نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت یازدهم
اصلا اول ماه خیلی ها میدانستند که پدر قرار است حقوق بگیرد و می آمدند. به خیلی از خانواده ها کمک می کرد. بی جهت نبود که همه می گفتند که او پدر ما هم هست، فقط پدر شما نیست
کد خبر: ۴۶۱۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۲

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دهم
صوت زیبای قاری در فضای با طراوت حیاط پیچیده بود. همه دیدند حاج آقا طالبیان همان جایی که درست زیر پایش چاله ای آب جمع شده بود به سجده افتاد. هیچ کس جز حاجی به این مسئله توجه نکرده بود که آیه ای را که قاری می خواند سجده واجب دارد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۳۱

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت نهم
یک روز گفتم: باباجان تو پدر این پیکان را درآوردی و خرابش کردی. گفت: محمدحسین جان عیبی ندارد. مال دنیا است و ارزش غصه خوردن را ندارد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۹

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت هفتم
گفت که بیاوریدم پایین. آوردنش پایین و گفتند که خوب چه می‌خواهی بگویی؟ گفت: ای بابا داشتید خفه ام می کردید که. صدای خنده همه آن کتک خورده ها و مامورها در ماشین پیچیده بود.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۶

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت ششم
از شدت درد بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم چشم هایم را در اتاقی تنگ و تاریک باز کردم. در حال دعا و نیایش به خواب رفتم. پدرم را در خواب دیدم. مرا در آغوش کشید و گفت: پسرم مقاومت کن این دوره هم با همه سختی هایش می گذرد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۴

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت پنجم
پرویز ثابتی منفجر شد و شروع کرد به زدن خودش! با مشت و سیلی می زد توی سر و کله خودش و می گفت: من پدرسوخته این همه دارم تو را می زنم، آن وقت تو در حال مرگ می آیی و مرا مسخره میکنی و می گویی کُتَت را از کجا خریده ای؟! ای وای از دست شماها
کد خبر: ۴۶۱۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت چهارم
پدرم دوباره پاسخ داد: غیر مستقیم، بله! شما ما را مجبور به این کار کرده اید. صبح ها وقتی که قصابی می رفتم که گوشت بخرم؛ وقتی که دور میدان مجسمه عمله ها را می دیدم که بی صبرانه منتظر رفتن به سر کار هستند؛ وقتی که میدیدم گروه گروه کارگر و عمله بیکار تا ظهر یا عصر می ماندند! خون ام به جوش می آمد و تاب و برایم نمی ماند.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت سوم
طرف حسابی خجالت کشید و فهمید که این طرف از آن بیدها نیست که با این بادها بلرزد و خیلی زودتر از آنچه فکر می کرده، لو رفته و با آدم ساده ای طرف نیست. با آن که او را با تخت به اتاق آورده بودند، بلند شد و با پای خودش از اتاق بیرون رفت!
کد خبر: ۴۶۱۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۱

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دوم
1- هر حرکت و سکون به یاد خدا و برای خدا باشد. 2- نماز در اول وقت خوانده شود. 3- نماز به جماعت خوانده شود. 4- در هفته یک روز روزه گرفته شود.
کد خبر: ۴۶۱۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰

خاطرات خود نوشت معلم شهید محمد طالبیان
من دبیر او بوده ام؛ اما در راه که میدیدمش، به او سلام می کردم. حالا خیلی خوشحالم که برادرش به این دبیرستان آمده. سعی کن مثل برادرت باشی.
کد خبر: ۴۶۱۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹

"زهرا کرد زنگنه" شیرزنی از ایل بختیاری و مادر شهید مدافع حرم "رضا عادلی" است که در گفتگو با نوید شاهد از پسر تازه دامادش می گوید. شهیدی که تاریخ عقد و شهادتش یکی شد. شما را به خواندن این گفتگوی صمیمی دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۶۱۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

برگی از دفتر خاطرات "کلانتر علی آبادی" آزاده ایلامی
استفاده از پای مصنوعی در اردوگاه حکم اسلحه سرد را داشت و جرم محسوب می شد...
کد خبر: ۴۶۱۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

عادل صفری از دوران اسارت می گوید
ماه محرم بود، عراقیها در آن ایام اسرا را در فشار قرارد داده بودند و اردوگاه الرمادیه در انبوه اسیران ایرانی مثل دیگ زودپز داغ شده بود! با بچه ها تصمیم گرفتیم فکری به حال تشنگی اسرا بکنیم...
کد خبر: ۴۶۱۳۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

خاطره خودنوشت شهيد شرفی «4»
شهيد جليل شرفی در دفتر خاطراتش می نویسد: با صداي غرش توپ خانه از خواب بيدار شديم ساعت حدود يک ربع به چهار بود .بعد از نماز و دعا کم کم صداي هلي کوپتر هائي که مجروحين را منتقل مي کردند،به گوش مي رسيد. مجروحين تقريباً زياد نبودند هر چند که مي گفتند دشمن متوجه حمله شده بود و بالطبع مجروح زيادتري مي بايست مي گرفت...
کد خبر: ۴۶۱۲۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

خاطره خودنوشت شهيد جليل شرفی «3»
شهيد جليل شرفی در دفتر خاطراتش می نویسد: حرکت ستون آدم را به ياد لحظات حرکت لشکريان امام حسين مي انداخت که چه بي باکانه و شجاعانه به استقبال جهاد و شهادت مي شتافتند . خدا ما را با آنها محشور گرداند.
کد خبر: ۴۶۱۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵

به‌روایت و قلمِ شهید «حسین رفیعی‌سیر»
شهید حسین رفیعی‌سیر در خاطراتش چنین می‌نویسد: رزمندگان عاشق شهادت داوطلبانه برای بازکردن معبر هجوم برده بودند، همه آنها خط‌شکن‌های داوطلب شهادت بودند.
کد خبر: ۴۶۱۲۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵

خاطره خودنوشت شهيد شرفی «1»
شهيد جليل شرفی در دفتر خاطراتش می نویسد: چرا احساس غربت و تنهائي نکنيم؟ حالا که مي فهمم که چه ارزان از دست دادم آن موقعيت را و هزار افسوس که از هيچکدام از موقعيت ها استفاده آن طور که شايسته بود نبردم که اگر برده بودم از آنها جدا نمي افتادم.
کد خبر: ۴۶۱۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵

کتاب «مهاجر» شرح‌حال حجت‌الاسلام «جعفر اخوان رحیمی» اولین شهید روحانی یزد است که به همت سازمان حفظ و نشر آثار مشارکت روحانیون در دفاع مقدس یزد منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۱۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۴

خاطرات شهید «کیانبخش طاهری»؛
همکاران شهید به ایشان گفتند:«تو هم اگر این مسئولیت را بپذیری، حتما شهید می شوی و چون خیلی جوان هستی و تازه هم ازدواج کردی! اگر می شود این مسئولیت را نپذیر.»
کد خبر: ۴۶۱۰۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۴

نوید شاهد استان قزوین: ژنرال آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم در امر خلبانی اظهار نظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال‌های ژنرال بر می‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد.
کد خبر: ۴۶۱۰۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۳