روایتی از کشتار مردم در میدان ژاله؛ جمعه سیاه شهریور
با طلوع خورشید روز هفدهم شهریور، تقریباً همه مردم از اعلام حکومت نظامی بیخبر بودند و آماده حرکت به سمت میدان شهدا می شدند. در همین روز، ساعت ۶:۱۰ دقیقه ی صبح، تلفن آقای آیت الله نوری به صدا در آمد. کسی پشت خط نبود مگر آیتالله امامی کاشانی. آیت الله کاشانی پس از احوال پرسی از آیتالله نوری، پرسید: با حکومت نظامی چه میکنید؟ علامه نوری با تعجب می پرسد: مگر حکومت نظامی اعلام شده؟ من خودم هم تازه به وسیله شما از موضوع حکومت نظامی باخبر شدم! باید ببینیم چه میشود کرد...
آیتالله نوری، وقایع آن روز صبح را چنین تعریف میکند:
"مردم که به رادیو دولتی و اخبار کمتر گوش میدادند، به خصوص ساعت ۶ صبح، بی خبر از حکومت نظامی، از نقاط مختلف شهر به مانند صبح های جمعه ی قبل از رمضان و شبهای رمضان و عید فطر به سوی میدان ژاله و حسینیه ی ما در راه بودند که با اعلام حکومت نظامی و جلوگیری مأمورین در میدان ژاله متوقف شدند. گروهی را نیز مامورین، در سراه ژاله و بهارستان متوقف کردند. اما مردمی که تکتک می آمدند، داخل حسینیه ی ما می شدند. با آگاه شدن از توطئههای رژیم و ساواک که قصد انتقامگیری از اقدامات ما و نام گذاری "میدان شهدا"، و بین المللی ساختن ماجرای خاک ارهی آغشته به بنزین ساواکیها و تجمعات عظیم شب های رمضان و افشاگری ها و خطبه های دشمن شکن و انقلابی نماز عید فطر همین خیابان و میدان و... دارند، تذکر دادم که افراد تک تک از داخل حسینیه بیرون بروند؛ زیرا ساواک با کشتاری که در شب ۲۷ رمضان در همین خیابان و میدان به وجود آورده و دیگر وحشیگری هایی که در دیگر جاها نشان دادند، ممکن است حتی با ایجاد آتش سوزی و انفجار بمبی همه را در داخل حسینیه دفع کنند و جنایت آنها مکشوک نگردد که چه تعداد کشته شده و حتی آن انفجار را مانند آتش سوزی سینما رکس آبادان در ماه رمضان که کار فجیح ساواک بود، به متدینین و به خودمان نسبت بدهد؟!
از سوی دیگر، چنان که قبلا متذکر شدم، بنای ما بر مبارزه منطقی و فرهنگی و سیاسی با رژیم بود و نه مبارزه نظامی و مسلحانه؛ زیرا ما جز سنگ و چوب سلاح فیزیکی دیگری نداشتیم و رژیم هم تا دندان مسلح بود و سوق دادن مردم در آن روزها و بدون کمترین آمادگی قبلی در جنگ با رژیم، عملی نامشروع و صددرصد خلاف بود."
برخی از شاهدانی که صبح ۱۷ شهریور در میدان شهدا حضور داشتند، آیتالله نوری را دیده بودند که برای دقایقی در میدان حاضر شده و حتی با نظامیها گفتگو کرده است. آیت الله نوری، درباره وقایع آن روز صبح در کتاب خاطرات خود چنین آورده است:
حدود ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه صبح پس از استحضار اینجانب از تجمع مردم در میدان ژاله، تصمیم گرفتم تا در میدان ژاله (شهدا) حاضر شوم؛ در حالی که آقای حاج آقا مستقیمی تهرانی و آقای سید احمد حسینی و حجت الاسلام جمشیدی، از آقایان طلاب و اهل علم، هر یک با فاصله ی ۳۰ -۴۰ قدمی دنبال من بودند تا اگر حادثه ای رخ داد، بتوانند خبر به دیگران بدهند؛ چون اجتماع بیش از دو یا سه نفر ممنوع اعلام شده بود. حدود ۷۰ قدم، یا بیشتر و کم مانده بود به نظامیان و اجتماع میدان، ناگهان به یک دستور، تمامی واحدهای نظامی داخل خیابان که مسلسل پایدار داشتند و دیگر نظامیان، سلاحهای خود را به سمت من نشانه گرفتند! در یک آن متوقف شدم؛ اما بیدرنگ به راهم ادامه دادم...
مردم با مشاهده این جانب، صلوات ها و فریادهاشان به اوج رسید و با درود ها و شعارها، هیجانی به وجود آوردند. من در آغاز مقابل نظامیان قرار گرفتم و مقداری با نظامیها سخن گفتم که: شما را ملت مسلح نساخته که آنها را بکشید؛ بلکه مسلح ساخت تا با دشمنان ملت و استعمارگران و استبدادیان و کسانی که به ملت ما ستم میکنند و صهیونیسم متجاوز مقابله کنید. این همه تجهیزات نظامی، برای یک جنگ کامل است؛ آیا شما با این مردم بی سلاح جنگ دارید! بخشی از این مردم حتی ممکن است از بستگان شماها در این میان باشند. اینها برای شنیدن درس تفسیر قرآن امروز جمعه، به مانند همیشه، سالها عازم حسینیه ما بودند. شنیدن معارف اسلامی و تفسیر قرآن جرم نیست... و خیلی از امثال این مطالب... که مردم را سخت به گریه می انداخت. و آنها را آرام می نمودم. و از نو شروع به سخن کردم و افزودم: اگر بنای کشتن دارید، باعث این تجمعات و دعوت کننده این جمعیت، من هستم. به جای تعرض به این مردم، مرا بگیرید، مرا بکشید؛ که جمعیت زن و مرد با گریه فریاد می زدند: ما را بکشید!