زن؛ جبهه ديروز، جبهه امروز
پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۸۶ ساعت ۰۷:۴۰
1)بعد تاييد، پذيرش و همراهي كدام افتخار براي زنان فراتر از اينكه نخستين ايمان آورنده«زن» است و حمايت مالي و حمايت جاني او در هنگامه خطر و همدلي روحي او پشتوانه تحقيق آرمان هاي پيامبر. از همين منظر چهره هاي بزرگي چون فاطمه بنت اسد، سميه و نسيه را مي توان مطرح كرد. 2)بعد تبليغ و نشر حقايق و دفاع از حريم دين اعتصاب زنان در مكه و نشستن در سر راه حمزه، حمزه را به دفاع از پيامبر (ص) و مجازات ابوجهل كشاند. خنساء با تبليغات خويش، طايفه بني سليم را مسلمان كرد، با شعر از پيامبر دفاع كرد و حتي چهار فرزندش در جنگ قادسيه به فرمان مادر به ميدان رفتند و همگي به شهادت رسيدند. غزيه نيز چنين بود. تبليغ اسلام كرد و در اين راه، دست و پايش را به شتر بستند و سه روز در بيابان سوزان رها كردند و او سرافراز از اين آزمون بيرون آمد. 3) حضور در صحنه رزم، امدادرساني و مداواي مجروحان دختر گرامي پيامبر، شخصا در صحنه نبرد حضور مي يابد. مرهم بر زخم هاي پدر و همسر مي گذارد و همراه با زنان ديگر تسلاي خاطر پيامبر(ص) و ياران مي شود. ام زياد، ام ايمن و نسيبه در غزوات پيامبر حضور دارند. سقايت رزمندگان مي كنند. مداوا مي كنند و در لحظه هاي خطير، سلاح در كف مي جنگند. 4) شركت در جهاد و پذيرش شهادت ام عماره يا نسيبه پس از سقوط تل عينين در غزوه احد، همين كه جان پيامبر را در خطرديد به دفاع از او پرداخت. زخم ها يكي پس از ديگري بر بدن او نشست. سيزده زخم برداشت. يكي از سربازان در حال فرار از كنار پيامبر گذشت. پيامبر(ص) فرمود: ميگريزي، دست كم سپر را بينداز، نسيبه سپر را برداشت يكي از دشمنان به او حمله كرد، با سپر دفاع كرد و سپس با كمك فرزندش عبدالله، او و اسبش را از پاي درآوردند. ناگهان عبدالله، خود را در تنگنا و محاصره ديد. انديشه فرار در ذهنش جوشيد. مادر جلوي او را گرفت و گفت: به كجا مي گريزي؟ از خدا و پيامبر مگر مي توان فرار كرد؟ عبدالله بازگشت و جنگيد يكي از سواران به عبدالله حمله كرد. عبدالله زخمي شد.مادر با چابكي زخمش را بست و گفت: عزيزم برخيز و جهاد را ادامه بده. نسيه خود به آن سوار حمله كرد و چنان زخمي بر پايش زد كه از آسيب فرو افتاد.پيامبر از نظاره جابكي و جهاد نسيه چنان خندان شد كه دندان هاي آسيابش پيدا شد و به نرمي گفت: آفرين نسيه، چه خوب انتقام گرفتي. لحظه اي بعد، عبدالله به شهادت رسيد.نسيه از كنار بدن غرقه در خون عبدالله گدشت. درنگ نكرد. شمشير او در فضا مي چرخيد. وقتي چشمش به كماني افتاد كه يكي از ياران فراري پيامبر بر زمين انداخته بود، كمان را برداشت و تيراندازي را آغاز كرد. پيامبر(ص)، زخمي و خون آلود او را مي ستود. پس از نبردي سخت نزد پيامبر بازگشت. يا رسول الله از خدا بخواه ما را در بهشت همراه شما قرار دهد.پيامبر (ص) همين دعا را كرد. قمر، مادر فداكار وهب در كربلا جنگيد و هانيه همسر جوان وهب در لحظه هاي شهادت همسر به ميدان آمد و در كنار او با عمود آهنين غلام عمر سعد به شهادت رسيد تا كربلاي حسيني، زن شهيد نيز داشته باشد. قمر پس از شهادت فرزند، سر فرزند را كه به سويش پرتاب كرده بودند به سوي دشمن پرتاب كرد و گفت: ما هديه اي را كه در راه خدا داده ايم را پس نمي گيريم. آنگاه با ستون خيمه به جنگ دشمن رفت. دو تن را كشت و به فرمان امام حسين (ع) به خيمه بازگشت. تاريخ درخشان اسلام، شناسنامه زناني بزرگ و فرهنگ نامه ايثار و فداكاري مادران و همسراني چنين پاكباز و از خود گذشته است. 5) روشنگري و تداوم راه شهيدان ذات النظامين، زني شجاع است كه همراه با حضرت علي (ع) در صفين حضور يافته است. گرمابخش ميدان رزم است و با سخنراني هاي آتشين بذر شجاعت در جانها مي افشاند. پس از شهاد مولاي خويش نيز دمي از پاي نمي نشيند و حتي پيش روي معاويه، عدالت علي(ع) را مي ستايد و عظمت او را بازگو مي كند. اما درخشان ترين چهره روشنگر، صبور و رسول كربلا زينب كبري(ع) است كه دوام و كمال و تمام كربلا اوست و بي او امروز نشاني از كربلا نبود. حضور زنان در دفاع مقدس تحول شگرف و شكوهمند انقلاب اسلامي، راهي نو و زيستني ديگر گونه فراروي انسان امروز گشود كه از زيباترين جلوه هاي آن، حضور زنان در تمام عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و حتي نظامي است. آنان كه روزهاي خيزش و حركت بزرگ مردم مسلمان را در سال 1357 به خاطر دارند، پيشتازي زنان و تأثير وصف ناشدني آنان هرگز فراموش نمي كنند. در هشت سال دفاع مقدس، حماسه همراهي، همدلي، صبوري، ترغيب و برانگيختگي، ايثار و پاكبازي زنان آنچنان عظيم و ستودني و شگفت است كه بي ترديد اگر اين بخش به درستي و روشني نوشته نمايانده شود، در مجموعه تاريخ ما بي بديل و بي نظير خواهد نمود و نمونه هايي هم اندازه صدر اسلام و همانند كربلا در آن فراوان مي توان يافت. حضور شورآفرين زنان در سال هاي ارغواني دفاع مقدس از چند منظر و چشم انداز قابل مطالعه است. 1) حضور در صحنه هاي نبرد با شروع جنگ، خطوط مقدم جبهه و حتي صحنه جنگ شاهد حضور زنان بود.نگارنده خود شاهد جنگيدن و شهادت دختران و زناني در جبهه هاي جنوب، در خرمشهر و آبادان بوده است. زناني كه رزمندگان را تشويق مي كردند و خود، گاه سلاح بر كف با دشمن مي جنگيدند. برخي از اين دختران و زنان براي امداد يا پستاري و مداوا به جبهه مي آمدند و در همان جا به شهادت مي رسيدند يا در تنگناي جبهه،سلاح به دست مي گرفتند و مي جنگيدند و به شهادت مي رسيدند.شهيد پروين حاجي شاه كه بعد در هيات رمان «نخل هاي بي سر» اثر قاسمعلي فراست، به شهادت او پرداخته شد، از آن جمله است.اسارت برخي از خواهران در آغاز جنگ، گواه روشن ديگر بر اين ادعاست. بعد ديگر اين حضور،همان گونه كه اشاره شد، كمك پزشكي، پرستاري و امداد در جبهه هاي نبرد بود. در لحظه هاي آتش و خون، در شكفتن زخم ها و بارش سرب مذاب، زناني بي نشان از هراس و ترديد، گرم و عاشق و مطمئن، مرهم بر زخم مي نهادند. در چند قدمي دشمن، در شلمچه، در همان ماه هاي آغازين دفاع مقدس، ناظر و شاهد بودم كه چند زن، نستوه و بي پروا به كمك آمده بدند و با حضور خويش، نه تنها بخشي از نيازهاي پزشكي و امدادي را پاسخ مي گفتند كه خون غيرت را در رگ ها به جريان مي آوردند. اين خاطره از درخشان ترين خاطرات نگارنده در آخرين ساعات سقوط خرمشهر است. آخرين نيروها، با آخرين گلوله ها مي جنگيدند. امكان تامين نيروها نبود. پل خرمشهر در تيررس گلوله هاي مستقيم بود. رزمندگان كه تعداد آنان در آخرين روز شايد به چهل نفر نمي رسيد، سرسختانه مقاومت مي كردند. كم كم كوچه ها از خون آخرين ياران ارغواني مي شد. نگارنده جزو آخرين نفراتي بود كه به ساحل رودخانه رسيد. انفجار در پي انفجار و شهيد در پي شهيد. امكان گذشتن از پل نبود. آخرين ماشيني كه تعدادي زخمي ار از پل مي گذراند هدف گلوله آرپي جي قرار گرفت و روي پل ماند مجبور شديم از سقف پل حركت كنيم. آويزان به ميله هاي سقف پل، همراه با تجهيزات سنگين، با اندك رمقي كه مانده بود. گلوله ها به اطراف مي خورد. تركش ها صفير زنان از كنارمان مي گدشتند. بيش از چهل دقيقه آويزان به سقف پل، خود را به سوي خرمشهر يعني آبادان رسانديم. آن طرف رودخانه زخميهاي ديگري كه خود را به سمت ديگر پل رسانده بودند افتاده بودند. چند دختر جوان مشغول پانسمان و مداواي زخم ها بودند. دختري جوان سر يكي از رزمندگان را بر زانو گرفته بود. رزمنده جوان تمام سطح لباسش خون آلود بود: «به بچه ها برس»، معلوم شد خواهر و برادرند. دختر جوان، دكمه لباس جوان را كه خون از آن مي جوشيد گشود گويي تاب ديدن نداشت. جوان آرام زمزمه كرد. مو از قالو بلي تشويش ديرم گنه از برگ و بارون بيش ديرم اگر لا تنقطو دستم نگيره مو از يا ويلنا انديش ديرم صداي رزمنده اي زخمي، دختر جوان را از جا كند.سر برادر را به نرمي بر زمين گذاشت و به سراغ زخمي رفت. خون از سينه برادر مي جوشيد و دختر جوان تنها با نگاهي خون را بدرقه كرد و به سمتي ديگر شتافت و.... اين نمونه اي از هزاران نمونه ايثار، فداكاري و خدمات درخشان زنان در سال هاي زخم و شهادت و ايثار است و بي ترديد در حافظه خاطره رزمندگان از اين دست نمونه هاي فراوان مي توان يافت. 2) تشويق و ترغيب و دلگرمي بخشيدن به جبهه ها نقش و تاثير زنان از اين به بعد بسيار وسيع چشم انداز هاي گوناگوني است. برخي از اين مصاديق زير ترجمان اين بعد از حضور و تاثير زنان است. - حضور در جبهه ها و تشويق رزمندگان در آغاز جنگ، در جبهه هاي جنوب مادراني بودند كه تا خط مقدم حضور مي يافتند و مشوق رزمندگان بودند. در جبهه فياضيه آبادان، پيرزني با نشاط حتي در سنگر ها حضور مي يافت و همه او را «ننه» صدا مي زدند. وقتي گلوله هاي خمپاره و توپ به اطراف مي خورد با لحني آرام و مهربان مي گفت: ننه نترسيد، ننه چيزي نيست، خدا پشت و پناهتان. در آن لحظه ها و صحنه ها كمتر رزمنده اي بود كه «حلواي ننه» كام او را شيرين نساخته باشد. - ارسال بسته هاي آجيل و شيريني همراه با نوشته ها و نامه هاي دلگرم كننده در طول سال هاي دفاع مقدس، به ويژه در هنگام عمليات ها، فرا رسيدن نوروز و مناسبت هاي خاص، بسته هاي شيريني و آجيل كه توسط خواهران تهيه شده بود به جبهه ها گرمي و نشاط مي بخشيد. - ارسال لباس و پوشاك و وسايل مورد نياز جبهه ها اين نوع محموله ها، معمولا محصول تلاش خواهران در پشت جبهه ها بود. - ارسال پيام ها چه به وسيله راديو و چه به شيوه نامه ها و نوشته ها و طومارها اين نوع پيام ها گرماآفرين، روحيه بخش و پشتوانه رواني جبهه ها بود. 3)فرستادن همسران، برادران، فرزندران و عزيزان خويش به جبهه ها بدرقه رزمندگان در اشك و لبخند و ازدحام دود و هلهله و ترنم ذكر صلوات از خاطرات فراموش ناشدني، سال هاي دفاع مقدس است. گاه مادري پس از شهادت همسر، فرزندش را روانه مي كرد و پس از شهادت فرزند، فرزند ديگر را. خانواده هايي كه چند فرزند شهيد يا چند شهيد به انقلاب و اسلام هديه داده اند فراوانند. صبر و شكيبايي مادران، آرامش بخش ديگر خانواده ها بود. يك بار چند شهيد را با هم براي تدفين آورده بودند.عجيب غوغايي بود. يكي از مادران بيش از همه بي تابي مي كرد. تلاش براي آرام كردن او چندان نتيجه بخش نبود. ناگهان زني كه چادر دور كمر گره زده بود پيش آمد و در گوش او چيزي گفت كه آرام شد و او را با خود همراه كرد. بعد معلوم شد كه او مادر شهيد است و اكنون پنجمين شهيد او را آورده بودند تا به خاك بسپارند مادر پنجمين شهيدش را با دست هاي خود در مزار نهاد و صبور و آرام بالا آمد و گفت: «پسر من نرفته است. اين جوانان – اشاره به جوانان و همرزمان شهيد - پسران من هستند آنها عزيزتر از عي اكبر امام حسين(ع) كه نيستند». آنگاه سمت سخن را عوض كرد و گفت: «عزيزان من، جبهه كربلاست امام حسين را تنها نگذاريد». قصه حماسه حضو زنان در جبهه ها ابعادي وسيع تر و ژرف تر از آنچه گفتيم دارد؛ تا كدام قلم و كدام همت سترگ اين كتاب بزرگ را ورق بزند و ناگفته هاي ديگر را بازگويد تا آيندگان بدانند چه نسل بزرگ و چه زنان حقيقت آشنايي تاريخ بديل امروز را رقم زده اند قصه حماسه حضور زنان ابعادي وسيع تر و ژرف تر از آنچه گفتيم دارد؛ تا كدام قلم و كدام همت و برگ اين كتاب بزرگ را ورق بزند و ناگفته هاي ديگر را بازگويد تا آيندگان بدانند چه نسل بزرگ و چه زنان حقيقت آشنايي تاريخ بي بديل امروز را رقم زده اند
نظر شما