پیکر آزاده شهید «نصرالله اصیلادب» در بصره مانده است/ مادری که حسرت زیارت مزار پسر را دارد
برادرم، الگوی من بود
«عبدالله اصیل نسب» برادر شهید «نصرالله اصیل نسب» در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد، با بیان اینکه 18 سال اختلاف سنی داشتهاند، روایت کرد: پنج فرزند بودیم سه پسر و دو خواهر که نصرالله فرزند ارشد بود. آنقدر ویژگیهای خوب داشت که مورد وثوق پدر و مادرم بود. به قول معروف نمونه فرزند صالح بود و یک الگوی تمام عیار برای من به شمار میرفت. هر وقت چیزی را از پدر و مادر میخواستیم که رویمان نمیشد خودمان به آنها بگوئیم از نصرالله کمک میگرفتیم. برادرم خیلی مقتدر بود و به وضعیت درسی برادرها و خواهرانش اهمیت میداد. پیشرفت ما خیلی برایش اهمیت داشت و به معنی واقعی کلمه برادر بزرگتر بود.
برادر شهید خاطره ای را از 9 سالگیاش تعریف کرد: خانه پدریام در محل امامزاده حسن (ع) قرار دارد. در آن زمان محله ما بوستان برای تفریح و تفرج نداشت. من از برادرم خواستم که یک روز به گردش برویم و او هم نه نگفت. هنوز هم خاطره شیرین آن روز که به بوستان «ملت» و میدان «آزادی» رفتیم را فراموش نمیکنم. در آن دوران به من زبان انگلیسی یاد میداد و برای خانواده وقت میگذاشت تا از هیچ کمکی به کسی دریغ نکند.
برای دل خودش مداحی میکرد
برادر شهید در ادامه صحبتهایش با اشاره به اینکه از پدرشان صدای خوشی را به ارث بردهاند، گفت: ما در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدیم و رشد کردیم. به همین دلیل باورهای مذهبی در وجود ما از همان کودکی نهادینه شد. در آن دوران من قرآن میخواندم و برادرم مداحی میکرد. البته مداحی حرفهاش نبود و فقط برای دل خودش وقتی به هیئت میرفت، مدح اهل بیت (علیهم السلام) را میگفت.
شهادت در ماههای آغازین دفاع مقدس
اصیل ادب درادامه صحبتهایش درباره نحوه شهادت برادرش گفت: برادرم سالهای 54 تا 56 برای گذراندن دورهخلبانی به آمریکا رفت و پس از آن به کشور بازگشت تا به عنوان خلبان (اف 5) به خاک مادریاش خدمت کند.براي ماموریتهای بسیاری به تبریز، دزفول و چابهار میرفت. همین که جنگ شروع شد نتوانست بی تفاوت بنشیند و در هوای ایثار و ازخودگذشتگی پرواز کرد. جنگ که شروع شد برادرم در دزفول بود و روزها را گذراند تا اینکه دوم آبان ماه 59 هواپیمای او را زدند. برادرم برای نجات جانش از چتر استفاده میکند اما باد او را به سمت میدان مین در منطقه «شادگان» میبرد. اینچنین بود که برادرم به شهادت رسید. عراقیها پیکرش را برای اینکه او را به اسارت ببرند به عقب بردند. در نهایت برادرم در قبرستان «حسن البصری» شهر «بصره» به خاک سپرده شد.
برادر شهید تعریف کرد: برادرم در شادگان سقوط کرد که بصره به آنجا بسیار نزدیک است. عکسی از شهید را دیدم که صورتش متلاشی شده بود اما اثری از خون نبود، زیر سرش خاک و بیابان دیده نمیشد. همه اینها نشان میداد که او را از میدان مین به جای دیگری انتقال دادهاند. اینطور که من شنیده ام 10 روز زنده بود و در اسارت گذراند و بعد به شهادت رسید. این اطلاعات را صلیب سرخ به ما داد. قرار بود من را به پایگاه یکم شکاری ببرد تا از نزدیک هواپیماها را ببینم اما این اتفاق هیچوقت نیفتاد و حسرت دیدارش به دلم ماند.
مزار شهید در تهران دلخوشی مادر
در قطعه 45 بهشت زهرا (س) قسمتی برای یادبود شهدای خلبان که پیکری ندارند مانند شهید «اقبالی» و شهید «ذوقی» قرار دارد که تعدادشان هم کم نیست. برادر شهید گفت: 30 سال هیچ چیزی از نصرالله در اختیار نداشتیم. پدرم به رحمت خدا رفته و فقط مادرم در قید حیات است. این روزها دلخوشی مادرم این است که سر مزار نصرالله برود بلکه کمی دلتنگیاش برطرف شود. شهدای خلبان که تفحص شدند در همان قطعه دفن شدند و به قطعه خلبانان شهید شهرت دارد.
انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل جوان، ضروری است
اصیل ادب انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل جوان را ضروری دانست و توضیح داد: نسل جوان با نسل گذشته تغییرات زیادی دارد و مسائلی که برای قدیمیها مهم بود برای آنها دیگر اهمیتی ندارد. البته علاقه و گرایش فرد بسیار تاثیرگذار است. اگر کسی به حوزهای علاقهمند باشد مطالعه میکند و به دنبال آن خواهد رفت. اعتقاد دارم که فعالان این حوزه کار سختی دارند و در جبههای ارزشمند فعالیت میکنند. باید از افرادی که برای اعتلای فرهنگ ایثار و شهادت در این آب و خاک تلاش میکنند، حمایت شود. آنها یاد شهدا و ایثارگران را زنده نگه میدارند که بسیار با ارزش است. اما فاصله بین نسل گذشته و نسل جوان در حال بیشتر شدن است و باید هوشمندانه و سریع عمل کنیم.
انتهای پیام /