الگویی برای اطرافیان بود
نوید شاهد: مگردیچ طوماسیان برج پنجم سال 1342 بدنیا آمد روز بیست و پنجم مرداد ماه اولین بچه مان بود که ذوق و شوق بیشتری داشتیم که بزرگش کنیم و به جامعه تحویل دهیم، بچۀ خوب و مرتب و منظم و با دینی بود. هر کس می دید تعجب می کرد من همچنین بچه ای بزرگ کرده ام، به خوبی خودم افتخار نمی کنم این از خوبی خودش بود که اینقدر بچۀ خوبی بود هر کس می دید از خودم تشکر می کرد که توانستم همچنین فرزندی را به جامعه تحویل دهم، مذهبی بود- و از لحاظ احترام به پدر و مادر و همه فامیل، دوست و آشنا فرقی برایش نمی کرد او ستون خانواده ما بود. برادرانش زار نا و آلن. آلن که از همه کوچکتر بود به مگردیچ دل بسته بود،
از سربازی که می آمد خانه مثل پروانه دور خانواده می گشت. گریه می کردم می گفت مادر هیچ وقت گریه نکن ناراحت نباش من خودم می دونم توی جبهه چیکار کنم و چطور روزگار را بگذرانم فارسی خوب نمی توانم صحبت کنم. ولی بیست ماه خدمت کرده بود می خواستند ببرنش جبهه سومار، نهم شهریور آمد خونه و هفده شهریور رفت، اول مهر از اصفهان به سومار اعزام شد. وقتی که به سومار رسید برای من نامه نوشت که جایم خوبه هیچ نگرانی و هیچ ناراحتی برای من پیش نیامده هر چی خدا بخواهد همان می شود ما هم جوابش را برایش نوشتیم و قرار شد پنجاه روز دیگر بیاد مرخصی، بگم خوشبختانه یا بدبختانه نمی دونم هرچی خدا خودش میدونه. روزی که قرار بود بیستم آبان بیاد خودش دوازدهم آبان شهید شده بود. ولی بیستم به ما خبر دادند شهید شده.