زندگینامه شهید عبدالجبار ناصری
نوید شاهد: عبدالجبار ناصري، فرزند محمد و زينب، در يكم خرداد ماه سال 1342 در ناصريه عراق متولد شد. او تا مقطع ديپلم درس خواند.
در برابر مشكلات و گرفتاريها صبور و بردبار بود ومشكلات را حل مي نمود.
اوقات فراغت را در كتابخانه ي مسجد و به خواندن كتاب مي گذراند . و ديگران راهم تشويق به خواندن كتاب در مسجد مي نمود.
نماز شبش ترک نمی شد
به مسجد مي رفت و نماز را به جماعت مي خواند. نماز شبش ترك نمي شد. به ديگران هم سفارش مي كرد: «نماز شب بخوانيد و نماز را به وقت ادا كنيد.» اخلاق خوبي داشت. به حفظ كردن قرآن علاقه داشت.
با شروع جنگ تحميلي، در بيست سالگي، از طريق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خميني شهر، عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد.
حدود 84 ماه در جبهه حضور داشت. در لشكر بدر مجاهدين عراق، فرمانده گردان بود. يك بار در جبهه مجروح شد.
بزرگترین آرزویش دیدن فرزندش بود
عبدالجبار ناصري، در بيست و هفت سالگي، با خانم عفّت حاجيان ازدواج نمود. مدت زندگي مشترك آنها، شش ماه بود . و حاصل اين ازدواج يك فرزند پسر است كه نام او علي مي باشد كه بعد از شهادت پدرش به دنيا آمد. بزرگترين آرزوي او ديدن بچه اش بود مي گفت: « اگر فرزندم پسر بود اسمش را علي بگذاريد. به خاطر اين كه مانند حضرت علي (ع) رشيد شود و راه حضرت علي (ع) را در پيش گيرد.» همسرش مي گويد: « در كارها به من بسيار كمك مي كرد. به بچه بسيار علاقه داشت. رابطه اش با خانواده من بسيار خوب و صميمي بود.»
هدفش از رفتن به جبهه فقط رضاي خدا بود. مي گفت: « ما بايد به جبهه برويم، تنها نبايد جوانان مردم در جبهه باشند و ما در اين جا باشيم .
بايد راه شهدا را ادامه بدهيم. به خانواده اش توصيه مي كرد:« نماز را اول وقت بخوانيد.»
همسرش مي گويد: « ديگران مي گفتند: اين شخص مال اين دنيا نيست . چون رفتار و اخلاقش بسيار به خدا نزديك بود. »
عبدالجبار ناصري در عمليات مرصاد به شهادت رسيد.
شهيد در وصيت نامه خود نوشته است: « پدر و مادر عزيز، اگر خداوند براي ما قسمت نكرده است كه با هم در اين دنياي فاني ديداري داشته باشيم، چيزي نمي خواهم جز ديداري در سايه ي خداوند و در بهشت گسترده ي او، در كنار پيامبر(ص) بزرگوار و اهل بيت(عيهم السلام) او باشيم و من تسبيح و تقديس خدا را مي نمايم و از او درخواست مغفرت و گذشت و عفو دارم، از گناهاني كه بر ذمه ي من مي باشد و از حقي كه شما بر من داريد و من آن را ادا نكرده ام. اميدوارم كه از من راضي باشيد . همسر عزيزم، همواره مانند مومناني كه در راه و مسير زينب (س) هستند باشي و به ياد داشته باشي كه چگونه صابر ماند هنگامي كه برادران خود را در كربلا شهيد ديد. زماني كه فرزندم به دنيا آمد به او ياد بده كه چگونه در راه صالحين و بزرگواران بماند. به او كلمه حسين(ع) را ياد بده تا هميشه بگويد و به او ياد آوري كن كه پدرت شهيد شده است.»
پيكر پاكش بعد از تشييع در درب سيد شهرستان خميني شهر از توابع شهرستان اصفهان به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد
-2 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد
-3 حاجيان، عفّت- سرگذشت پژوهي، ص 17
-4 همان، ص 16
-5 همان، ص 18
-6 همان، ص 17
-7 همان، ص 16
-8 همان، ص 15
-9 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2
-10 حاجيان، عفّت- سرگذشت پژوهي، ص 15
-11 همان، ص 20
-12 همان، ص 17
-13 همان، ص 16
-14 همان، ص 17
-15 همان، ص 18
-16 همان، ص 17
-17 همان، ص 18
-18 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1
-19 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه
-20 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان