زندگینامه شهید محمدرضا گوسفند شناس اقبالپور

دوره ابتدايي را در سال هاي 1346 تا 1351 در مدرسه دهخدا و دوره راهنمايي را در سال هاي 1351 تا 1354 در مدرسه كسري طي نمود.

تحصيلات متوسطه را در سال هاي 1354 تا 1358 در هنرستان شريعتي (فعلي) گذراند. پدرش مي گويد: « هميشه تكاليف خود را در مدرسه انجام مي داد. به علت اينكه كار مي كرد، فرصت نداشت در منزل به تكاليف خود رسيدگي كند.»

در دوره هنرستان به علت اينكه با معلم خود به خاطر بي حجابي دعوا كرده بود، يك سال ترك تحصيل نمود. در حين تحصيل به قالي بافي و نخ تابي مي پرداخت و پس از آن در كار بنايي و كشاورزي مشغول به كار شد.

شب هاي جمعه در مراسم دعاي كميل و هيئت هاي مختلف شركت مي كرد، در مسجد فعاليت مي نمود و به ورزش نيز اهميت مي داد. بيشتر اوقات نيز مطالعه مي كرد و هيچ وقت بي كار نبود.

پدرش مي گويد:« يك روز چون محمدرضا در هنرستان كشاورزي مي كرد، مقادير زيادي هندوانه، بادمجان، گوجه و خيار كاشته بود و با ماشين آن ها را به خانه آورد و به تك تك همسايه ها به طور مساوي از هر كدام داد. به طوري كه تمام اهل محل را از اين نعمت برخوردار نمود. واقعاً يك روز جالب و به ياد ماندني بود.»

در دوران انقلاب و در تظاهرات و راه پيمايي ها شركت مي كرد و به علت ناامني شهر شب ها نگهباني مي داد.

بتول ذكريا، مادرش، مي گويد: « بزرگترين آرزويش ديدن امام بود و دوست داشت تا آخرين لحظه عمرش در خدمت امام باشد و به مردم كشورش خدمت كند. در تظاهرات و شورش هايي كه عليه شاه صورت مي گرفت چندين بار هدف گلوله مزدوران شاه قرار گرفت. يك بار به طرف او گلوله شليك شد و از كنار صورت او گذشت و به او برخورد نكرد.

در همان لحظه به پيرمردي كه در كنار خيابان بود اصابت مي كند و او به شهادت مي رسد. جسد پيرمرد را به خانه آورد و گريه مي كرد . گفت : مادر من بايد شهيد مي شدم، چون اين گلوله از كنار صورت من گذشت و به اين پيرمرد اصابت كرد.»

بعد از گرفتن ديپلم از طريق سپاه به جبهه اعزام گرديد و به مدت 2سال انجام وظيفه نمود. در پشت جبهه در بسيج سپاه فعاليت داشت. در جبهه به عنوان فرمانده گردان خدمت نمود.

عضو هيئت امام زمان(عج) بود و به نماز اول وقت و بيت المال خيلي اهميت مي داد. زهرا گوسفند شناس، خواهرش، مي گويد: « هميشه توصيه مي كرد كه حجاب خودم را حفظ كنم و در مجالس مذهبي شركت نمايم. بچه هايم را به راه دين هدايت و تربيت كنم.

مادرش مي گويد: « در كردستان به دست دمكرات هاي كُرد عراقي دستگير شده بود. در يك اتاق او را زنداني كرده بودند. او با استفاده از يك سكّه 50 ريالي كه در جيبش بود پيچ و مهره هاي پنجره اتاق را باز كرد و جان سالم بدر بود.»

در عمليات فتح خرمشهر مجروح شد و پس از بهبودي نسبي درعمليات رمضان شركت كرد.

پدرش مي گويد: « دفعه آخري كه مي خواست به جبهه برود در سپاه به او گفتند كه ما شما را در اين جا نياز داريم . جبهه نرويد . در روز آخر او بدون اطلاع درب كمد خود را قفل كرد و به جبهه رفت.

فرمانده سپاه بعد از عمليات محرم چند نفر را به جبهه فرستاد تا او را برگردانند كه خبر شهادت او را آوردند.»

محمدرضا در تاريخ 1361/8/12 در عمليات محرم در سرپل ذهاب بر اثر اصابت تركش به سر به شهادت رسيد.

پيكر پاكش پس از تشييع در گلزار شهداء نجف آباد به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد

-2 ذكريا، بتول- سرگذشت پژوهي،ص5

-3 اقبالپور، يدالله- سرگذشت پژوهي، ص 2

-4 همان، ص 3

-5 همان، ص 2

-6 همان، ص 3

-7 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه،

-8 اقبالپور، يدالله- سرگذشت پژوهي، ص 3

-9 همان، ص 4

-10 گوسفندشناس، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 27

-11 اقبالپور، يدالله- سرگذشت پژوهي، ص 5

-12 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-13 اقبالپور، يدالله- سرگذشت پژوهي، ص 6

-14 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-15 گوسفندشناس، زهرا- سرگذشت پژوهي، ص 27

-16 اقبالپور، يدالله- سرگذشت پژوهي، ص 7

-17 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-18 اقبالپور، يدالله- سرگذشت پژوهي، ص 7

-19 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد

-20 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-21 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد