شهیدی که در شب عملیات، فیزیک میخواند/خبر قبولی دانشگاهش که رسید، شهید شده بود!
زهرا لَرنی خواهر این شهید والامقام در گفتگویی با خبرنگار نوید شاهد اظهار
داشت: شهید تحصیلات خود را با نمراتی خوب به پایان رسانید بعد از آن
به خدمت سربازی رفت. پس از پایان دوران خدمت سربازی که جنگ شروع شد، یوسف دوباره
تصمیم به ادامه تحصیل گرفته بود و برای شرکت در رشته پزشکی و قبولی در کنکور،
کلاسهای تقویتی را شروع کرده بود.
شهید لرنی از سمت چپ نفر اول
قبولی در کنکور پزشکی همزمان با قبولی در کنکور الهی
وی با بیان اینکه آثار مومن بودن یوسف از همان دوران کودکی و نوجوانی مشهود بود، گفت: او اهل مسجد، نماز شب و شرکت در جماعات و حتی نماز جماعت صبح بود. داوطلبانه در پایگاه بسیج شهید محراب مدنی، مسجد مهدیه کارخانه قند فعالانه شرکت میکرد و در توزیع کالا از طریق آن مسجد حضور داشت. اما علاوه بر تقوا، یکی از خصوصیاتی که یوسف داشت، درسخوان بودن او بود.
خواهر شهید افزود: وقتی مدتی از جنگ گذشت، برادرم ماندن را جایز ندانست
و با کوله باری از کتاب و جزوه و وسایل خود راهی جبهه شد و در پشت جبهه به درس خواندن
پرداخت. یوسف در خاکریزها درس میخواند تا اینکه در کنکور سال ۶۵ شرکت کرد و در رشته علوم آزمایشگاهی
در دانشگاه تبریز قبول شد. اعلام نتایج دانشگاه و
نتیجه قبولی او همزمان با شهادتش بود. اصلا نمیدانیم که خودش فهمید در دانشگاه
قبول شده است یا خیر زیرا موقع اعلام قبولیهای کنکور، یوسف در جبهه بود و ارتباطها
از طریق نامه انجام میشد. دو سه ماهی طول میکشید تا نامهها برسد، تا متوجه قبولی
او شدیم، برایش نامه فرستادیم اما چند وقت بعد، خبر شهادتش را به خانوادهام
دادند.
شهید لرنی از سمت چپ نفر دوم
کلاس تقویتی رایگان در مسجد برپا کرده بود
خانم لَرنی درباره خاطرات برادرش تعریف کرد: یوسف خاطرات زیادی از
مهربانیهایش در ذهن همه به جا گذاشته است. او سرپرست پایگاه بسیج بود و شبها دیر
میآمد و کار هر مراجعه کنندهای را راه میانداخت. در حد توان برای همه کار میکرد.
البته در زمان حیاتش، اینها را نمیدانستیم. بعد از شهادتش، بیشتر آشنایان از کمکهای
یوسف تعریف میکردند. تامین جهیزیه نیازمندان، بستههای کمک به فقرا و برگزاری
کلاسهای درس و تقویتی در پایگاه بسیج ازجمله کارهایش بود. چون شهید درسش خوب بود،
بصورت خودجوش در مسجد، کلاسهای تقویتی رایگان گذاشته بود تا اشکالات درسی بچههای
محل رفع شود. همه نیکوکاریهایش خاطرات خوبی در ذهن مردم محل شده است.
شهید لرنی از سمت راست نفر دوم
نُه سال بیخبری
این خواهر شهید ادامه داد: من نیکوکاری یوسف را ریشه در تربیت خانواده میبینم، خانوادهمان در دوران قبل از انقلاب هم مذهبی و معتقد به انجام واجبات دینی بودند. باوجود اینکه نُه سال پیکر یوسف مفقودالاثر بود و این بیخبری، بینهایت سخت بود، خانوادهام هیچگاه از اینکه یکی از پسرانشان را در راه اسلام تقدیم کردند پشیمان نشدند.
وی درباره نحوه شهادت برادرش خاطرنشان کرد: البته در طی سالهایی که
پیکر یوسف مفقود بود، شهادتش تایید شده بود. برادرم و پسرعمویم باهم در جبهه بودند
و پسرعمویم شاهد اصابت تیر به سر یوسف بود و ما میدانستیم شهید شده است. اما
نتوانسته بودند پیکرش را به عقب برگردانند. یوسف فرمانده گروهان و آرپیجیزن بود، وقتی
بلند میشود تا آرپیجی بزندکلاه از سرش افتاده بوده و تیر دشمن به سرش اصابت میکند.
شهید لرنی در کنار پیکر شهید حسن خانی
ازدواج نکرد تا بجنگد
زهرا لَرنی درباره اعتقاد یوسف به جهاد و دفاع از وطن یادآور شد: مادرم یوسف را تشویقش میکرد ازدواج کند اما او به فکر ازدواج نبود. زیرا نمیخواست داشتن همسر، پایبندش کند. زیر بار ازدواج نرفت تا بتواند تا پای جان و بدون هیچ وابستگی در راه اسلام و دفاع از میهنش مبارزه کند و همیشه میگفت؛ انشالله بعد از جنگ، ازدواج خواهم کرد.
این خواهر شهید در پایان اظهار داشت: یوسف در وصیتنامهاش روی حجاب و پیروی از رهبر، تاکید فراوان داشت و پیرو رهبرش بود تا اینکه علاوه بر دانشگاه علوم پزشکی تبریز در دانشگاه دیگری هم قبول شد که وصفناپذیر است. حرف دیگری ندارم فقط اینکه امیدوارم خون شهدایمان در این جامعه پایمال نشود؛ این خواسته همه خانوادههای شهدا است.
حجتالاسلام سید یاسر موسوی، یکی از اقوام دور شهید لَرنی که از همان سالهای کودکیاش با خانواده این شهید همسایه و هممحلی هم بوده و امروز امام جماعت مسجد امام سجاد (ع) محله کارخانه قند ورامین است نیز گفتگویی با خبرنگار نوید شاهد انجام داد.
شهید لرنی ردیف اول سمت چپ
این کارشناس مذهبی گفت: محله زندگی ما شهدای زیادی را تقدیم انقلاب و دفاع مقدس کرده است اما از زمانیکه یوسف لَرنی به شهادت رسید، ذهن من با تمام کم سن و سال بودنم، خیلی درگیر موضوع شهید و شهادت شد. خاطراتی که پدرم و عمویم از شهدای محل تعریف میکردند من را از همان دوران کودکی با فضای ایثار و شهادت آشنا کرد و علاقمندی بوجود آورد تا در جستجوی خاطرات شهدا باشم. با تلاش و تحقیق، بانکی از خاطرات را در ذهنم ثبت و ضبط کردهام و اکنون خاطرات شهدا را برای مردم روی منبر تعریف میکنم.
شهید لرنی سمت راست و شهید شقاقیوند سمت چپ
کتاب کودک جایزه حفظ قرآن
امام جماعت مسجد محله کارخانه قند، درباره خاطراتش از شهید لَرنی گفت: زمانیکه من حدود پنج شش سال بیشتر نداشتم و در همسایگی خانواده شهید یوسف لَرنی زندگی میکردیم، روزی من جلوی مغازه عمویم بودم که شهید من را دید و با مهربانی جلوی من زانو زد و پرسید: "بلدی قرآن بخونی؟" گفتم: "تازه سوره قل هو الله احد رو حفظ کردم". این سوره را برای شهید لَرنی خواندم و او قول داد یک جایزه به من بدهد. قرار گذاشتیم فردای آن روز، همان موقع و در همان مکان جایزهام را از شهید بگیرم.
وی در ادامه تعریف کرد: آن شب با پدرم به مسجد رفتم و ذوق زائدالوصفی
وجود من را گرفت تا فردای آن روز که از صبح منتظر بودم تا وقتش برسد و جایزهام را
از شهید لَرنی بگیرم. انگار شهید بیشتر از من شوق داشت تا به قولش عمل کند. جایزه
این شهید بزرگوار یک کتاب کودک به نام "بچه خرس به مدرسه میرود" بود و
کتاب به شکل یک بچه خرسی نشسته روی زمین با کیف کوله پشتی بر روی دوشش، بریده شده
بود. سپس شهید به من گفت: هر وقت سوره دیگری حفظ کردی، بیا یک جایزه دیگر هم بگیر
اما من زمانی که سوره بعدی (سوره قدر) را حفظ کردم، خبر شهادت شهید لَرنی در محل
پیچید.
شهید لرنی سمت راست
در شب عملیات، کتاب فیزیک میخواند
حجتالاسلام موسوی خاطرهای دیگر تعریف کرد و گفت: روزی که خبر شهادت شهید لَرنی اعلام شد از آقای صدیق منفرد که یکی از همرزمان شهید بوده و اکنون از خدمتگزاران آموزش و پرورش شهرستان ورامین است شنیدم، شب عملیات در چادری رزمندهها گردهم آمده بودند و هرکسی به خواندن دعایی مشغول بود، زیارت عاشورا، دعای کمیل و ... همدیگر را در آغوش میکشیدند، حلالیت میطلبیدند و وصیتنامه مینوشتند. دیدم شهید لَرنی در گوشهای نشسته و درحال خواندن کتاب فیزیک است!
شهید لرنی نفر وسط
وی ادامه داد: آقای صدیق منفرد به شهید گفته؛ "یوسف شب عملیات است، همه دارند روضه و دعا میخوانند الان چه وقت درس خواندن است؟!" یوسف جواب داد: بالاخره این جنگ روزی تمام خواهد شد. این مملکت هم احتیاج به دکتر، مهندس، معلم و .... دارد، آیا ما بعد از جنگ نمیخواهیم کشورمان را اداره کنیم و نیاز به تحصیلکردهها نخواهیم داشت؟!"
حجت الاسلام موسوی یادآور شد: شهید لَرنی بسیار بااستعداد و درسخوان بود و وقتی خبر شهادتش آمد، نام او در میان قبول شدگان کنکور بود. من همیشه در تعریف خاطرات شهید لَرنی برای مردم، به این خاطره که میرسم میگویم او همزمان در دو دانشگاه قبول شد، یکی در دانشگاه دنیا و دیگری در دانشگاه الهی.
شهید لرنی نفر وسط
دردودل یک دختر با شهید لَرنی
امام جماعت مسجد امام سجاد (ع) بیان کرد: این مسائل برای جوانانی که
درکی از دوران جنگ و ایثارگریهای جوانان همسن و سال خود ندارند، کمی ناملموس است
اما بیان خاطرات میتواند آنها را با شهدا همدل کند. روزی دخترخانمی به من گفت: "حاج
آقا من برادر ندارم که با او دردودل کنم، دوست دارم بر سر قبر یک شهید بروم و با
او صحبت کنم" به او گفتم؛ "برو گلزار شهدا، چشمهایت را ببند و فاتحه
بخوان و روی قبر شهدا شروع کن به راه رفتن، وقتی فاتحه تمام شد، چشمان خود را باز
کن، بالای سر هر شهیدی که رسیدی بنشین و دردودل کن." این دخترخانم به پیشنهاد
من عمل کرده بود و چشمانش را بالای سر شهید لَرنی باز کرده و با او دردودل کرده
بود. حاجت این دختر، قبولی دانشگاه در رشته پزشکی بود. به او گفتم، "آیا میدانستی
شهید لَرنی هم در رشته پزشکی قبول شده بود و خبر قبولیاش در دانشگاه همزمان با خبر شهادتش آمد؟"
این گونه میتوان جوانان را با شهدا پیوند داد.
مصاحبه از فرزانه همتی/