خاطراتی از اسارت در «پی دبلیو» منتشر شد
نگارنده حوادث مربوط به دوران حضور این رزمنده در جبهههای جنگ و شرکت در عملیاتها را ذکر کرده و فضای حاکم بر جبهه را از زبان وی به تصویر کشیده است. آنگاه به نحوه اسارت او اشاره کرده و جو حاکم بر اردوگاههای عراق در طول دوران اسارت را از زبان او توصیف کرده است.
روحیه عبادی و صبر اسرای ایرانی در اردوگاههای عراق، خواندن دعا و زیارت نامه، خواندن نمازهای شبانه و اعمال شکنجههای جسمی و روحی بر اسرای ایرانی از مهمترین خاطرات این رزمنده ایرانی است که در این کتاب به آنها اشاره شده است.
در بخشی از این کتاب آمده است: «نیمههای سال ۶۷، یک عده از اسرای موصل را به اردوگاه ما آوردند. «عباس جعفری» از اصفهان که در جنگ فرماندۀ محور بود، «یحیی.م» که بچهها میگفتند در موصل ارشد بوده و خیلی بچهها را کتک زده، «هوشنگ کریمی»، «میکائیل» و یک سری از بچههای شرکت نفت که به چند زبان تسلط داشتند. «نعمتالهر قائدی» اسیر قدیمیِ شفتی هم با آنها بود. البته آنها خیلی بدشانسی آوردند، چون همه میگفتند موصل شهری خوش آب و هوا و سرسبز است، اما اردوگاه ما را وسط برهوت ساخته بودند و حتی یک درختِ سرسبز هم در اطراف اردوگاه نمیدیدیم. مثلاً یک روز توی آسایشگاه بودم که صدای بچهها انتهای راهرو بلند شد. رفتم ببینم چه شده. دیدم چند نفر دارند از دریچه کوچکی به بیرون اردوگاه نگاه میکنند و همدیگر را هل میدهند.. گفتم: «چی شده؟»
یکیشان ذوق زده و خوشحال، در حالی که چشم از بیرونِ پنجره برنمیداشت گفت: «خر!»
با تعجب پرسیدم: «کی خره؟»
بقیه بین خودشان جا عوض میکردند و برای چیزی دست تکان میدادند. او ادامه داد: «یه دونه خر اومده کنار اردوگاه!»
بچهها چند سال بود که هیچ حیوانی ندیده بودند. آنقدر از محیط طبیعی و آدمهای دیگر دور بودند که حتی از دیدن یک خر ذوق میکردند!»