مجموعه خاطرات شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد (3)؛ مشهدرضا
سهشنبه, ۰۶ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۴
نوید شاهد: ساواک با احتمال درگيري و قيام مردمي به قصد تسلط بر اوضاع مأموران زيادي را آورده بود. با محاصره کامل مسجد براي دستگيري سيد، منتظر پايان سخنراني و پراکنده شدن جمعيت بود. با پايان سخنراني يک ساعت از خاتمه منبر گذشت. اما جمعيت هر لحظه در مسجد و خيابانهاي اطراف بيشتر ميشد. مأموران براي دستگيري، به سيد نزديک شدند. با وحشت از مردم، محترمانه از او خواستند سوار ماشين شود.
مشهدرضا
دانشمند فرزانه، پس از سالها در فيضيه قم، درخت تنومند علم و فضيلت وي از چشمه دانش اهلبيت آبياري شد و برگ و بار کمال، سخاوت، شجاعت، جلالت و بردباري، بر پيکر پاکش روييد.
در سال 40-1339 وقت آن رسيده بود، تا ديگران از حاصل آن بهرهمند شوند.
علاقه به جوار بارگاه ملکوتي حضرت رضا و تأمين نياز طلاب به اساتيد انقلابي با بينش صحيح (براي احياي خط سياسي اسلام در حوزة مشهد) پاي او را به مشهد مقدس کشاند و او را پايبند کوي امام هشتم کرد.
تا آن زمان بارها به پابوس حضرت نايل آمده بود. اين بار با رسيدن به مشهد باز به زيارت آن حضرت شتافت. سفره دلش را گشوده متوسل به خورشيد ولايت در ايران زمين شد. خورشيدي که ايران به وجودش مفتخر گشته و نام او شفابخش دلهاي پريشان است. به ياد غربت آن امام پاک افتاد، اشک از گونة سيد سرازير شد.
در سال 201 هـ.ق مأمون خليفه عباسي براي تحميل ولايتعهدي، او را به زور وارد ايران کرد تا به اعتبار امام، از قيامهاي مردمي جلوگيري کند. وقتي هشياري امام هشتم، توطئة مأموران را با شکست مواجه ساخت، امام را غريبانه با زهر جفا شهيد کرد.
سيد با اقامت در مشهد، منزلي را در خيابا ن"دريادل" حدود کوچه تکيه علياکبريها براي سکونت خريد.
تنهايي سيد طولي نکشيد که با انتخاب دوستان خوب و انقلابي چون حضرت آيهالله خامنهاي و حجهالاسلام والمسلمين واعظ طبسي، روابطش با آنها زياد شد.
"اولين بار با آقاي واعظ طبسي در مدرسة نواب يک برخورد کوتاه داشت. اين ديدار زمينه را براي دوستي عميق آن دور در آينده فراهم کرد. ديدارهاي بعد و مکرر در محضر استاد آيه الله حاج شيخ مجتبي قزويني و در درس معارف و فلسفة اين استاد بود که آن دو را بيشتر با هم آشنا کرد. و بعدها قرار گذاشتند براي تحکيم دوستي به منزل يکديگر رفت و آمد کنند".
"پس از مدتي هاشمينژاد بسيار علاقمند شد که در مشهد هم سخنراني داشته باشد او که تا آن زمان هنوز در مشهد ناشناسي بود با کمک دوستان براي ايشان مجالس سخنراني در مشهد ترتيب داده شد و شايد از مجلس دوم و يا سوم بود که محفل ايشان از جمعيت و اجتماع عظيمي مملو شد."
پرچم برافراشته
وجود علماي پرهيزکار، و داراي بينش صحيح و انقلابي در طول تاريخ سرمايهاي بزرگ بوده است. در اين ميان عالمي موفقت او مضاعف ميشود که در سنگر تدريس با تربيت طلاب، نگهبان حوزه فقه و حديث معصومين باشد.
هاشمي نژاد با اين اعتقاد، پرچم علماي گذشته را برافراشته نگه داشت. طلاب زيادي که سبک وي را در تدريس پسنديده بودند، به او پيشنهاد تدريس کفايه و رسائل، مکاسب دادند.
با قبول اين پيشنهاد، تدريس و تربيت طلاب را عهدهدار شد. او يکي از اساتيد معروف حوزه شناخته شده بود، و در ضمن تدريس با روشنگري. طلا برا به مسائل روز آشنا مي کرد.
"مهمترين جنبههاي علمي او اين بود، که يکي از بزرگترين مدرسين حوزة علميه مشهد بودند، آنهم نه در سطح پايه بلکه در سطح بسيار بالاي حوزه، کفايه و مکاسب و سطوح عاليه حوزه را تدريس ميکردند
جلسهاي بود در مدرسه نواب صفوي، يکي از مدرسين خيلي بزرگ و بالاي حوزه به من ]سيد احمد هاشمينژاد [ گفت: اگر نوشتهاي از هاشمي نژاد در خانه داريد براي استفاده ما بياوريد " گاهي ممکن است ما يک استاد بزرگي در حوزه داشته باشيم که فقط يک بعد قضيه را داشته باشد. يعني خوش فهم و يا خوب درس خوانده باشد. ولي کسي، هم خوش بيان و هم خوش برداشت و هم داراي بينش سياسي باشد، متأسفانه از اين افراد خيلي کم داريم لذا شاگرداني که از ايشان باقي ماندهاند کساني هستند که هر يک در مشهد و قم از نظر علمي و بين در سطحي قرار گرفتهاند که حوزهها در آينده روي اينها بعنوان يک وزنه حساب خواهد کرد."
خورشيد تابان
اقامت استاد در مشهد ديري نپاييد که خبر ارتحال بزرگ مرجع تشيع حضرت آيه الله بروجردي او را در هالهاي از غم و اندوه جانسوز فرو برد.
رحلت آن شخصيت بزرگ، براي حوزهها ضايعهاي جبران ناپذير بود، با فوت مرجعي، هر کدام از مجتهدين موجود علم، فضل و تقواي او بيشتر از ديگران باشد با تأييد و معرفي علماي ديگر، سکاندار کشتي مرجعيت ميشوند. امام خميني خورشيدي که مرجعيت او تا آن روز پنهان بود. با تلاش بيوقفه علماي انقلابي چون هاشمينژاد به يکباره تابيدن گرفت و نمايان شد.
هاشمينژاد با شناختِ کامل از استاد، او را به عنوان مرجع اعلم معرفي کرد، ظهور مرجعي با بينش سياسي و درد آشناي مردم، نويد بخش آزادي از يوغ ستم بود.
بزرگمردي که جز به مسلمين و زنده شدن احکام اسلام و نابودي حکام جور و احياء اسلام ناب محمدي نميانديشيد.
مروري کوتاه
با کنارهگيري رضاشاه در شهريور 1320 پسر او محمدرضا جاي پدر بر کرسي قدرت تکيه زد. کشور بيشتر از هر زمان ديگر تحت نفوذ بيگانگان و ميدان تاخت و تاز براي کسب امتياز بيشتر بود.
اکثريت قريب به اتفاق مردم در فقر و فلاکت بسر ميبردند. و اکثريت رجال سياسي کشور سرسپرده سياست دولتهاي بيگانه بودند. فساد و تباهي و رشوهگيري در امور اداري و دولتي به شدت رواج داشت. بعد از کودتاي 28 مرداد 1332 کشور بيشتر تحت نفوذ آمريکا بود نارضايتي و اعتراضات مردم به شدت سرکوب ميشد. آمريکا با عوام فريبي از رژيمهاي وابسته به خود، خواست که دست به يک تحول فريبکارانه بزنند و اصلاحاتي را شروع کنند تا تودههاي کارگر و دهقان راضي شوند و آئها را سرگرم سازند و شعارهاي کاذب را رواج دهند.
توطئه خطرناک
در اين زمان رژيم شاه با تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، قيد اسلام را از شرايط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف کرده و در "مراسم سوگند" به جاي قرآن، کتاب آسماني آورده بود.
اين انحراف آشکار، براي کنار گذاشتن قرآن و احکام اسلامي از کشور ايران بود. و سکوت در برابر آن، راه را براي تهاجم بعدي شاه باز ميکرد.
امام خميني با حرکت انقلابي و توفنده سکوت را شکست. و فرياد خدائي او لرزه بر اندام شاه انداخت. هاشمينژاد که در مکتب مبارزه استادش تربيت شده بود، در تبعيت از رهبر خود فرياد افشاگرانه را بر خود لازم دانست. رژيم با ديدن اعتراض علماي انقلابي و همراهي مردم در اطاعت از امام خميني به يکباره عقب نشيني کرده و آن طرح پليد با شکست مواجه شد.
اراده شاه تحت تأثير خواستههاي آمريکا قرار داشت او براي جبران شکست تاريخي خود انقلاب سفيد شاه را در دي ماه 1341 با رفراندوم ساختگي به خورد ملت داد. اين انتخابات که فريبي بيش نبود، تا اعمال ضدقانوني و ضد اسلامي شاه را قوت ببخشد، با تحريم امام خميني و همراهي ديگر علما مواجه شد.
روز دوم فروردين 1342 به مناسبت شهادت امام صادق (ع) مراسمي از طرف حضرت آيهالله گلپايگاني در مدرسه فيضيه برگزار شد که خود آيهالله نيز حضور داشت. مأموران ساواک با لباس مبدل در مراسم، طلاب را مورد هجوم قرار داده، عده زيادي را شهيد و مجروح کردند. هاشمينژاد که رضايت خداوند را در رضايت رهبر ميديد، خود را آماده مبارزهاي سخت و مستمر کرد. او با ايمان به هدف مقدس خود با سخنرانيهاي افشاگرانه، رژيم را مورد هجوم تير گفتار انقلابي قرار داد. رژيم که کانون اصلي مبارزات را در شهر قم زير سايه امام خميني ميديد، چارهاي جز دستگيري ايشان به جرم سخنراني در روز عاشورا نداشت.
شب نيمه خرداد
اوج حرکتهاي مردم رژيم را کلافه کرده بود. عقربههاي ساعت، 3 بعد از نيمه شب 15 خرداد 1342 را نشان ميداد. دو روز از سخنراني امام خميني در اعتراض به رژيم شاه در روز عاشورا نگذشته بود که مأموران وحشيانه به منزل امام هجوم بردند. امام را روانه تهران کردند. قبل از آن چهل نفر از ياران انقلابي امام از جمله عالم نستوه هاشمينژاد به جرم حمايت از امام خميني دستگير و روانه سياهچالهاي مخوف شدند.
مأموران ساواک که هاشمينژاد را از افراد مؤثر در جريانات 15 خرداد ميدانستند ساعت يک بعد از نيمه شب، با مأموران مسلح، اطراف خانه هاشمينژاد را محاصره کردند.
صداي چکمة مأموران تنها صدايي بود که در آن نيمه شب به گوش ميرسيد. صداق تقتقِ در منزل همه را از خواب بيدار کرد.
او که تازه از سخنراني برگشته و هنوز چشمانش با خواب آرامش نگرفته بود بيرون آمد و گفت:
ـ کيه اين وقت شب در ميزنه.
معاون ساواک بازار تهران فرياد برآورد:
ـ ما از اداره امنيت آمدهايم. هر چه زودتر در را باز کن.
سيد به زودي صداي او را شناخت. دو شب قبل در شب عاشورا يک بار ديگر با سيد تماس گرفته و او را از انتقاد به رژيم برحذر داشته بود. سيد در خانه را باز کرد، مأموران گستاخانه وارد خانه شدند. سيد با شجاعت بدون اينکه صدايش دچار لرزش شود گفت: چه مي خواهيد؟
ـ براي دستگيريت آمدهايم بايد با ما بيايي.
او را دستبند زدند و با ماشين به ساواک بازار تهران، سپس به شهرباني انتقال دادند.
رژيم از بند کشيدن سيدي که شور حسيني در سر داشت سودي نبرد، و او پس از چهل و يک روز از زندان شهرباني تهران با سربلندي آزاد شد.
مسجد فيل
پس از طرح لوايح ششگانه شاهنشاهي، ايران يکپارچه اعتراض شده بود. در سال 1342 شمسي روزهاي شهادت حضرت فاطمه "س" از استاد هاشمينژاد جهت سخنراني در خيابان نواب صفوي "پايين خيابان" در مسجد فيل در يکي از مناطق محروم مشهد دعوت به عمل آمد. او هنگام سخنراني با سينهاي پرتب و طوفان پتک فرياد را بر فرق رژيم تبهکار ميکوبيد. فريادش موج ميآفريد. ميرفت خشم مردم را در مسير رودي خروشان هدايت کند تا جميعت 25 هزار نفره حاضر در مسجد و خيابان با سيلي خروشان کاخ ستم را از بين بيرون آورد.
دانشمند نستوهي که جلوهگاه صفات پسنديده بود، در کوران اختناق دم از حقوق مظلومان ميزد. او مبارزهاي قهرآميز را با سردمداران ستم آغاز کرده بود. ساواک که خطر را در بيخ گوش خويش حس کرده بود، دستگيري سيد را تنها راه علاج درگيريها و تظارات مشهد ميدانست. مأموران ساواک با بياحترامي وارد مسجد شدند، در حالي که مردم سراپا گوش به سخنان سيد بودند شخصي از بين جمعيت به بالاي منبر رفت، و خبر آمدن ساواک را به اطلاع او رساند و گفت:
ـ جمعيت آماده است در يک لحظه چراغهاي مسجد خاموش شود. و از فرصت، شما را فراري دهند. سيد سخنانش را قطع کرد و گفت:
ـ هرگز! هرگز! فرار کار زبونان است. در صورت فرار با دلهره هميشگي گرفتار زندان ترس و وحشت خواهم شد.
بيهراس به سخنراني خود در حضور مأموران ساواک ادامه داد. آنشب منبر طولاني شد. و جمعيت هر لحظه بيشتر ميشد. و او فرياد و خروش برمي آورد. فرياشد گرمابخش دلهاي خسته بود. و بيمهابا سخن ميگفت. سيد با خطابه آتشين خود پلي از جاودانگي بر بام وجود ميزد. و پشت دشمن را ميلرزاند.
او با اطلاع از آمدنِ ساواک به مسجد نگاهي به اطراف کرد و مأموران ساواک را که با لباس مبدل در مسجد بودند، از رفت و آمدهاي مشکوک شناخت. با مشهاي گره کرده با صدايي رسا، بانگ برآورد:
" اگر برنامه سرکوبي و ايجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم کشيدن را نداريد، ميتوانستيد در منزل يا پيش از منبر احضارم کنيد."
شرح دستگيري
ساواک با احتمال درگيري و قيام مردمي به قصد تسلط بر اوضاع مأموران زيادي را آورده بود. با محاصره کامل مسجد براي دستگيري سيد، منتظر پايان سخنراني و پراکنده شدن جمعيت بود.
با پايان سخنراني يک ساعت از خاتمه منبر گذشت. اما جمعيت هر لحظه در مسجد و خيابانهاي اطراف بيشتر ميشد. مأموران براي دستگيري، به سيد نزديک شدند. با وحشت از مردم، محترمانه از او خواستند سوار ماشين شود.
در اين ميان شخصي از ميان جمعيت با صداي بلند فرياد زد:
مردم، مردم، سيد را بردند. همهمة مردم بالا گرفت.
مردم به سوي ماشين هجوم آوردند، ماشين حامل سيد داشت حرکت ميکرد که شخصي به نام مهدي يوسفي خود را جلوي لاستيک ماشين انداخت و فرياد زد: نخواهم گذاشت سيد را ببريد. مگر از روي جسدم بگذريد.
بلافاصله شخصي به نام ماشاءالله ژاکت فروش دست به اقدام مشابه زد. مزدوران ساواک يک وقت متوجه انبوه مردم در جلوي ماشين شدند آنها حرکت را از ماشين سلب کرده بودند. با تيراندازي مأموران به سمت مردم سنگ و آجر به سمت نيروهاي ساواک باريدن گرفت. در نتيجة اين اقدام زبونانة ساواک، راه باز شد و عدهاي شهيد و مجروح شدند و ماشين به سوي سازمان امنيت حرکت کرد.
سيد در زندان در اتاقي تنگ و تاريک در گوشهاي غرق در افکار خويش بود که صداي باز شدن در، او را بخود آورد. مردي ميان سال، لاغر و قد بلند با چهرهاي خشن جلو آمد و گفت:
ـ فکر کرديد اين مملکت صاحب ندارد و هر کاري خواستيد بايد انجام دهيد؟
سيد با بياعتنايي چزي نگفت. او بار دوم گفت: بارها به شما گفته بوديم که اين کارها عاقبت خوشي نداره ـ به فکر آسايش و رفاه خودتان باشيد تا خرابکاري؟
او تلاش داشت سيد چيزي بگويد اما بيفايده بود.
به دستور او مأمور مخصوص شکنجه از راه رسيد لحظاتي بعد مشت و لگد به سوي سيد سرازير شد. سيد با گرسنگي و با سر و صورتي خونآلود آن شب را به صبح رساند.
بدين گونه از دوران آزادي از زندانِ تهران هنوز يک ماهي نگذشته بود که براي دومين بار هاشمينژاد روانه زندان شد. مبارزات سيد و حمله صريح او به شخص شاه باعث شده بود که او را محکوم به اعدام کنند. اما اعتراضات مردمي وتلاش علما مانع اجراي حکم شد و سرانجام او را در مشهد به مدت 91 يا 93 روز در يک سلول انفرادي و تاريک از همان نوع سلولها که در زمان رضاخان قلدر در داخل لشکر 77 خراسان ساخته بودند، بسر برد.
بازتاب حادثه
به دنبال واقع دردناک مسجد فيل و جراحت و شهادت جمعي از مؤمنين و اسارت هاشمينژاد در روزهاي هفتم و چهلم شهدا، سخنرانان زيادي به افشاگري و روشنگري پرداختند و مردم با بيانيههاي پيدرپي رژيم را در مورد دستگيري هاشمينژاد محکوم ميکردند. در يکي از اطلاعيهها آمده است:
بسمه تعالي
ايرانيان! پسر پيغمبر شما، دانشمند محترم جناب آقاي سيد عبدالکريم هاشمي نژاد مؤلف کتاب مناظره دکتر و پير را پس از ختم منبر گرفتند و درگير و دار گرفتن ايشان فرياد وا عليا، وا محمداي جمعيت مستمع مظلوم و بيپناه را به ضرب گلوله خفه کردند تعجب نکنيد لازمه حقگويي در کشور دموکراسي ايران! کشته شدن يا زندان رفتن است ما تا آخرين قطره خون خود ايستادگي خواهيم کرد و نخواهيم گذاشت اسلام و روحانيت و قرآن در زير چکمه يهود پايمال گردد.
عظمت حادثه
در مورد عظمت و اهميت اين حادثه عليرغم اين که رژيم شاه و عمال ساواک، سياستشان پوشاندن جنايت خود بود، در گزارش ساواک خراسان آمده است:
طبق گزارش مأمورين، آقاي سيد عبدالکريم هاشمينژاد فرزند سيد حسن در شب اخير (22-19/7/42) در جلسه مسجد فيل که توسط عدهاي از اصناف پايين خيابان تشکيل گرديده بود، شرکت و مردم را عليه مقامات دولتي تحريک و تشويق ميکند و به جريان انتخابات آزاد شديداً حمله مينمايد. چون گفتن اين گونه مطالب در وضع موجود برخلاف مصالح مملکت بود، لذا در شب (23/7/42) مأمورين شهرباني به منظور جلب نامبرده به مسجد مراجعه مينمايند، ولي اطرافيان مشاراليه که از جريان مطلع شده بودند خود را براي مقابله با قواي انتظامي آماده نموده و روي اين اصل با دستگيري نامبرده پليس با مقاومت شديد طرفداران وي روبرو شد، که مجبور به شدت عمل گرديده و در نتيجه دو نفر به اسامي مهدي يوسفي فرزند حسن و ماشاءالله ژاکت فروش مقتول و پنج نفر ديگر مجروح گرديدند.
همه جا فرياد
سيد با سخنان شورانگيز خود بر ضد بيداد، زيباترين صحنههاي جاويد را آفريد. او را در شهر مشهد از منبر منع کردند. اما در حصار قدرت آنان قرار نگرفت. سيد کبوتري بلند پرواز بود که همه شهرهاي ايران محل پرواز او شده بود. شهرهاي بزرگي چون (تهران، شيراز، اصفهان، کاشان، چالوس و ) شاهد خطابههاي پرشور او عليه سردمداران زور و زر و تزوير بود او با جذابترين کلمات، زيباترين صحنههاي حماسه و فرياد را ميآفريد.
کانون بحث
جلسات او در سنگرهاي ديگر شکل روشنگري به خود گرفت. مشعلدار فضيلت با طرحهاي جوانپسند، تلاش کوردلان را در خاموش کردن شعله هدايت عقيم گذاشت. پايگاهي تأسيس کرد که بتواند ابهامات نسل جوان را پاسخ دهد. او هوشمندانه چنين اقدامي را ضروري ميدانست تا بتواند روح تشنه جوانان را سيراب سازد.
با تجربه در موفقيت طرحهاي خود با توکل به خدا و همکاري دوستان "کانون بحث و انتقاد ديني" را براه انداخت. خود در اين باره ميگويد:
پس از رفتن به مشهد عمده کار من تدريس و يک سري جلسات بحث آزاد براي قشر دانشجو و دانش آموز بود. اين جلسات که به کمک بعضي از دوستان براه انداختيم ادامه داشت و بسيار موفقيتآميز بود تا اينکه ساواک ما را از شرکت در بحث آزاد منع کرد.
محل فعلي کانون ميدان صاحبالزمان مشهد است. که قبلاً بهائيان سکونت و فعاليت داشتند. در اين کانون اقشار مختلف با حضور يا ارسال نامه، جوابهاي خود را دريافت ميکردند. براي طرح سؤال، فرمهايي در اختيار حاضران قرا مي گرفت که بر بالاي آن جملهاي از حضرت علي (ع) به چشم مي خورد:
افتخار ما به کسي است که تنها او در جهان گفت: "سلوني قبل ان تفقدوني" "قبل از آنکه مرا نيابيد آنچه ميخواهيد بپرسيد
نظر شما