تاريخ تلخ و ديدگاه هاي شيرين
ما هيچ نخواهيم توانست حتي به يك هزارم از جنايات شرق و غرب چپاولگر به قربانيان آنها و نيز به نقش بردگي و اسارتي اشاره كنيم كه بر پيشاني تاريخ ملتهاي زير ستم در آفريقا در آسياي غارت شده و حتي در اروپا و آمريكا به جا مانده است.
پس بگذاريد تمام نيروي خود را در نشان دادن آنچه از سوي غولهاي قرون اخير استعمار بر ملت و كشور و سرمايههاي اصيل مادي و معنوي خلق ايران رفته است به كار گيريم و ماجراي بهت انگيز اسارت و مظلوميت و نيز بربادرفتگي ديروز و ديروزهايمان را براي نسل فردا و فرداهاي خود تعريف كنيم.
و آنگاه به مسلمانان زير ستم جهان خير خواهانه بياموزيم كه ما چگونه زنجيرها را در هم شكستيم و چگونه از جبر اجتماعي محيط خود رهيديم و با اتكا به كدامين ارزشها شعار نه شرقي و نه غربي را تحقق بخشيديم و در يك كلمه چگونه به بزرگترين انقلابهاي تاريخ دست يازيديم.
پيش از بررسي تاريخ روابط بدفرجام و اوجگيري انواع نقشهها و توطئهها و گام نهادن در پاليز رويش انقلاب اسلامي ايران سنجش برخوردهاي خصمانه و يا وحدت و همبستگي دو و يا چند قدرت ناهمرنگ كه در تاريخ گذشته هيچ گاه نخواستهاند همرنگ و همسو شوند و نقل منابع تاريخي درهمة اين زمينهها بجاست به واكنش و نقل سخنان چند صاحب نظر اعم از دوست و دشمن اشاره ميكنيم.
چرا كه ارائة اين ديدگاهها هر چند ناچيز در جهت ارزيابي و روشنگري هويت انقلاب اسلامي و نيز اثبات حوادث مصيبتبار سرزمين و انقلاب ما بيتأثير نخواهد بود. و البته به اين حقيقت واقفيم كه نقل حتي بيست در صد از اين گونه اظهار نظرها چه از سوي سازمانهاي به اصطلاح بين المللي كه آشكار يا در نهان به فعاليت مشغولند و چه از ديدگاه سران نظامهاي دوست يا دشمن و نيز تك تك ملتهاي بيدار كشته ولي گرفتار قيد و بندها مستلزم تأليف دايره المعارفهاست.
رافائيل صهيونست آمريكايي و عضو مؤسسة تحقيقاتي ترومن:« دنيا ر ميان امواج خروشان تجديد حيات اسلام قرار گرفته است. انقلاب اسلامي به رهبري يك آيتالله غرور تازهاي به عربها بخشيده و آنان را به شكست ابرقدرت آمريكا و متحدش اسرائيل اميدوار كرده است. مسلمانان در اسرائيل و نوار باختري رود اردن با اينكه شيعه هم نيستند در تظاهرات اعتراضآميز خود زير تأثير انقلاب ايران عكس رهبر انقلاب اسلامي را حمل ميكنند.»
هنري كيسينجر وزير امور خارجة اسبق آمريكا:« سقوط شاه بزرگترين شكست آمريكا بعد از جنگ جهاني دوم بود و پيروزي انقلاب اسلامي تمام محاسبات آمريكا را بر هم زد.
شيمون پرز، از مقامات رژيم اسرائيل: نهضت آيتالله خميني يك تجربة بسيار تلخ در قرن بيستم به شمار ميرود. مناخم بگين نخست وزير سابق اسرائيل از وقتي انقلاب ايران پيروز شده زلزلهاي در منطقه به وجود آمده كه تمام منطقه را به لرزه درآورده است.
رابرت كارلسون نويسندة معروف كانادايي: از نظر من كه يك غربي و فردي غير اسلامي هستم اين معجزه است كه يك انقلاب الهي بتواند در جهان امروز اينطور تحقق پيدا كند و در جهت استقرار عدالت به پيش رود؛ و بدون شك اين انقلاب از جانب خداوند حمايت ميشود.
جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا: از دولت آمريكا كاري ساخته نبود تا جلو نيروهاي اجتماعي سياسي و مذهبي را كه منجر به سقوط شاه شدند بگيرد.
فرد هاليدي نويسنده و تحليلگر سوسياليست انگليسي با توجه به ساختار و مناسبات سرمايهداري رژيم شاه آگاهي سياسي حركت اجتماعي و انقلابي ملت ايران در قرون اخير بينظير بوده است.
لئونيد برژنف رهبر وقت شوروي: انقلاب ايران بزرگترين حادثة بين المللي در سالهاي اخير است كه بايد آن را انقلاب ضد امپرياليسم ناميد.
شلزينگر وزير انرژي آمريكا در دولت كارتر و متخصص امور ژئو پولتيك: بر خلاف نظر آن دسته از خرده گيران ستيزه جوي سياست كارتر در آمريكا كه طرفدار مداخلة نظامي در منطقهاند دولت كارتر معتقد است كه مداخلة نظامي رژيم شاه را نجات نميداد بعكس چنين مداخلهاي رژيم جانشين شاه را راديكالتر ميكرد و جهان اسلام را يكپارچه عليه آمريكا برميانگيخت.
نشرية گاردين: ايران بيش از شوروي ذهن آمريكا را مشغول كرده است و سياست خارجي ايران بر انتخابات آمريكا و رقابت كانديداها براي اشغال كاخ سفيد تأثير مستقيم دارد. احمد بن بلا: اكنون مسلم و آشكار گشته است كه سرنوشت اسلام به مدتي طولاني در ايران تعيين خواهد شد انقلاب اسلامي ايران در قلبها ريشه دوانيده است. فيدل كاسترو، رهبر كوبا: آنچه در ايران رخ داد يك انقلاب واقعي و مردمي بود. اين انقلاب داراي نيروي عظيمي است و بايد از هر حيث از آن حمايت كنيم.
نيويورك تايمز: ايران بيش از شوروي منافع آمريكا را تهديد ميكند. شيخ محمدتوده از رهبران سنگال انقلاب مبارك است ادامة انقلاب حسين است ادامة انقلاب پيامبر اسلام است و براي زنده كردن اسلام تحقق پذيرفته است. از اين رو هر مسلمان بايد اين انقلاب را تأييد و با رهبر آن بيعت كند. سايروس ونس، وزير امور خارجه اسبق آمريكا: با پيروزي انقلاب ايران و سرنگوني شاه تمامي خواستها و برنامههاي آمريكا به يأس تبديل شد.
خانم حليمه كراوزن استاد دانشگاه در آلمان: انقلاب اسلامي ايران براي مردم جهان سوم الگو و نمونه است و ثابت ميكند كه يك ملت قادر است بدون تكيه بر شرق و غرب روي پاي خود بايستد.
ميزان الرحمن چودري نخست وزير بنگلادش: ادارة ايران بر اساس قوانين اسلام يك نمونه است. نشرية اينتر نشنال: قدرت منطقهاي و جهاني كفر در زمان رهبري امام خميني با شكست روبرو شده است. جوليا اوراندا سناتور ايتاليايي: انقلاب اسلامي ايران ميخواهد الگويي بسازد كه براي همة كشورهاي عربي و اسلامي قابل تقليد باشد. خانم فاطمه سعيد علي وزير توسعه و ارتباطات و فرهنگ و آموزش جمهوري تانزانيا: سياست نه شرقي نه غربي انقلاب اسلامي ايران يك سياست مستقل و موفق در جهان امروز است.
خانم دكتر عفاف الحكيم بساني: انقلاب اسلامي بخش عظيمي از جمعيت ايران را كه شامل زنان اين كشور ميشود به صحنة اجتماع آورده است. روزنامهانگليسي تايمز: انقلاب اسلامي ايران قدرت انحصاري دو ابر قدرت را در معرض تهديد قرار داده است.
خانم صافي ناز كاظم نويسندة مبارز مصري: انقلاب اسلامي ايران اولين انقلاب واقعي قرن ماست و شايد انقلابي واقعي پس از قرون متمادي است چرا كه از ميان مردم جوشيده است و تمام هدفها و روشهاي اين انقلاب از اسلام منبعث شده است. مدير مجلة الفجر سنگال: اگر امروز غرب از اسلام سخن بگويد به سبب تأثير انقلاب اسلامي ايران است. ايران اسلامي تنها كشوري است كه اسلام را به عنوان آموزه نظام خود پذيرفته است. خانم شهربانو بالاجائي از شخصيتهاي پاكستان: انقلاب اسلامي ايران حادثة بزرگ قرن ماست. اين انقلاب حامي اصلي محرومان و مستضعفان جهان است.
اين گونه ديدگاهها و صدها هزار نظير آنها كه از آغاز انقلاب اسلامي ايران تا كنون با بيطرفي شگرف يا به گونهاي اجتناب ناپذير ابراز شدهاند، اين حقيقت را به طور كامل اثبات ميكنند كه موج توفندة انقلاب اسلامي از درياي بيكران مذهب انسانها برخاسته و از چنان واقع گرايي و اقتداري برخوردار است كه هيچ قدرتي حتي عمدهترين ابر قدرت جهاني توان مهار آن را ندارد. پربارترين ارمغاني كه انقلاب اسلامي به تاريخ معاصر ارزاني داشته است اثبات اين حقيقت است كه مي توان پنجه در پنجةغولهاي هولناك استعمار افكند و تنها با تكيه بر اراده و ايمان بر قدرتهاي شيطاني چيره شد. هر انقلابي اگر از خصلتهاي انقلاب اسلامي برخوردار شود بيچون و چرا از تأثير تبليغات سياسي عوامل فعال شوروي و ماركسيستهاي ديگر نقاط جهان درامان خواهد بود.
داويد مناشزي در ماهنامة آلماني زبان ورينت كه به مسائل سياسي و اقتصادي خاورميانه ميپردازد، تلويحاً با لحني موذيانه به حقيقت فوق اشاره كرده مينويسد: براي روحانيون حاكم بر رژيم ايران، تداوم نه فقط به معناي موفقيت است بلكه به مفهوم در انحصار گرفتن قدرت در حال و حفظ آن در آينده نيز هست. افزون بر اين تداوم رژيم به معناي موفقيت درهم آميختن مذهب و ايدئولوژي با همة شئون اجتماعي و حركت مستقيم در مسير واحدي است كه آن را انقلاب اسلامي ناميدهاند.
اين نويسنده همچنان كه اغلب قلمزنان و صاحبنظران غرب درك نميكنند كه در ايران روحانيون بر رژيم حاكم نيستند و بل خدا و قانوهن خدا بر همة شئون رژيم اشراف دارد. رژيمي كه چنين خصلتهايي داشته باشد هيچ گاه از تداوم باز نخواهد ايستاد. اميدواريم در آينده راجع به هويت اين خصلتها بحث كنيم و اين حقيقت را به اثبات رسانيم كه لازمة ايجاد شرايط مساعد براي طرح انديشة صاحبنظران كه در دوران مقدماتي انقلاب و پس از آن دوران بارها بر آن تأكيد شده است و نيز بهرهوري از انديشههاي بكر و ارزشهاي نو تداوم همين رژيم است.
وقتي
انقلاب بر قانون تأكيد ميكند و بر شناخت انديشههاي بكر و سازنده اصرار
ميورزد و زمينة طرح و نشر و اجراي آنها را فراهم ميآورد. چگونه ميتوان
جلو تداوم آن را گرفت؟ مگر اينها از كورههاي انقلاب برنيامدهاند و
خصلتهايشان از خصلتهاي ديگران آشناتر نيست؟ و مگر نه اين است كه صاحبان اين
طرح با آرمانهاي نهضت الفتي بيشتر دارند؟ و مگر جز اين است كه اگر انقلاب
خيزش مستضعفان است بايد به اينان ميدان داد، سوز دل اينان را حس كرد و در
پي علاج به راه افتاد؟ چرا كه اينان فرزندان انقلابند و نه تنها خود كه چند
نسل از اسلاف آنان نيز رژيمهاي پيشين و استعمار وقت سيليها خوردهاند و از
غدههاي عفوني رژيمهاي گذشته زجرها كشيدهاند و با سركوب هر حركتي طي
زمانهاي طولاني تجربههاي روشمندانهاي اندوختهاند. و چهها ديدهاند و چه
انتظاري كشيدهاند تا از نعمت وجود رهبري آگاه برخوردار شدهاند و با
رهنمودها و تلاشهاي پيامبر گونه وي انقلاب را به بار نشاندهاند. غدههاي عفوني در
ميان اين همه انقلاب كه بر روي خطي به طول تاريخ در كنار هم رديف شدهاند
انقلابي را سراغ نداريم كه بيدردسر و در همان حركتهاي نخستين ولو مقطعي
پيروز شود. موفقيت هر نهضت و انقلابي چه از نوع الهي و ابراهيمي و چه از
انواع مختلف مادي و غير الهي بستگي به رشد و تكامل جنيني دارد كه در شكم
خود ميپروراند. همانطور كه تولد صحيح و سالم جنين مستلزم پيشنهاد است و هر
جنيني در هر شرايطي و به دلخواه ما رحم مادر را سالم ترك نميكند پيروزي
انقلاب نيز مستلزم شرايط خاصي است كه بايد فراهم آمدن آنها را به انتظار
نشست. كوچكترين حركت نامعقول و غير منطقي انقلاب را در يك جبهه و پيروزي را
در جبهه ديگر قرار ميدهد. سوروكين
در ضميمهاي بر جلد سوم كتاب پوياييهاي اجتماعي و فرهنگي براي انگلستان
سرزمين سنّتي خويشتن داري سياسي تعداد صد و شصت و دو آشوب در روابط درون
گروهي برميشمارد كه در فاصلة سالهاي 656 تا 1921 رخ دادهاند. با احتسابي
سرانگشتي ميانگين وقوع اين آشوبها هر شش سال يك بار بوده است. آشوبيهايي كه
از شورش بزرگ و جنگ داخلي 1640 تا حدثههاي كوچكي چون شورش خردهمالكان در
وسكس به سال725 درجهبندي شدهاند.1 نظر
و آمار سوروكين با مقياس بسيار گستردهتري در تاريخ همة انقلابها به چشم
ميخورد از انقلاب كبير فرانسه به سال 1789 و يا انقلاب اكتبر شوروي در سال
1917 گرفته تا انقلاب كمونيستي چين در سال 1948 و اغلب دگرگونيهاي بنيادين
و انقلابهاي تاريخ. انقلاب
به منظور يك زايمان موفق بايد تمام شرايط و مقدمات طبيعي را كه ذيلاً به
طور اختصار از نظر خواننده ميگذرد، پشت سرنهد و آنگاه براي تحمل يك درد
شديد آماده شود. مقدمات بعضي از مقدمات و علل پيدايش انقلاب در قرون اخير عبارت بودهاند از: 1) كاستيهاي حكومت. 2) اعمال فشار و اختناق روزافزون. 3) شكايت بيش از معمول مردم از ماليتهاي بيرويه. 4) پشتيباني آشكار رژيم از مصلحتهاي اقتصادي اجانب به قيمت وارد آوردن زيان اقتصادي بر ملت. 5) درتنگنا افتادن مديريت و آشفتگيهاي ناشي از آن. 6) دگرگوني بيعت روشنفكران. 7) فقدان اعتماد به نفس در ميان اعضاي طبقة حاكم. 8) اعتقاد پيدا كردن طبقة حاكم به آنكه امتيازات آنان غير عادلانه و به زيان جامعه است. 9) تشديد ناسازگاريهاي اجتماعي. 10) جلوگيري رژيم از بروز استعدادها(معمولاً در حرفهها و هنرها و شغلهاي يقه سفيدان). 11) جدايي قدرت اقتصادي از قدرت سياسي. 12) حمايت رژيم از طبقة سرمايهدارو مرفّه. 13) اتكاي رژيم بر نيروهاي نظامي و انتظامي براي حفظ موجوديت خود و نيز ياري گرفتن از قدرتهاي خارجي در اين راه. 14)
قرار گرفتن رسانههاي گروهي، مطبوعات و راديو تلويزيون در اختيار رژيم جهت
تبليغات منفي و دروغ پراكنيها و به انحراف كشانيدن مردم. 15) نبود آسايش و رفاه يكنواخت براي تودة مردم، و اختصاص آنها به اقليت حاكم. 16) رواج روزافزون فساد در زمينههاي اخلاقي اقتصادي اجتماعي و پشتيباني رژيم از آن. 17) و مهمتر از همه بياعتنايي رژيم به اصول ايدئولوژيك و ديني و مقدسات مذهبي ملت يا تعرض به آنها. بيترديد
جز موارد يادشده نكات ديگري نيز در بروز دگرگونيها و ظهور انقلابها با
كميتها و كيفيتهاي مختلف دخيلاند كه از حوصله اين بحث به دورند. و ناگفته
پيداست كه عوامل و مقدمات فوق هر حاكميتي را از درون ميپوساند، و هر رژيمي
را با هر استحكام و قدرتي فرو ميپاشند. و يادآوري اين نكته نيز ضروري است
كه ظهور يا پيروزي انقلاب در يك جامعه چه از نوع مادي و غير الهي و چه از
نوع ديني و مكتبي آن، مستلزم دارا بودن تمام نكات ياد شده نيست؛ بدين
ترتيب امكان دارد يك انقلاب با وجود حتي چند انگيزه از علل فوق پا در مرز
پيروزي نهد. و
نيز در اينجا بايد خاطرنشان ساخت كه در بعضي از جامعههاي باردار انقلاب
تنها نمود بياعتنايي طبقة حاكم به اصول مذهبي و ايدئولوژيك به انضمام چند
مورد ديگر ميتواند انقلاب را از مسير پيروزي عبور دهد.2
كرين
برينتون، با تعجب فراوان مينويسد: شگفت آورترين نكتهاي كه بايد يادآور
شويم اين است كه همه يا دست كم بخشي از اين نشانهاي مقدماتي را ميتوان
تقريباً درهر جامعة نويني3 و در هر زماني پيدا كرد. وي در مقام شمارش اين
نشانهها ميافزايد: كمبودهاي حكومت گلايه بيش از معمول از مالياتگذاري،
پشتيباني آشكار حكومت از يك رشته مصلحتهاي اقتصادي به زيان مصالح اقتصادي
ديگر، در تنگنا افتادن مديريت و آشفتگيهاي ناشي از آن دگرگوني بيعت
روشنفكران، فقدان اعتماد به نفس در ميان بسياري از اعضاي طبقة حاكم روي
آوردن بسياري از اعضاي طبقه حاكم به اين عتقاد كه امتيازهايشان غير عادلانه
و به زيان جامعه است و الخ.4 ظاهراً
اين تحليل گر منصف با مشاهدة اكثر شرايط انقلاب و عدم جريان دگرگوني در
جامعههاي نوين شگفتزده شده است، و به نظر ما حق نيز با اوست؛ چرا كه وي
مانند ساير تحليل گران غربي عامل مذهب و مقدسات ديني را ناديده گرفته و
انگارههاي باور خويش را با عوامل مادي و اقتصادي درهم بافته است. تكرار
ميكنيم كه نه تنها كرين برينتون بلكه كليه تحليلگران سياسي و كالبد شكافان
انقلابها و دگرگونيهاي قرون اخير، در تقسيم بنديهاي عوامل بروز انقلاب
نمود برجستة ايدئولوژي و باورهاي عقيدتي و فكري و مذهبي جامعه هاي را به
دست فراموشي سپردهاند. و طبيعي است كه جوامعي كه اكثر شرايط بروز انقلاب
را دارا باشند ولي مايههاي مذهبي و اصول ايدئولوژي آنها از هر گونه تعرض و
خيانت رژيم به دور بماند پا در مراحل نخستين انقلاب نيز نخواهند گذاشت چه
از مؤثرترين موارد پيدا شدن انقلابها عامل دستبرد به مذهب و باورهاي
ايدئولوژيك و جهان بيني مكتبي جامعههاست. اين
است كه نه تنها برينتون، كه هر كاوشگر سياسي ديگر نيز از رسيدن به نتيجة
صحيح به دليل عدم نگرش همه سويه عقيم ميماند. بازتاب اين گونه نظرها و
رهنمودهاست كه ميبينيم ملل عقب افتاده در سردرگمي مبهم و تاريكي فرو رفته و
در برابر مطامع غولهاي استعمار و رژيمهاي دست نشاندة آنها آزادي خود را از
جبر اجتماعي محيط و فشار روز افزون زندگي خويش آنچنان باختهاند و هويت
خود را آنچنان از ياد بردهاند كه هرگز اميدي به انقلاب فردايشان
نداشتهاند و هيچ گاه در جهت حفظ و بازگرداندن مايههاي اصيل ديني و
باورهاي مذهبي و، در نتيجه رهايي از سلطههاي اسارت بار و تحقق بخشيدن به
يك انقلاب هر چند نيم بند، نينديشيدهاند. و اگر در ميانشان افرادي پيدا
شدهاند كه بادلي پرسوز و آتشي در سينه، نارواييها و نابسامانيها را لمس
كرده و احساس كردهاند كه اگر دير بجنبد خودشان نيز مانند تودههاي ميليوني
ديگر در كورههاي اختناق و خفقان و ستم ذوب خواهند شد تكاني خوردهاند
فريادي كشيدهاند و گاهي نيز برخاستهاند ولي از هدف انقلاب و اصول نهضت
بيخبر بودهاند و تنها چيزي كه براي آنان مطرح بوده است نشستن گروهي بر
جاي گروهي ديگر بوده است. و
هيچ گاه نينديشيدهاند كه انقلاب چه هدفي را بايد دنبال كند و اصولاً ما
چه ميخواهيم آيا دموكراسي ميخواهيم؟ آيا ميخواهيم دست استثمار را از
سرزمين و سرنوشت خود كوتاه كنيم؟ آيا براي دفاع از آنچه امروز حقوق بشر
ناميده ميشود به پا خاستهايم آيا ميخواهيم تبعيضها و نابرابريها را
نابود كنيم؟ ريشة ظلم را بسوزانيم؟ ماترياليسم و يا امپرياليسم را مي
خواهيم نابود كنيم؟ براي
يك انقلابي صدها سؤال نظير سؤالات فوق مطرح ميشود، جز اساسيترين شالودة
نهضت يعني برقراري ثبات فكري و ايجاد انگيزهاي در جهت استحاله عقيدتي و
ايدئولوژيكي و شعار همه چيز در مذهب از سياست تا اقتصاد و عبادت و از جهان
بيني تا جهانداري و درك اين معنا كه همةاين سؤالات هم هدفند و هم ندا!
اين است كه انقلابي ناكام ميماند، و اگر شعارهايش صد صباحي زنده بمانند به
مرور آنها نيز مانند خود انقلابي بر چوبة دار خواهند پوسيد، مانند آلنده و
شعارهاي معرفش در شيلي و ... اينكه
گفتيم همة اين سؤالات هم هدفند و هم ندا، بدين معناست كه همة آن سؤالات و
صدها سؤال ديگر جزء اهداف نهضتند. يعني نهضت و انقلاب در هيچ يك از اين
سؤالات محدود نيست، و اصولاً يك نهضت ايدئولوژيك و مذهبي نميتواند از لحاظ
هدف محدود باشد. زيرا مذهب تحريف نشده و ناب در ذات خود يك كل
تجزيهناپذير است كه با به دست آوردن هدفهاي فوق پايان نخواهد يافت. البته
اين بدان معنا نيست كه نهضت مذهبي از نظر تاكتيك بعضي از هدفها را بر بعضي
ديگر مقدم نميدارد و مراحل وصول به هدف را در نظر نميگيرد. مگر خود
اسلام از لحاظ تاكتيك تدريجاً پياده نشد؟ بنابراين آنچه مهم است مذهبي بودن و اسلامي بودن نهضت است كه در هيچ هدفي محدود نميشود و با هيچ هدفي پايان نميپذيرد. 1. ر.ك. كالبدشكافي چهار انقلاب، ص 31. 2.
در اينجا لازم است به حضرات تذكر داد كه انقلاب روسيه اگر منجر به سقوط
رژيمهاي كثيف و فاسد تزارها شد، صددرصد ريشة اسلامي و ديني داشته است نه
اثر برش «داس» و ضربة «چكش». قاضي محمدها و شيخ شاملها و هزاران مسلمان
جان بر كف بودند كه بيش از چهل سال با فساد و قلدريها و تجاوزات تزارها
جنگيدند، و هنگامي كه خون پاك هزاران كودك و زن و مرد مسلمان در ميان
كوههاي قفقاز و باكو، يخها و برفها را آب كرد و رنگين ساخت و انقلاب از پل
پيروزي گذشت، رويزيونيستها (تجديدنظرطلبان) و اپورتونيستها (فرصتطلبان) و
بالاخره ميراثخواران انقلاب با داس و چكش به جان لالههاي سرخ گنجه و
بادكوبه و آخولقه و... افتادند. و
افسوس و صد افسوس كه در تاريخهاي اسلامي اثري از تلاشهاي بهتانگيز
روحاني مجاهد، قاضي محمد، و قاضي ملامجاهد و شيخ شامل و جهاد پيگير هزار
شهيد راه حق يافت نميشود ـ جز نامهايي از ياد رفته و خونهايي فراموش
شده! اين است «داسي» كه از شمشير محمد، فرزند 11 سالة شيخ شامل، ساخته شد و
اين است «چكشي» كه از نيزة جيران، شيرزن اسلام، تافته شد. برعهدة
پژوهشگران و تاريخنويسان است كه ريشههاي ديني و اسلامي انقلاب شوروي را
از لابلاي دايرهالمعارفهاي بينالمللي كه به زبان هلندي، آلماني و
انگليسي نگاشته شدهاند، بيرون آورند و در مورد نهضتهاي خونين اسلامي، كه
منجر به سقوط تزاريسم شد و گل آنها به گردن لنينها و استالينها افتاد، به
تحقيق پردازند و يك بار ديگر معجزة اسلام را به نسلها بنمايانند و اين
حقيقت را روشن كنند كه وقتي انقلاب شوروي ريشة ديني و مذهبي داشته باشد،
حساب ساير انقلابها روشن است. 3. شايد منظور وي جامعههاي انقلاب كرده باشد.
يادداشتها