نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - زنجان
جمعی از مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان طارم با حضور در منازل جانبازان و خانواده شهدا در شهر آببر با آنان دیدار و گفتگو کردند .
کد خبر: ۵۴۹۴۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

جمعی از جانبازان شهرستان خرمدره به مناسبت ایام غرور آفرین بهمن ماه بر فراز کوه‌های شهرستان خود صعود کردند. تصاویر مربوطه را در ادامه مشاهده کنید.
کد خبر: ۵۴۹۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

مسئولان شهرستان خدابنده با حضور در منازل جانبازان ضمن اهداء لوح و هدایا فرارسیدن روز جانباز را به آنان تبریک گفتند. تصاویر این دیدارها را در ادامه مشاهده کنید.
کد خبر: ۵۴۹۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

میز خدمت بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان خدابنده به مناسبت گرامیداشت روز جانباز با پاسخ به سوالات و پرسشهای ۳۴ نفر از جانبازان معزز دایر شد. در ادامه تصاویر مربوطه را مشاهده کنید.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: فرمانده دستم را گرفت و گفت: بیا بریم توپخانه 130 میلیمتری عراق رو هم ببین. بستان، شمال و جنوب منطقه ی عملیات عراق را به هم پیوند میداد. در واقع دو راهی بین نیروهای دشمن در شمال و جنوب منطقه بود. انبار مهمات و آذوقه ی عراق در این منطقه قرار داشت. هنگامی که به عراقی ها حمله کردیم یک لشکر بودیم، امّا توانستیم بر آنها پیروز شویم.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۵

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: گلوله را به یکی از سنگرها که جلوش پر از سرباز بود، شلیک کردم. به نظرم سنگر فرماندهی بود. گلوله به سنگر خورد. چند سرباز آتش گرفتند و فرار کردند. فرمانده بیسیم زد و دستور داد تا دشمن دیده نشده تیراندازی نکنیم و گلوله ها را برای پاتک عراق نگهداریم. گفتند عراقیها عقب نشینی کردند.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۰

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: سرهنگ هوشنگ بهرامی دستش را زیر نمنم باران گرفت و گفت: امشب دست یاری خدا با ماست. فرمانده نیرو، جناب سرهنگ صیادشیرازی و فرمانده سپاه، برادر محسن رضایی روی این طرح کار کردن. فرمانده لشکر، جناب سرهنگ نیاکی و برادران سپاه، غلامعلی رشید و حسن باقری منطقه رو شناسایی کردن. همه چیز برای فتح منطقه آماده است.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۷

محمد علی عرفانی در کتاب «روی جاده‌های رملی» روایت می‌کند: پور اسماعیل به سمت خاکریز عراقی‌ها نگاه کرد. موهایش توی باد تکان خورد. با عصبانیت گفت: هر طور شده این تانک آدمخوار رو میزنم. دو روز بعد، هنگام ظهر از پاسگاه فرماندهی رسیدم. بچّه‌ها خبر دادند پوراسماعیل تانک تی 72 را زده است. سراسیمه به دیدن پوراسماعیل رفتم. آن روز هوا آرام و آفتابی بود. نزدیک سنگر پوراسماعیل رسیدم از دور دوان دوان به سمتم آمد.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۳

محمد علی عرفانی در کتاب «روی جاده‌های رملی» روایت می‌کند: برانکارد را آوردم. فیض اله را داخل آن گذاشتیم و توی نفربر بردیم. فیض الله از درد می نالید. چند نفری برانکارد را بلند کردیم، چون وزنش زیاد بود. داخل نفربر گذاشتیم. راننده ی نفربر حرکت کرد و ما هم سر پست‌مان رفتیم. همان تانک، از پشت به سمت نفربر شلیک کرد. فیض الله داخل نفربر شهید شد.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۸

محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: فاطمه نگاهش را ازم دزدید و گفت، روزی صد بار عکست رو به امید نشون میدم تا قیافه‎ی باباش یادش نره. لبخند زدم. امید توپ را از کنار دستم برداشت و چند قدم عقب تر رفت.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۴

محمد علی عرفانی در کتاب «روی جاده‌های رملی» روایت می‌کند: شاخه ی درخت را به سمت ساک‌ها گرفتم. نوک شاخه به بند یکی از ساک‌ها گیر کرد. شاخه را بالا گرفتم. ساک کمی از زمین فاصله گرفت و به یکی از شترها خورد. شتر ترسید. نعره کشید و دستم را گاز گرفت.
کد خبر: ۵۴۹۴۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

مصطفی احدی برادر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: پسر عمه ام ماجرا را اینطور تعریف کرد که چه‌طور یکی از خروس‌های ننه را قایمکی دزدیده و با بچّه‌های روستا کباب کرده‌اند. گفت: «ولی بعدش رفتیم و ازش حلالیت گرفتیم. خواستیم پولشو حساب کنیم که نذاشت و گفت: «صدقه‌ی سلامتی شما.»
کد خبر: ۵۴۹۴۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۹

منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب «چشم‌هایش می‌خندید» می‌گوید: انگشت اشاره‌ی دست راست و ران پای چپش ترکش خورده بود. زخمش عمیق بود و به زحمت راه می‌رفت. امّا اصرار داشت وانمود کند، حالش خوب است و درد ندارد. دلش نمی‌خواست کسی از زخمی شدن او باخبر شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۳

گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: حمید که از در وارد شد، من و مامان از خوشحالی گریه کردیم. بعد از شایعه‌ی شهادتش، باور نمی‌کردم دوباره او را ببینم. دستش باندپیچی شده بود و پایش می‌لنگید.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

پوستر شهدای ششم اسفند ماه با هدف گرامیداشت یاد و خاطره سه هزار شهید گلگون کفن استان زنجان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۶

پوستر شهدای پنجم اسفند ماه با هدف گرامیداشت یاد و خاطره سه هزار شهید گلگون کفن استان زنجان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۵

پوستر شهدای چهارم اسفند ماه با هدف گرامیداشت یاد و خاطره سه هزار شهید گلگون کفن استان زنجان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۴

پوستر شهدای سوم اسفند ماه با هدف گرامیداشت یاد و خاطره سه هزار شهید گلگون کفن استان زنجان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۳

پوستر شهدای دوم اسفند ماه با هدف گرامیداشت یاد و خاطره سه هزار شهید گلگون کفن استان زنجان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۲

پوستر شهدای اول اسفند ماه با هدف گرامیداشت یاد و خاطره سه هزار شهید گلگون کفن استان زنجان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۹۴۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۱