قسمت سوم خاطرات شهید انقلاب «محمدعلی ایجی»
پسرعموی شهید «محمدعلی ایجی» نقل میکند: «عروسی محمد توی زمستان بود. آخر شب مهمانها میخواستند بروند که چراغ والور برگشت و در لحظهای شعلهور شد. محمد دوید طرف حیاط و منبع آب سرد را که نصفی از آبش مانده بود، روی دست آورد و برگرداند روی آتش. اسمش را گذاشته بودند: داماد پهلوان.»
کد خبر: ۵۴۸۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹
قسمت دوم خاطرات شهید انقلاب «محمدعلی ایجی»
برادر شهید «محمدعلی ایجی» نقل میکند: «با بچههای مسجد میرفتند و عکس و اعلامیه امام را پخش میکردند. شده بود عاشق امام. وقتی حرفش را میزد اشک میریخت و میگفت: ما باید امام رو بشناسیم و راهش رو بریم، اگر چه آخرش مرگ باشه.»
کد خبر: ۵۴۸۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
«در آپولو مینشستی، دستها و پاها را با برادههای آهنی پیچ داده و سفت میکردند که فشار آن بر استخوانهای دست و پا آه انسان را به آسمان میبرد و بعد یک کلاه فضانوردی روی سر انسان قرار میگرفت و تازه کابل زدن حسینی شروع میشد و فریاد درد و خونریزی و شکستن استخوانها هم به جایی نمیرسید ...» ادامه این خاطره از زندانی سیاسی قبل از انقلاب «حجتالاسلاموالمسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
کلیپ با ستارهها؛ معرفی شهید «رجب پریمی»
کلیپ «با ستارهها» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و گروه تلویزیونی بسیج صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. در این کلیپ به معرفی شهید «رجب پریمی» پرداخته شده است که توجه شما را به دیدن آن جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۴۸۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
«زمانی که حضرت امام (ره) فرمودند قصد بازگشت به کشور را دارند عدهای از مردم از ترس اقدام جنونآمیز عمال حکومت، واقعاً نگران و هراسان بودند و حتی از روی خیرخواهی تمایل داشتند که حضرت امام در آن موقعیت وارد ایران نشوند و با توجه به افزایش ساعات حکومت نظامی و ذهنیت بد و منفی مردم درباره این موضوع، این نگرانی چندان بیجا و بیمورد هم نبود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی زندانی سیاسی قبل از انقلاب، مرحوم جانباز «محمدحسین خاکساران» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
همسر شهید «اکبر پژم» میگوید: «گفتم: اکبر آقا! یعنی واقعاً لازمه تا این وقت شب سر کار باشین؟ استکان را از من گرفت و گفت: تنهایی میترسی؟ گفتم: نه. لبخندی زد و گفت: من حاضرم بیشتر از این هم کار بکنم، ولی بتونیم رو پای خودمون بایستیم.» نوید شاهد سمنان به مناسبت دهه فجر، خاطرهای به نقل از همسر این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۴۸۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسن ذاکریقشمی» میگوید: «پدرش گفت باید درس بخوانی، شهید گفت جبهه از درس و مشق مهمتر است. حسن همیشه تو بسیج و منبر بود، ماه رمضان که میشد برای خواندن قرآن به مسجد میرفت و همه را با خودش به مسجد میبرد.»
کد خبر: ۵۴۸۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
«وقتی آقای رجایی را در قزوین دستگیر کردند نمیخواست از دوستان و آشنایان کسی به ملاقات او که در زندان شهربانی بود، برود. استدلال ایشان این بود که اگر رفت و آمد به اینجا زیاد شود دستگاه فکر میکند، من لابد کس مهمی هستم ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
قسمت دوم خاطرات شهید انقلاب «محمدرضا قریببلوک»
مادر شهید «محمدرضا قریببلوک» نقل میکند: «آن سال تابستان خیلی گرمی داشتیم. به علت کمبود بارندگی خشک سالی شده بود. حاضر شدیم تا برای مراسم تشییع و تدفین محمدرضا برویم. جمعیت زیادی جمع شده بود. با وجود آفتاب داغ، انگار بوی باران میآمد.»
کد خبر: ۵۴۸۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
کتاب «سردار سربَرز» خاطرات مردم ایلام از ایام شهادت «حاج قاسم سلیمانی» است که توسط زینب شاهمرادیان تحقیق و توسط میترا کمالی فر تدوین شده است، و چاپ اول آن در زمستان ۱۴۰۱ در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۵۴۸۲۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
آسمان، آبیتر؛
"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از "آسمان، آبیتر" با پدر و برادر شهید «سیدجلیل ترابی بشکانی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۴۸۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
قسمت نخست خاطرات شهید انقلاب «محمدرضا قریببلوک»
مادر شهید «محمدرضا قریببلوک» نقل میکند: «امام را در لباسی سبز درحالی که هالهای از نور اطرافش بود زیارت کردم. با زبان دل حاجتم را برایش گفتم. امام (ع) با دست مبارکش پنج زنجیر طلایی به دستم داد. خیلی خوشحال شدم. میخواستم از حرم خارج شوم که یکی از زنجیرها از دستم افتاد.»
کد خبر: ۵۴۸۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
کتاب «شلیکنهایی» روایتی خواندنی از زندگینامه «شهیدحسینمقصودلو» به قلم «مریم فریبی» است که به کوشش «نشرشاهد» منتشر شده است. «پایان حکومت شاهنشاهی» خاطره خواندنی از شهید حسین مقصودلو به روایت «فرشتهمقصودلو خواهر شهید» را در ادامه میخوانیم.
کد خبر: ۵۴۸۲۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
برگی از خاطرات قبل از انقلاب؛
«راهپیماییها و تظاهرات شکل گرفته در تهران بسیار حساس بود و بیشتر هم از سمت بازار شروع میشد. آقایان اکبرپور استاد و محمدصادق اسلامی در تعطیل کردن بازار نقش داشتند ...» ادامه این خاطره را از زندانی سیاسی قبل انقلاب «سید مرتضی نبوی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۲۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
« طی سالهای دهه 1330 تا دهه 1350 دهها نفر از زندانیان سیاسی تحت شکنجههای جسمی و روحی به قتل رسیدند که ساواک حتی از تحویل آنان به خانوادههایشان نیز خودداری کرد. دهها نفر از دستگیرشدگان بدون اینکه نشانی از آنان به دست آید در ردیف مفقودالاثرها قرار گرفت و در مکانهای نامعلوم و مجهول به خاک سپرده شدند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «حجتالاسلام نصرتالله انصاری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
حضرت آیتالله خامنهای در سال 76، در گفت و شنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذکر خاطرهای از روز ورود امام خمینی به میهن در دوازدهم بهمن 57 پرداختند که توسط توسط پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب
کد خبر: ۵۴۸۱۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
قسمت سوم خاطرات شهید «محمد اشتری»
همرزم شهید «محمد اشتری نقل میکند: «نوزدهم بهمن ماه ۱۳۶۴ بود. به طرف منطقه عملیاتی والفجر هشت حرکت کردیم. از بچهها طلب مغفرت و شفاعت میکردیم. محمد گفت: موسیجان! رضایم به رضای خداست. یک جان ناقابل دارم، پیشکش خدا.»
کد خبر: ۵۴۸۱۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
«یکی از نیروهای پدافند برای رفع گیر توپ ۲۳ میلیمتری که گلوله داخلش گیر کرده بود اقدام نمود ولی با انفجار گلوله در داخل دستش، بخشی از کف دست و چند انگشتش از بین رفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاحزیارانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۱۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«هر وقت که برای برگزاری تظاهرات علیه رژیم شاه اعلام میکردند که مدارس را تعطیل کنید، مدیر از من میخواست که درب مدرسه را باز کنم و به دانشآموزان بگویم که مدرسه تعطیل است ...» ادامه این خاطره از زبان «طاهره طاهریها» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۱۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «عبدالرضا مینکی» میگوید: «گفت مادر من به جبهه میروم، گفتم تو کوچیکی نمیتوانی بروی، گفت نه من میتوانم تفنگ بردارم، از وقتی که رفت، چند ماه گذشت ولی عبدالرضای من نیامد، رفتم سپاه گفتن مادر ما نمیدانیم کجا ترکش خورده یا شهید شده، الان نزدیک به 35 ساله که رفته است.»
کد خبر: ۵۴۸۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱