نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
خاطرات شنیده نشده از یک جانباز کرمانشاهی
«خسرو آهن خای»، می گوید: جنگ تحمیلی که شروع شد 65 ماه در خط مقدم خرمشهر و سرپل ذهاب حضور داشتم. مسئولیت بیسیم چی بر عهده من بود برای ما چاله هایی را همانند قبر حفر می کردند و داخل این چاله ها می رفتیم که دشمن ما را نبیند و به خوبی با فرماندهان ارتباط برقرار کنیم و بیسیم ها از بین نرود.
کد خبر: ۵۶۴۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰

خاطرات شفاهی جانبازان؛
در یک مصاحبه شگفت‌انگیز، جانباز «غلامرضا نقدی» ماجرایی بی‌نظیر را به تصویر می کشد که قلب‌ها را می‌لرزاند. او در جبهه تیر به صورتش برخورد و پیکر او را به سردخانه شهر اندیمشک منتقل می‌کنند اما لطف و عنایت الهی او را به زندگی باز می‌گرداند.
کد خبر: ۵۶۴۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰

قسمت سوم خاطرات شهید «حسن ممتازی»
هم‌رزم شهید «حسن ممتازی» می‌گوید: «سه‌شنبه‌ها بی‌تاب می‌شد و بی‌قراری در چهره‌اش موج می‌زد. هر هفته شب‌های چهارشنبه باید جمکران می‌رفت. نذری که کرده بود ادا می‌نمود. برایم عجیب بود. هرگز از نذر چهل روزه‌اش برایم نگفت.»
کد خبر: ۵۶۴۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰

قسمت نخست خاطرات شهید «امرالله شهروی»
خواهر شهید «امرالله شهروی» نقل می‌کند: «همسایه‌مون گفت: دیشب خواب دیدم امرالله کنار حوضی ایستاده. از من پرسید این حوض چیه؟ گفتم: حوض کوثر، حالا می‌شه به من هم از آب کوثر بدی؟ کاسه‌ای پر از آب کرد و طرف من نگه داشت، اما من هرچه تقلا کردم، نتونستم بگیرم.»
کد خبر: ۵۶۴۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹

خاطرات شفاهی آزادگان
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «محمدجلال جوکار» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۶۴۰۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹

برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«شهید رجبعلی بهتویی در کار‌های سخت و دشوار، همیشه پیش‌قدم و در دفاع و مبارزه با دشمن بسیار جدی و مصمم بود و از نثار کردن جان در راه دین و کشور هیچ ابایی نداشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۴۰۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹

«بعد از رسیدن به خط و درگیری با دشمن، صدای مهدی شالباف را از بی‌سیم می‌شنیدیم که می‌گفت زود باش قلی‌پور به طرف ما بیا و عراقی‌ها را پاک‌سازی کن. امان نده، آن‌ها قایق‌های بچه‌ها را سوراخ سوراخ کرده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۴۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹

برادر شهید «علی خسروی» نقل می‌کند: «گفت: می‌خوام برم جبهه، بابا و مامان نمی‌ذارن! گفتم: علی دیپلم گرفتی برو! گفت: جنگ تموم می‌شه، ما روسیاه‌ها می‌مونیم که چرا به جبهه نرفتیم، اونوقت شرمنده خانواده شهدا می‌شیم!»
کد خبر: ۵۶۴۰۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵

قسمت دوم خاطرات شهید «حسن ممتازی»
هم‌رزم شهید «حسن ممتازی» نقل می‌کند: «همیشه می‌گفت: ما فرصت کمی داریم و باید در این مدت کوتاه تمام تلاش خودمان را بکنیم! وقتی همه در استراحت و آرام بودند، او می‌دوید و کار می‌کرد. گویی شهادت نقطه شروع آرامش او بود. امواج دل دریایی‌اش تنها در ساحل شهادت آرام گرفت.»
کد خبر: ۵۶۴۰۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹

قسمت سوم خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»
هم‌رزم شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل می‌کند: «پرسیدم: این جا چکار می‌کنین؟ از زیر زبانشان کشیدم که هر وقت فرصت پیدا می‌کنند به آن محل خلوت می‌روند. یکی به داخل قبر می‌رود و دیگری بالای سرش قرآن می‌خواند.»
کد خبر: ۵۶۴۰۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

هم‌رزم شهید «علی‌اکبر قاسم‌پور» نقل می‌کند: «قرار گذاشتیم نوبتی برویم جبهه. برادر بزرگش شهید شده بود. پدر و مادر پیرش دلشکسته بودند و نیازمند مراقبت. من رفتم جبهه و او ماند. بوی عملیات را که شنید، ساکش را بست و آمد. گفتم: قرارمون این نبود، چرا اومدی؟ گفت: نمی‌خواستم از قافله عقب بمونم.»
کد خبر: ۵۶۳۹۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

«بچه‌های کلاس اول برای تزریق واکسن، سریع به صف بشید و به‌ترتیب به دفتر بیایید. بغض گلوی الیاس و رضا را فشار می‌دهد. اشک در چشم‌هایشان حلقه می‌زند. سریع به سمت برادرانشان که کنار آبخوری ایستاده‌اند، می‌دوند و به آن‌ها التماس می‌کنند. تو رو خدا کمک کنید ما از دیوار بالا بریم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۳۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر گرانقدر شهید «سجاد معصومی» که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس استان ایلام است می گوید: فرزندم سجاد بر اثر برخورد با مین به جای مانده از جنگ تحمیلی به فیض شهادت رسید. همه فرزندانم فدای امام حسین(ع)، زمان جنگ کسی ما را به زور نفرستاد جبهه و من خودم داوطلبانه رفتم. پشتیبان انقلاب بودیم و همچنان هستیم. در ادامه فیلم مصاحبه با والدین شهید منتشر می شود.
کد خبر: ۵۶۳۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

«تا شب که ما در دره بودیم حدود ۵ متر برف بارید. از طرف دیگر هم خبر رسید که عملیات لو رفته است ما باید به قرارگاه برمی‌گشتیم. اما به‌ علت برف زیاد رفت‌وآمد هم قطع شد. با این‌که گردان‌های دیگر اطلاع داشتند. که ما در آن منطقه هستیم ولی هیچ کاری نمی‌توانستند انجام بدهند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۳۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«پس تو هم یاریم کن، من کجا و تو کجا؟ آسمان بی‌نهایت کجا و این زمین خاکی کجا؟ من آن‌قدر در این زیبایی‌های ظاهری، غرق شده‌ام که چگونه می‌توانم خالصانه دعا کنم و در اوج باشم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۳۹۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «مهردل میرزایی» می‌گوید: «شهید مرد خیلی بزرگی بود. امنیت منطقه را حفظ می‌کرد. به دلیل درگیری که در یک طایفه پیش آمده بود برای انتقام شهید را به شهادت رساندند.»
کد خبر: ۵۶۳۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

روایت همرزم شهید «حسین رضایی»؛
پاسدار «همت علی گنجی» در بیان خاطرات شهید «حسین رضایی» می گوید: حسین چندین بار در «قرعه کشی شهادت» برنده شد و ما هر بار بازنده بودیم.
کد خبر: ۵۶۳۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

خاطرات شهید «مراد ابدالی» به نقل از برادرزاده شهید؛
شهید «مراد ابدالی» در برخورد با دیگران دارای تواضع و بزرگ منشی بود و اگر بحثی پیش می‌آمد، از طرف مقابل عذرخواهی می‌کرد. با همین تواضع به دیگران درس اخلاق می‌داد.
کد خبر: ۵۶۳۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۷

جانباز «مهدی بهروز»:
«خمپاره در نزدیکم اصابت کرد یکدفعه متوجه شدم دستم قطع شده و برای خودم نیست، بعد از لحظه‌ای فهمیدم که همه اعضای بدنم ترکش خورده ابتدا با آمبولانس به بیمارستان اهواز و سپس به بیمارستان اصفهان رفتم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از ناگفته‌های جانباز «مهدی بهروز» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۳۸۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۱

قسمت دوم خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»
هم‌رزمان شهید نقل می‌کنند: «گفت: بچه‌ها! چند تا وصیت دارم، خواهش می‌کنم خوب گوش کنین. وقتی همه ساکت شدند، ادامه داد: اگه شهید شدم من رو توی آمبولانس نگذارین، چون آمبولانس من رو می‌گیره و حالم بد می‌شه. در ضمن اگه شهید شدم من رو با آب سرد نشویید که سرما می‌خورم.»
کد خبر: ۵۶۳۸۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۵