نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
نوید شاهد - برادر شهید "رسول يوسفی" در خاطره‌ای می‌گوید: «شهریور ماه 1365 با برادرم رسول برای صله رحم و دیدار با اقوام و آشنایان به یکی از روستاهای اصفهان رفته بودیم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

درباره "مرتضی عطایی"؛
نوید شاهد - بعد از رفتن مرتضی عطایی، شهید مدافع حرم که جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون بود، مغازه کوچک تأسیساتش در شهرک مخابراتِ قاسم‌آباد همچنان دربسته مانده است.
کد خبر: ۴۸۳۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

روایتی از یک بانوی جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد- "فریده رشیدی زاده" در روایتی می گوید:«می دانستیم آژیر قرمز یعنی بمباران و این را با تمام وجود درک کرده بودیم. چرا که تجربه ی چند ساله ی مردم کرمانشاه بود اما نمی دانستیم چه سرنوشتی در انتظار ماست.»
کد خبر: ۴۸۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

نویدشاهد - شهید "اردوان باقری"سال 1348 در روستای باغچه جلیل در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. سرانجام 23تیر سال 67 در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۴۸۳۸۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۱

گفتگوی رزمندگان و همرزمان شهدا
نوید شاهد - رزمنده دلاور شهید حسین اسماعیلی روایت می‌کند: «عشق همه ی ما این است که عشق حسین در دل هایمان باشد. برادران مسئله شهادت کمال است. اگر می گوییم ما شهادت را می خواهیم، منظور این است که ما کمال را می خواهیم. ای برادران سَرحَد کمال شهادت است.»
کد خبر: ۴۸۳۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

نوید شاهد - برادر شهید "زین‌العابدین علی" می‌گوید: «وقتی که خواهرزاده ما، ناصر، به شهادت رسید و می‌خواستیم دفنش کنیم، زین‌العابدين داخل قبر رفت و شهید را جابه‌جا کرد. خیلی‌ها دیدند وقتی شهید را در قبر گذاشت، سرش را کنار گوش شهید برد و زمزمه‌ای داشت؛ زمزمه‌ای بین دایی و خواهر زاده ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۳۷۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

نوید شاهد - خواهر شهید "زین‌العابدین علی" نقل می‌کند: «شب به خوابم آمد و گفت: آبجی! هر دو تا پسرت لیاقت شهادت دارن، راضی شو بذار هر دوتاشون بیان. گفتم: اون‌ها لیاقت دارن، من که ندارم. گفت: چرا می‌گی لیاقت نداری؟ او همچنان اصرار داشت که با شهادت هر دو موافقت کنم که از خواب بیدار شدم. سه روز بعد ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۳۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

نوید شاهد - خواهر شهید "زین‌العابدین علی" نقل می‌کند: «از وقتی فهمید یکی از افسرانی که با هم به سر کار می‌روند اهل شراب خواری است رابطه‌اش را با او قطع کرد. طرف مقابل هم پیغام داده‌بود که این آدم به درد ارتش نمی‌خورد. چون این شکل نماز خوندنش چیزهای دیگری هم پشت سرش داره که ممکنه سبب اخراجش بشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۳۷۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛
نوید شاهد - «مرتضي حاج باقري» از فرماندهان لشکر ثارالله می گوید: حاج قاسم سليماني در حالي که خيلي عصباني به نظر مي رسيد و ابروها را در هم کشيده و چين به پيشاني انداخته بود، گفت: « چرا بچه هاي تخريب را اين قدر اذيت مي کني؟!»
کد خبر: ۴۸۳۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - دوست شهید "ناصر نامداری نوجینی" در خاطره‌ای می‌گوید: «من و ناصر از بچگی با هم بزرگ شدیم. رفاقتمان هم بر می‌گردد به زمانی که با هم در کوچه‌ها خاک بازی می‌کردیم تا لحظه شهادت...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - شهید "ناصر نامداری نوجینی" در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «واقعا حق داشت، من تنها پسر او بودم. خیلی آرزوها داشت بعد از چند لحظه ای به یاد خدا افتاد و گفت پسرم تو که از علی اکبر بهتر نیستی، تو را به خدا سپردم. من خداحافظی کردم و پدرم درحالی که جلوی در ایستاده بود...» ادامه متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - پدر شهید قاسم قاسمی می‌گوید: «روز عید فطر بود. من پسرم را به خاک سپردم. این کار را برای کوری چشم دشمنان انجام دادم. خداوند به من صبر داد تا با دستان خودم شهیدم را به خاک بسپارم.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، خاطراتی به نقل از پدر این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۸۳۷۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

«وقتی آمد ریش‌هایش بلند شده‌بود. پرسیدم: مادر جان! آنقدر کار داری که نتونستی ریش‌هات رو کوتاه کنی؟ گفت: می‌خوام وقتی شهید شدم محاسنم به خون رنگین بشه.» آنچه خواندید به نقل از مادر شهید "مرتضی قاسمی" است. نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، خاطراتی به نقل از مادر این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۸۳۷۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - «بعضی‌ رزمنده‌ها بر روی کارت‌هایشان تاریخ اعزام را دست‌کاری کرده و جلوتر می‌انداختند، شناسایی این افراد از وظایف دیگر ما بود که بسیار باعث کدورت خاطر آنها می‌شد ...» ادامه این خاطره از زبان" منوچهر (علی‌اصغر) مهجور" یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 19؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« رفتیم پیش فرمانده ی آتش بار ( عزیز علی شهبازی ) و یک روحانی هم آنجا بود، یک چراغ فانوس هم روشن بود. دیدم عقرب های زرد کوچک زیادی همین طور رفت و آمد می کردند. خواستم برگردم، آن روحانی از من پرسید نیامده می خواهی برگردی؟»
کد خبر: ۴۸۳۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - همرزم شهید "امامعلی حسینی" در خاطره‌ای روایت می‌کند: «سال 1367 بود و من به همراه عزیزان بسیجی و سپاهی در منطقه خدمت می‌کردیم که از طرف فرماندهی گروهان اعلام کردند، همه بچه‌ها را جمع کنید تا درباره عملیات با آنها صحبت شود.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - مادر شهید "محمود فیروزی" در خاطره‌ای روایت می‌کند: «سال‌ها پیش وقتی پسرم محمود کودکی بیش نبود، همسرم از من خواست تا از شیراز به استهبان برویم و در آن جا زندگی کنیم، اما من موافق نبودم و با هم اختلاف داشتیم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - «دشمن شروع کرد به اسیر گرفتن نیروها. به غیر از من چندین نفر نیز در داخل لوله‌ها بودند، دستم از همه جا کوتاه شده بود ولی از یاد خدا غافل نبودم شروع به خواندن آیت‌الکرسی کردم ...» ادامه این خاطره از زبان رزمنده اسلام "بهنام ذوالقدر" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 18؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« حدودا" 15 کیلومتری شهر بوکان که رسیدیم، ماشین پنچر شد. امیدی به عبور نیروهای سپاه نداشتیم. یک خودرو لندکروز کنار ما توقف کرد، راننده آن از روستای مجاور بود. می خواست کمکمان کند. من از او می ترسیدم، فکر می کردم شاید حیله ای درکارش باشد. او گفت شما به خاطر تأمین امنیت کردستان و دفاع از کشور زحمت می کشید و این حداقل کاری است که از دست من برمی آید.»
کد خبر: ۴۸۳۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 17؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:«متوجه شدم یک ماشین کنارمان متوقف شده، خوب که دقت کردم دیدم راننده اش زخمی است، راننده هنوز هوش و حواس داشت دیدم دو دست و دو پایش قطع شده فقط یکی از پاهایش بوسیله کمی پوست و رگ به بدنش آویزان بود. او را روی دست هایم گرفتم گفت پایم را جا نگذاری.»
کد خبر: ۴۸۳۶۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹