نوید شاهد - «وقتی از رادیو و تلویزیون اعلام کردند که برای بیمارستانهای جبهه، نیروی پرستار لازم است من در آمادگی کامل بودم. دل توی دلم نبود. صبح زود به بیمارستان رفتم و داوطلب شدم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۴۲۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
قسمت دوم؛
نوید شاهد - آزاده و جانباز دفاع مقدس محمدرضا اقبال از روزهای سخت جنگ و 90 ماه ارسارت خود چنین می گوید: «حالا بعد از سال ها اسارت به لطف خدا و به دور از هرگونه خفقان با صدای بلند می گوییم: لبیک یا حسین (ع) لبیک یا حسین (ع)» نوید شاهد در ادامه خاطره این آزاده والامقام را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۸۴۱۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
خاطرات "فضل الله جابری" رزمنده کرمانشاهی در عملیات مرصاد؛
نوید شاهد - "فضل الله جابری" رزمنده کرمانشاهی در عملیات مرصاد میگوید: «یک بالگرد سبز رنگ به اسلام آباد غرب آمد مردم گفتند مریم و مسعود رجوی بودند که برگ نوشته هایی روی شهر ریختند، در آن برگهها نوشته شده بود ارتش آزادی بخش می آید، با آن ها همکاری کنید و پاسداران را بکشید. منافقین با بیرحمی هر پاسداری که بر سر راهشان قرار میگرفت را میکُشتند.»
کد خبر: ۴۸۴۱۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
نوید شاهد - «گفتم: آقا رضا! عکس کیه؟ گفت: چیزی نیست؛ بیخیال! با اصرار و شوخی، قاب عکس را از دستش گرفتم و گفتم: به! عجب عکس قشنگی گرفتی آقا رضا! انشاءالله عروسی در پیش است؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "رضا خانیکشمرزی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۴۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
به مناسبت سیاُمین سالروز بازگشت غرورآفرین آزادگان به میهن اسلامی برگزار میشود؛
نوید شاهد - به مناسبت سیامین سالروز بازگشت غرورآفرین آزادگان به میهن اسلامی، معاونت فرهنگی و آموزشی بنياد شهيد و امور ايثارگران استان ايلام، مسابقهی خاطره نگاری با عنوان «لحظههای ماندگار در اذهان آزادگان» را برگزار میكند.
کد خبر: ۴۸۴۱۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
قسمت اول؛
نوید شاهد - آزاده و جانباز دفاع مقدس محمدرضا اقبال از روزهای سخت جنگ و 90 ماه ارسارت خود چنین می گوید: «باورش برایم سخت بود. رفتم دستش را بگیرم که با ضربه ای که با قنداق اسلحه بر سرم فرود آمد، فهمیدم که خواب نیستم!» نوید شاهد در ادامه خاطره این آزاده والامقام را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۸۴۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
گفتوگویی به مناسبت پنجم مردادماه؛
نوید شاهد - اسماعیل زمانی از جانباران و پژوهشگران دوران دفاع مقدس است. در روایت خاطراتی از عملیات مرصاد چنین میگوید: «شهید "محمود خالقی" فرمانده دسته علی اصغر (ع) گفت: «داش داوود، ما مرد جنگیم! به مامانم گفتم: من تا کربلا نروم برنمیگردم. با این جمله محمد، همه صدای خنده همه بچهها بلند شد. به او میگفتند: بچه ننه...»
کد خبر: ۴۸۴۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
نوید شاهد - «حسن حسنی» از رزمندگان لشکر ثارالله می گوید: اگر سيگار نگهبان تمام مي شد و آن را از دريچه به بيرون پرت مي کرد، سيگار درست پشت يقهي لباس غواصي من مي افتاد. ترس داشتم که سيگار پشت يقه ام بيفتد و من فرياد بزنم و بگويم : «آخ .. سوختم».
کد خبر: ۴۸۴۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
نوید شاهد - «ابوترابی گفت: آقای آرایشگر که شروع کرد مرا اصلاح کند، درد دل کرد، از اختلافاتش با همسرش گفت و اینکه متاسفانه جدا از هم زندگی میکنند ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" که برطرف کننده این اختلاف بود در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
روزهای آغازین جنگ در خرمشهر، از زبان شهید "عباسعلی کشاورزیان"
نوید شاهد - شهید "عباسعلی کشاورزیان" در خاطرات خود مینویسد: «روز سیزدهم مهر ۵۹ یکی از بچهها رادیو کویت را گرفت. میگفتند: خبرنگاری گفته حدود صد تانک عراقی در خرمشهر رفت و آمد میکنند و بر اوضاع مسلط هستند. دروغ محض است؛ زیرا ما در راهآهن و گمرک خرمشهر، گورستان تانک درست کردهایم ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه متن کامل این خاطره خودنوشت از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۴۸۴۰۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
خاطرات خودنوشت شهید "منوچهر جانجانی" از شهدای عملیات مرصاد؛
نوید شاهد - شهید "منوچهر جانجانی" یکی از شهدای عملیات مرصاد است که در یکی از خاطرات خود می گوید: «برادران! دستم ناراحتی دارد کمک میخواهم، با آمبولانس مرا به اورژانس ارتش انتقال دادند. ساعت دو نیمه شب بود که به هوش آمدم و دیدم در بیمارستان هستم و مرا عمل کرده و دستم را قطع کردهاند.»
کد خبر: ۴۸۴۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
نوید شاهد - «از شرطهای حسن این بود که دختر خانم، مومن و محجبه باشد و همچنین 14 سکه بهار آزادی را به عنوان مهریه بپذیرد، اما بر سر مهریه، صحبتها کمی بیشتر طول کشید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۲
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
نوید شاهد - شهید «حسین نادری» گفت: من از اين ناراحتم که سـفره اي را که خدا پهن کرده بود و سربازان اسلام ازآن استفاده ميکردند، دارد جمع مي شود. من تکليفم را انجام دادم، ولي از اين نگرانم که چرا خدا من را نپذيـرفته است.
کد خبر: ۴۸۳۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۲
نوید شاهد - با هدف نشان دادن سبک زندگی شهدا خاطرات سه تن از شهدای اصفهان به روایت همسرانشان از سوی نوید شاهد استان منتشر شد.
کد خبر: ۴۸۳۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۱
خاطره روز نوشت شهید "صدرالله ارجمند" «2»
نوید شاهد - شهید "صدرالله ارجمند ده شیبی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ای مادر کنار سنگرم و هر لحظه ای به یادت هستم، سلام به تو ای سر بلند مادر من، مادر مگو کجا بود و نو عروس که بود؟...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
خاطره روز نوشت شهید "صدرالله ارجمند" «3»
نوید شاهد - شهید "صدرالله ارجمند ده شیبی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...سه بار گفتند عملیات است ولی نبود به این دلیل که ببینند بچه ها آمادگی دارند یا نه. بچه ها همه روحیه بسیار بی نظیری داشتند...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
نوید شاهد - شهيد "حسين کوه بر شيرازی" در نامه ای می نویسد: «الان که اين نامه را مي نويسم ساعت سه بعد از ظهر است. اکثر بچه ها در چادر خواب هستند فعلاً در اينجا در حال ديدن آموزش هستيم و متاسفانه از خط مقدم خيلي دور هستيم و ...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
نوید شاهد - شهيد "حسين کوه بر شيرازی" در نامه ای می نویسد: «پس از عزيمت از خانه که به مقر رفتيم سه نفر بوديم که در مقر صاحب الزمان دو نفر ديگر به ما اضافه شد...» متن کامل نامه این شهید بزگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
نوید شاهد - زندگی روحانی شهید "مهدی یعقوبی" سوژه مستندی شد که عنوان آن را «یکشنبه ای که نیامدی» نام نهادند.
کد خبر: ۴۸۳۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
نوید شاهد - «اشتباهی یک لحظه متوجه شدیم که پشت یک عراقی هستیم که پشت تیربار نشسته است. از ترس نیمه جان شدیم و هر لحظه منتظر بودیم که عراقی برگردد و ما را آبکش کند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱