در راه خداوند حرکت کنید
نوید شاهد: محمدباقر احمدي سعادت آبادي، فرزند احمد و فاطمه، در دوم مرداد ماه سال ،1339 در روستاي سعادت آباد شهرستان سيرجان به دنيا آمد.
دوره ي دبستان را در روستا گذراند، و براي ادامه تحصيل به سيرجان رفت و موفق به اخذ ديپلم تجربي شد.
نظام الدين اسلاملو، يكي از دوستانش، مي گويد:«در دوران كودكي تيم فوتبالي تشكيل داديم و مي خواستيم، با دو تيم ديگر مسابقه بدهيم . ولي سر سه تيم دعوا بود كه كدام تيم اول به ميدان برود، و مي گفتيم شير يا خط انجام دهيم، تا مشخص شود ولي محمدباقر گفت: بيائيد، هر تيم يك نماينده انتخاب كند، و هر نماينده حمد و سوره اش را بخواند . هر كدام حمد و سوره را بهتر خواند، آن تيم اول داخل زمين شود. او بهتر از همه، حمد و سوره را خواند و تيم ما وارد زمين شد.»
دوران نوجوانی به نوارهای مذهبی گوش می داد و دوستانش را تشویق به مسجد رفتن می کرد
در دوران نوجواني سعي مي كرد به مسجد برود، و قرآن بخواند . به نوارهاي مذهبي گوش مي داد و دوستانش را تشويق مي كرد تا با او به مسجد بروند. زماني كه دوستانش با او به مسجد مي رفتند، بسيار خوشحال مي شد.
او در سعادت آباد فعاليت هاي زيادي انجام داد، از جمله : كلاس هاي آموزش قرآن.
قبل از انقلاب، اعلاميه ها و عكس هاي امام را پخش مي كرد. يك بار هم به دست ساواك دستگير شد . او را شكنجه دادند و دندان هايش را در دهانش شكستند.
به مادرش کمک می کرد و در جلسات سخنرانی شرکت می کرد
بيشتر اوقات قرآن مي خواند و در دعاهاي كميل و ندبه شركت داشت . در تمامي جلسات سخنراني، شركت مي كرد و براي نماز جماعت اهميت زيادي قايل بود.
محمدرضا احمدي، برادرش، مي گويد:«يك روز مادرم در حال پختن نان بود او نيز به كمك مادرم رفت، مادرم گفت: كنار تنور نيا. اين جا گرم است. او گفت: من مي خواهم بيايم گرمي آتش عذاب آخرت را بچشم.» بعد از انقلاب وارد سپاه شد.
به افراد بی بضاعت کمک می کرد
از طريق كميته امام، وسايل زيادي را جمع مي كرد و به روستا مي برد . به افراد بي بضاعت كمك مي كرد. نيمه هاي شب آذوقه ها را مي برد و در جلوِ خانه ي آن ها مي گذاشت.
اولين كسي بود كه از شهرستان، به حوزه ي هنر و انديشه اسلامي سازمان تبليغات اسلامي، به تهران رفت. توصيه مي كرد: جنبه هاي فرهنگي انقلاب را فراموش نكنيد. مواظب باشيد تهاجم فرهنگي انقلاب اسلامي را نابود نكند.»
عبادت را امری الهی می دانست و کتابهایش را وقف مسجد کرد تا روستاییان مطالعه کنند
احمدي سعادت آبادي كتابخانه اي در مسجد سعادت آباد تشكيل داد وتعدادي كتاب، از خودش و تعدادي ديگر از جهاد سازندگي آورد و آنها را وقف مسجد كرد. مي گفت:«به مردم و بچه هاي روستا، كتاب بدهيد تا مطالعه كنند.»
ازدواج را امري الهي، و يك نوع عبادت مي دانست و مي خواست با يكي از همسران شهدا ازدواج كند. بالاخره با خانم ايران احمدي مقدم ازدواج كرد و مراسم ازدواجش را روز تولد امام حسين(ع) در محل سپاه پاسداران برگزار كرد و حاصل اين ازدواج يك فرزند دختر، به نام زينب است . كه در تاريخ 1362/3/6متولد شد.
هيچ گاه در صحبت كردن و راه رفتن از ديگران پيشي نمي گرفت ولي در نماز خواندن و به جا آوردن واجبات، از ديگران جلوتر بود.
هیچ وقت وسایل بیت المال استفاده نمی کرد
هيچ گاه از ماشين سپاه براي كارهاي شخصي استفاده نمي كرد، و مي گفت: اين وسيله، مال بيت المال است و من هيچ وقت آن را به بيرون نمي برم و اگر كاري در بيرون از سپاه براي من پيش بيايد، ماشين كرايه مي كنم، و يا اين كه پياده مي روم.»
او فرمانده سپاه بود. زماني كه مي خواست وارد اتاق فرماندهي بشود، قرآن را برمي داشت و چند آيه اي از قرآن را مي خواند و بعد مشغول به كارمي شد.
اگر كسي از پست او مي پرسيد مي گفت:«من يكي از سپورهاي سپاه هستم و وقتي مي گفتند: چرا خودت را اين گونه معرفي مي كني؟ مي گفت: ما همگي سپور هستيم و خدا كند خدا هم ما را به سپوري قبول كند.»
او از ساعت ده شب به بعد، به سر مزار شهدا مي رفت و براي آن ها فاتحه، دعا و قرآن مي خواند.»
اگر مشاهده مي كرد كسي حمد و سوره را اشتباه مي خواند، به آن شخص مي گفت: من حمد و سوره را مي خوانم، اگر اشكالي داشتم، آن را به من بگوييد و آن فرد، متوجه اشكالات خودش مي شد.
از طريق سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد.
ذبيح الله پورباريزي، همرزم، مي گويد:«در يكي از عمليات ها، من بر اثر انفجار خمپاره مجروح شدم و نمي توانستم از جايم بلند شوم . در نزديكي صبح محمدباقر به كنار من آمد و گفت: نماز صبح را فراموش نكني. گفتم : نمي توانم قبله را پيدا كنم. او مرا به سمت قبله برگرداند و با آن حالت نمازم را به جا آوردم. گفت: تو الان بهترين حالت را براي دعا كردن داري من را در دعايت فراموش نكن.»
در اوقات فراغت، دوستانش را در مسجد جمع مي كرد و تفسير آياتي كه مطالعه كرده بود، براي آن ها توصيح مي داد. توصيه مي كرد: به عيادت اقوام و فقيران برويد و آن ها را به گردش و سياحت و كوهنوردي تشويق مي كرد.
خواب شهادتش را دیدم
سيدمحمود موسويان، يكي از دوستانش، مي گويد:« قبل از شهادتش خواب ديدم عده اي از شهدا را به بهشت زهرا(س) آوردند و غسل و كفن مي كردند و ديدم كه باقر نيز جزو شهدا بود. او را نبردند داخل اتاق . گفتم او زنده شده است. و فرياد زدم، مردم بياييد، شهيدي كه شما تشييع نكرديد زنده شده است و در آن لحظه از خواب بيدار شدم.»
فاطمه ايزدآبادي، مادرش، مي گويد:«خواب ديدم پيامبر(ص) و تعدادي زن بر شتر سوارند، و در خانه را زدند، در را باز كردم. پيامبر(ص) فرمودند :غذا داريد به ما غذا بدهيد؟ آن ها را داخل خانه بردم. و غذا به آن ها دادم .
پرسيدم شما چه كساني هستيد؟ گفت: من پيغمبر خدا حضرت محمد(ص) هستم. و خانواده هاي شهدا را به مشهد مقدس مي برم و من چادرم را پوشيدم و گفتم من هم با شما مي آيم. در آن لحظه، من احساس مي كردم كه مادر شهيد هستم.»
عمليات والفجر 4 آغاز شد و هدف گرفتن تپه ي مشرف بر شهر پنجوين عراق بود حمله كردند. نيروهاي عراق پاتك زدند و محمدباقر احمدي سعادت آبادي در تاريخ 1362/8/5به شهادت رسید.
ملت عزیزم در راه خداوند حرکت کنید
شهيد محمدباقر احمدي سعادت آبادي، در وصيت نامه اش مي گوید:«برادران هجرت كنيد براي خدا، و جبهه ها را تقويت كنيد . ملتي كه به »سلاح ايمان مجهز است، مسئله ي مرگ براي او حل شده است . از ملت عزيز مي خواهم، كه در راه خداوند حركت كنند كه شرطش قدم نهادن پشت سر امام عزيز است و براي آن از خداوند كمك بخواهند.»
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- مشخصات شهيد
-2 همان- فتوكپي شناسنامه
-3 همان- مشخصات شهيد
-4 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
-5 پرونده كارگزيني شاهد- فرم سه برگي
-6 اسلاملو، نظام الدين- سرگذشت پژوهي، ص 16
-7 همان، ص 17
-8 همان، ص 17
-9 موسويان، سيدمحمود- سرگذشت پژوهي، ص 12
-10 فائزي، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 26
-11 قنبري، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 51
-12 احمدي، محمدرضا- سرگذشت پژوهي، ص 53
-13 پرونده كارگزيني شاهد- فرم سه برگي
-14 احمدي، محمدرضا- سرگذشت پژوهي، ص 51
-15 انباء، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 47
-16 صالحي، سفر- سرگذشت پژوهي، ص 19
-17 قنبري، حسين- سرگذشت پژوهي، صص 8 و 9
-18 پرونده كارگزيني شاهد- فتوكپي شناسنامه
-19 احمدي، محمدرضا- سرگذشت پژوهي، ص 10
-20 خواجوئي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 26
-21 نژادحيدري، اكبر- سرگذشت پژوهي، ص 39
-22 خواجوئي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 40
-23 احمدي، محمدرضا- سرگذشت پژوهي، ص 42
-24 اسكون، غلامرضا- سرگذشت پژوهي، ص 57
-25 پرونده كارگزيني شاهد- فرم سه برگي
-26 پورباريزي، ذبيح الله- سرگذشت پژوهي، ص 70
-27 همان، ص 71
-28 فائزي، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 81
-29 موسويان، سيدمحمود- سرگذشت پژوهي، ص 75
-30 ايزدآبادي، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 80
-31 مستقيمي، عبدالمجيد- سرگذشت پژوهي، ص 84
-32 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان