زندگینامه شهید علی معمار
فعال و پرجنب و جوش بود و گاهي اوقات با بچه هاي محل ورزش مي كرد و تشنه آموختن احكام و فرامين الهي بود. بسيار متين و مؤدب بود.
دوره ي ابتدايي را در سال هاي 1342 تا 1348 در مدرسه اسلامي گذراند. شب ها به مسجد مي رفت و بعد از شركت در نماز جماعت در جلسه تفسير قرآن آيت الله نجفي شركت مي كرد و با قرآن كريم بيشتر آشنا مي گشت. دوره راهنمايي را نيز در سال هاي 1348 تا 1352 در مدرسه اسلامي گذراند.
علاوه بر مطالعه كتاب هاي درسي به نهج البلاغه علاقه زيادي داشت و آن را مطالعه مي كرد و مي گفت:« من بايد به كارهاي علي(ع) اقتدا كنم و همان طور هم شد و اخلاق و روحيات امام علي(ع) در شخصيت او نمايان گرديد.
در فراگيري علوم مذهبي كوشا بود. با روحانيون ارتباط مستمر ، و درهيئت هاي عزاداري امام حسين(ع) حضوري فعال داشت.
در تعطيلات تابستان همراه پدر در كار معماري مشغول مي شد و او را ياري مي كرد.
محمدآقا معمار، پدرش، مي گويد: « 9سال داشت كه قرآن را فرا گرفت و تسلط لازم را كسب نمود. سپس او را به نجاري فرستادم. اطلاعات نجاري را كامل آموخت و كارهاي فني را در دو، سه حرفه تكميل كرد و داراي استعداد عالي بود.»
دوره دبيرستان را در مدرسه امام خميني (فعلي) در سال هاي 1352 تا1355 گذراند. در حين تحصيل به ورزش مي پرداخت و در رشته واليبال چنان مهارت داشت كه در بين دوستان، همه او را به عنوان مربي مي شناختند.
در حرفه هاي بنايي، نجاري، برق كشي و رنگ كاري از مهارت كافي برخوردار بود.
بعد از اتمام دوره دبيرستان به خدمت سربازي رفت و مدتي را در بيرجند، يك سال در همدان و سپس در تهران خدمت نمود.
از همان زمان رفتار و شخصيتش تغيير كرد و مخفيانه براي انقلاب خدمت مي كرد و آرزويش فقط خواسته هاي خدا بود.
با گسترش مبارزات مردمي در تظاهرات شركت مي كرد. شب ها نگهباني مي داد و در امر به معروف و نهي از منكر مي كوشيد.
از ديگر فعاليت هاي او همكاري در شهرباني و همچنين تاسيس كميته انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.
نسبت به نماز اول وقت و جماعت مقيد بود. تلاوت قرآن را در هر روز لازم مي دانست و بر نافله ي شب تأكيد داشت.
در سال 1358 با گروهي از سپاه كاشان به فرماندهي وي به كردستان و از آن جا براي حفاظت از بيت امام خميني(ره) به قم و بعد به بلوچستان اعزام شد. او با فعاليت ها و شايستگي هايي كه از خود نشان داد، در بين رزمندگان به عنوان يك فرمانده لايق و با تجربه شناخته شده بود . او گروه ضربتي تشكيل داده بود كه بزرگان زيادي در سپاه پاسداران عضو اين گروه ضربت بودند.
با شروع جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي عازم جبهه شد و به جنوب رفت.
در اين مأموريت سردار فضلي مجروح شده بود و علي فرماندهي محور فياضيه را بر عهده گرفت. او به فكر سازماندهي، تحكيم مواضع و ايجاد استحكامات و تهيه مهمات بود.
مهدي نشاسته اي، دوست و همرزم ايشان، مي گويد: « خيلي به بهداشت اهميت مي داد، در خاك فياضيه توالت و حمام بهداشتي نبود . به همين دليل جمعه ها چند بشكه آب تهيه مي كرد و يك حمام موقت برپا مي نمود، سپس رزمندگان را از پاسگاهها و سنگرهاي ديگر مي آورد و خود با اين كه سردار نمونه تيپ المهدي(عج) بود، به عنوان كيسه كش، تمام بچه ها را كيسه كشي مي كرد و بعد از اينكه از حمام بيرون مي آمدند، در نماز جمعه شركت مي كردند و دوباره به خط مقدم مي رفتند.»
در عمليات ثامن الائمه(ع) فرماندهي 9 قبضه تفنگ 106 به او واگذار شد، او به همراه سه كمكي يك قبضه تفنگ 106 را در اختيار داشت . كار با اين نوع تفنگ بسيار مشكل بود.
عمليات شروع شد و علي ابتدا تانك ها، نفربرها، ماشين آلات و سنگرهاي دشمن را شناسايي و سپس تفنگ را روي خاكريزهاي عراقي ها هدايت مي كرد و هوشيارانه و با توكل به خدا شليك مي كرد.
عمليات ساعت ها به طول انجاميد و آن ها توانستند نيروهاي عراقي را شكست داده و به خط خود بازگردند.
مهدي نشاسته اي مي گويد: « در عمليات فتح المبين برادر معمار در كنار سنگر ايستاده بود و مطالبي را در دفتر يادداشت مي كرد. جواني محجوب به او نزديك شد و سراغ سنگر فرماندهي را از او گرفت و گفت : با برادر معمار كار دارم.
علي از او پرسيد: با او چكار داري؟ جوان جواب داد: كاري ندارم، فقط مي خواستم او را ببينم، راستش آرزو دارم او را ببينم. او گفت : تو دوست داري معمار چه شكلي باشد؟
جوان جواب داد: شنيده ام هيچ فرمانده اي مثل او نيست! معمار خنديد و گفت: معمار بنده هستم، ديدي به شما اشتباه گفته اند. جوان خيلي خجالت كشيد و چون بي سيم چي گروهان بود، معمار از او خواست تا بي سيم چي او باشد و جوان هم قبول كرد و در عمليات با هم به شهادت رسيدند.
در عمليات طريق القدس فرماندهي گردان امام رضا (ع) را در منطقه بستان به عهده داشت.
بعد از اين عمليات جهت آموزش طرح و برنامه عمليات از سپاهيان سراسر كشور افرادي برگزيده شدند و علي از سپاه پاسداران گچساران انتخاب شد.
وي در اين آموزش بين سپاههاي سراسر كشور مقام برتر را كسب كرد.
فاطمه موسويان، مادرش، مي گويد: « خيلي اصرار داشتم كه ازدواج كند و هر وقت مرخصي مي آمد، در اين مورد با او صحبت مي كردم . در جوابم مي گفت: مادر، دو سال براي شاه كار كردم، مي خواهم دو سال هم براي آقايم خدمت كنم و تا پيروز نشويم ازدواج نمي كنم.»
در جبهه مسئوليت هاي زيادي داشت، از جمله فرماندهي عمليات دركردستان فرماندهي اكيپ ضربت فرماندهي تفنگ 106 در محور فياضيه فرمانده گردان، معاون تيپ عاشورا فرمانده طرح و عمليات.
براي تقويت روحيه نيروهايش از هيچ كاري دريغ نمي كرد، با تمرينات ورزشي، رزمي در تقويت قواي بدني آن ها نيز كوشش مي نمود.
مهدي نشاسته اي مي گويد:« من شيفته اخلاقش بودم؛ يعني تواضعي كه داشت. ما نديديم كه در سطح شهر مطرح كند كه من فرمانده هستم .
تعهد خاصي نسبت به سپاه داشت و به طور شبانه روزي فعاليت مي نمود .
از روحيه شهامت و ايمان كم نظيري برخوردار بود. هميشه سحرخيز بود و اهميت خاصي به عبادت و قرائت قرآن مي داد. در فعال نمودن برادران و بدن سازي و رشد آنها كوشش فراواني داشت. دوست داشت بي نام و نشان فعاليت نمايد وي از پاك ترين و خالص ترين اعضاء برجسته سپاه بود . از
استعداد نظامي خاص برخوردار بود و هرگز نااميدي به خود راه نمي داد. از لحاظ اخلاق طوري بود كه در اولين برخوردها همه را مجذوب خود مي كرد. تقوا و اخلاص در عمل بارزترين صفت او بود . موقع دعا خواندن حالتي به او دست مي داد كه قابل توصيف نيست.
مادرش مي گويد: « به او گفتم: شنيده ام فرمانده هستي، در جواب گفت: نه مادر، من ته مانده هستم. فرمانده كسان ديگري هستند كه خيلي از ما بالاترند.»
علي معمار در عمليات هاي ثامن الائمه(ع)، طريق القدس، فتح المبين مرحله 1و 2و 3 شركت نمود.
سرانجام در تاریخ 1361/1/7 در عمليات فتح المبين، در آخرين مرحله عمليات چند تيربار دشمن در نقاط مسلط و حساسي مقاومت مي كردند .
معمار با ديد نافذي كه داشت شخصاً وارد صحنه شد و تيربارهاي دشمن را نابود كرد. تيركاليبر دشمن قلب بزرگ سردار معمار را شكافت و به قلب بي سيم چي باوفايش شهيد محمد اخلاقي فرو رفت و در مطالع الفجر عمليات فتح المبين به شهادت رسيد.
شهيد علي معمار در وصيت نامه خود چنين نوشته است: « گمان مي كنيد به بهشت داخل خواهيد شد، بدون آنكه خدا امتحان كند و آنان كه جهاد راه دين كرده و آن ها كه در سختي ها صبر و مقاومت مي كنند مقامشان را بر عالمي معلوم گرداند.
تو اي خواهر و برادر مسلمان، بيدار باش و هوشيار كه فريب اين از خدا بي خبران را نخوري و با چهره هزار چهره خود شك و شبهه اي در دل تو ايجاد ننمايند و مي گويند: بايد امام زمان(عج) بيايد و كارها را درست كند و منتظر اويند. بدانيد كه اول امام زمان(عج) منتظر شماست، تا شما را بشناسد. قلب خود را پاك كنيد و همچنان قرص و محكم بر عقيده و ايمان خود استوار باشيد و زمان را براي ظهور حضرتش آماده و مهيا سازيد.» پيكر پاكش بعد از تشييع در گلزار شهداي كاشان به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد
-2 پرونده فرهنگي شاهد-زندگي نامه، ص 1
-3 معمار، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 5
-4 همان، ص 6
-5 همان، ص 7
-6 همان، ص 8
-7 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 1
-8 معمار، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 9
-9 همان
-10 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 1
-11 معمار، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 9
-12 همان، ص 10
-13 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 2
-14 همان- مصاحبه پدر شهيد، ص 1
-15 همان- زندگي نامه، ص 2
-16 همان، صص 3 و 4و 5
-17 همان، ص 7
-18 همان
-19 همان، ص 8
-20 نشاسته اي، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 30
-21 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 9
-22 همان، ص 10
-23 همان- دفتر خاطرات شهيد، ص 53
-24 همان- زندگي نامه، ص 10
-25 همان، ص 12
-26 معمار، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 10
-27 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2
-28 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 13
-29 نشاسته اي، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 31
-30 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد
-31 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه ص 1
-32 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان