قرارهای شهدا برای کشیدن تصویرشان !
شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۸
بسیجی صدپارهتن، شهید اکبر حسنپور به من گفته بود: «اگر عکس مرا نکشی آن قدر در قبر داد و بیداد میکنم تا تصویر مرا خوب بکشی».
با دو سه جمله که میگوید متوجه میشوی
اقیانوسی از خاطره و تعهد در نگاه و کلامش ذخیره دارد، به قول خودش همه
چیز را نمیتوان گفت و تازه آیا همه کس میفهمند؟ تنها مقداری از این
اندوخته را در قالب کوچک و محدوده قلم رنگینش به عرصه تماشا
میکشاند.خوشحال است که چکیده هنرش خدمت به نظام و شهداست، ما هم اندکی نقد
کردیم که دل دریاییاش در فراق امام و شهدا تنها با رنگ و قلم آرام
میگیرد و خوشبختانه هنوز مسؤولیت هنرمند بودن را خوب تشخیص میدهد.
در ادامه مشروح گفتوگوی ما با یوسف غلامی نقاش دفاع مقدس، از نظرتان میگذرد.
* عشق و فداکاری را از نزدیک دیدم و لمس کردم
انگیز و آغاز فعالیت شما در زمینه نقاشی چه بوده و از چه وقت این کار را شروع کردید؟
بنده
از اوایل یادگیری نقاشیام که برمیگردد به ایام دوره انقلاب، سعی و تلاش
زیادی برای پیشرفت کارم داشتم و همیشه سعی میکردم یک نقاشی قابل قبولی
برای جامعه ارائه دهم.
به
لطف خدا و توجه امام عصر(عج) و قرب شهدا توانستهام پیشرفت خوبی داشته
باشم، تمام هّم و غم حقیر این بود که بتوانم یک نقاش خوبی برای انقلاب و
شهدا باشم.
موضوعات و سوژههای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی چقدر در کارهای شما نقش داشته است؟
چون
خودم بچه جبهه و جنگ بودهام و ایثار و عشق و فداکاری را از نزدیک دیدم و
لمس کردم همین موضوعات و موردها باعث شد که بنده به نقش و تأثیر هنر بیشتر
توجه پیدا کنم همین که یک قدم بر میداشتم خیلی شاد و راضی بودهام که
امروز کار مثبت برای نظام و شهدا انجام دادهام.
* عکس مرا یادت نرود
شنیدهایم
که بهعنوان یک نیروی فرهنگی و تبلیغی در ایام دفاع مقدس هم در مناطق
عملیاتی حضور داشتهاید، تأثیر خاطره و دستاوردهای آن حضور را بیان کنید؟
حقیر
در دوران دفاع مقدس بهعلت علاقه شدید به رزم و عملیات سعی کردهام با
بسیجیان باشم و همراه آن عزیزان در گردانها فعالیت کنم و هم در ازای این
که تکتیرانداز بودهام در همان گردان کارهای هنری و نقاشی انجام میدادم.
مشهور
بود که میان سخنرانان و مداحان با دوستان نزدیکانش که میگفتند شما بروید
شهید بشوید ما خودمان خوب برایتان برنامه اجرا میکنیم، آیا شما هم با
شهدا چنین قراری را برای ترسیم چهرههای ماندگارشان داشتید.
بله
خیلی از شهدا موقع اعزام و یا شب عملیات عکسی از خودشان به حقیر میدادند و
سفارش میکردند بعد از شهادت همین تصویر را بزن، شهید جمال حسینیان دست در
محاسن میگذاشت و دو سه بار تکرار کرد یادت نرود عکس مرا بزرگ بکش، شهید
ذاکری در داخل صف موقع اعزام عکس خود را به بنده داد و گفت: «غلامی! اگر
شهید شدم همین را بکش». و خدا هم قبولش کرد و پرواز کرد.
حقیر
همان تصویر را طراحی کردم، بسیجی صدپارهتن، شهید اکبر حسنپور به من گفته
بود: «اگر عکس مرا نکشی آن قدر در قبر داد و بیداد میکنم تا تصویر مرا
خوب بکشی».
* هر شب نیمههای شب کنار عکس پسرم آرام میگیرم
شخصیتهای
مذهبی معتقدند الهام و تأثیر غیرمستقیم شرایط و احوال در ارائه آثارشان
نقش بهسزایی داشته، ارادت و توسل و الهام از کار برای شهدا و
خانوادههاشان چقدر در کارهای شما تأثیر داشته است؟
به
حقیر خبر دادند مادر شهیدی 6 سال منتظر یک کسی است که تصویر شهیدش، شهیدی
که پدر هم نداشت بر روی دیوار منزلش بکشد اما نقاشان پول زیاد میگیرند و
این مادر شهید هم پول لازم را ندارد.
خودم
رفتم در زدم مادر پیر شهید تشریف آوردند دم در، گفتم نقاش شهدا هستم و
میخواهم تصویر شهید شما را بکشم، خلاصه شروع کردم بعد از اتمام کار چای
آوردند، بعد از صرف چای رفتم حیاط استکان را بشورم، مادر پیر شهید یک دست
مادرانه به پشت حقیر کشید و انگار که مادر من زنده شد، با صدای مادرانهای
گفت: «پسر من! تو برو اتاق استراحت کن من استکان و ظرفها را میشورم».
بعداً
که میآمدم برای سرکشی و احوال پرسی، مادر شهید میگفت: «هر شب نیمههای
شب بیدار میشوم میآیم کنار عکس پسرم مینشینم و آرام میگیرم».
در
میدان امام(ره) امیرکلا تصویر شهید پورابراهیم را طراحی میکردم، موقع نصب
تصویر، مادر بزرگوار شهید ظاهراً در سفر سوریه بود، وقتی از سفر برگشت در
مسیر راه متوجه تصویر فرزندش در تابلوی بیلبورد میدان شد.
مادر رفت منزل، دوباره برگشت کنار تابلوی شهید حدود 2 ساعت تا 12 شب ایستاده بود و به پسرش نگاه میکرد، از این خاطرات زیاد دارم.
* ماجرای کشیدن عکس حضرت امام(ره)
بدون
تعارف از چند صاحبنظر نقل شد که شما از چهرههای برتر در ترسیم چهره در
استان مازندران هستید، علت و امتیاز کارهای شما از نظر فنی یا ذوقی چیست،
بفرمایید؟
نظر
لطف و محبت آن بزرگواران و عزیزان است که به حقیر محبت دارند، بنده عضو
کوچکی از دریای هنر آن بزرگواران هستم، این که اسم حقیر در زبانهاست
بهدلیل خادمی شهدا و اهلبیت(ع) است هر کس در این چهارچوبه وارد شود عزیز
و بزرگ میشود، بخواهی و نخواهی با شهدا بودن و برای آنها زحمت کشیدن بزرگ
میشوی، هم در این دنیا و هم در آن سرا.
از ترسیم تمثال رهبر کبیر انقلاب و مقام معظم رهبری چه سوابق و خاطرات درخشان برای شما باقی مانده است؟
برای
مانور و همایشی در پادگان شهید یونسی قائمشهر معاون وقت فرهنگی لشکر 25
کربلا برادرم و حاج آقا موازی پیغام دادند که قریب به 20 تصویر 10 متری و 6
متری برای منطقه مانور طراحی کنم، ازجمله تمثال مبارک حضرت امام(ره) و
مقام معظم رهبری، تصویر حضرت امام (ره) را به اتفاق برادر بسیجی مهرداد
امیرسلیمانی شروع به کار کردیم، وسط کار هوا نمنم باران آمد، تصویر روی
زمین پهن شده بود امکان جمع کردن هم نبود، چون رنگ تازه و خیس بود، فکر
کردیم چهکار کنیم که زحمات ما هدر نرود.
نگاه
به آسمان کردم، گفتم: «خدایا به جان همین امام کمک کن تصویر تمام بشود،
حالا باران بیاید مهم نیست». به محض قسم دادن به جان حضرت امام آسمان تسلیم
شد و باران قطع شد تا تصویر تمام شد، نیم خشک که شد تصویر را که برداشتم،
باران و سیل شدید دوباره شروع شد.
* شهدا به من لطف میکنند
چه تعهدی در خود در قبال کشیدن تصاویر شهدا احساس میکنید؟
شهدا
به من لطف میکنند و خودم را همیشه بدهکار آنها میدانم، جا دارد به
موضوعی نیز اشاره کنم، مدتی که دست از کار کشیده بودم، از نظر روحی و جسمی
خسته بودم اما تصمیم گرفتم و دوباره شروع بهکار کردم.
اولین
نقاشیای که کشیدم، رو کردم به تصویر آن شهید و گفتم: «بیانصاف!»
بسیجیای که در کنارم بود، ناراحت شد و گفت: «شما به شهدا اهانت میکنید».
گفتم: «اهانت نیست، درخواستی از او داشتم، توجهی نکرد و برای همین به او
گفتم بیانصاف».
همان
شب بعد از نماز مغرب و عشا تصمیم گرفتیم به اتفاق تعدادی از دوستان برای
نصب تصویر شهید به میدان شهر برویم، هنوز دعوایم با شهید تمام نشده بود و
زیر لب چند مرتبه به او بیانصاف گفتم؛ بچهها هر کار کردند که تصویر نصب
شود، نشد که نشد، تابلو گیر کرده بود و جا نمیرفت.
در
همین حین وانت قرمزرنگی کنار ما ترمز زد، رانندهاش از رزمندگان بود،
باورتان نمیشود دست برد در جیبش و به بهانه کشیدن این تصویر مقداری پول
بهعنوان هدیه درآورد و شمرد داد به من.
رو
کردم به همان بسیجی، گفتم: «دیدی بیانصاف گفتم، کارش را کرد». میدانستم
که شهدا گره از کارم میگشایند، با پولی که آن شب گرفتم، مشکلم حل شد.
* هنر را بازیچه قرار ندهند
بهنظر شما بهعنوان هنرمند باسابقه و کارشناس، آیا میتوان بگوییم هنر ما عین دیانت ماست؟ توضیح مختصری بیان کنید.
اگر هنر در خدمت خدا، نظام جمهوری اسلامی و شهدا باشد، خوب است وگرنه به درد نمیخورد.
سفارش و تأکید شما برای همکاران فرهنگی بهویژه صاحبان قلم رنگین، چیست؟
هنر
را بازیچه قرار ندهند، این موهبت الهی است و خداوند آن را به هر کس
نمیدهد، حتماً شایسته آن بودیم که خدا به ما داده است، پس باید این امانت
را حفظ کرد، اگر فردا از ما سؤال شود هنری که به شما دادیم، در چه راهی
استفاده کردید؟ باید با سربلندی و غرور جواب دهیم نه اینکه سرمان را کج
کنیم و حرفی برای گفتن نداشته باشیم، طوری باید کار کرد که خدا، اهلبیت(ع)
و شهدا از ما راضی باشند.
نظر شما