ديدگاه اسلام دربارة جنگ و دفاع
اسلام دين منطق و استدلال است. بشر را به صلح وصفا تعاون و برادري دعوت ميكند و با هر گونه عامل تفرقه افكني و جداسازي انسانها مبارزه ميكند و همة انسانها را از يك مبدأ و اعضاي يك پيكر ميداند. در اين زمينه آيات بسياري در قرآن كريم به چشم ميخورد كه اكنون به چند نمونة آن اشاره ميكنيم:
در سورة انبياء ميفرمايد: « و اي رسول ما تو را نفرستاديم مگر آنكه رحمت برا ي عالميان باشي.»34
در جاي ديگر ميفرمايد: « خدا هر كس را كه از پي رضا و خشنودي او راه سلامت پويد بدان كتاب هدايت كند.»35
و نيز ميفرمايد: « همانا خدا (خلق را ) به عدل و احسان فرمان ميدهد و به بذل و بخشش به خويشاوندان امر ميكند واز كارهاي زشت و ظلم نهي ميكند.»36
و در سورة نساء فرموده است : « اي مردم، بترسيد از پروردگار خود آن خدايي كه همةشما را از يك تن آفريد و هم از آن جفت او را خلق كرد.»37
بنابراين، در آيات ياد شده پروردگار متعال عوامل اصلي و اساسي وحدت و اتفاق را متذكر ميشود كه خالق انسانها يكي است و مبدأ هستي نيز يكتاست، و انسانها را از پيكر واحد آفريده، و نظام واحدي بر كل جهان حاكم است، و عوامل اصلي و واقعي وحدت و يگانگي انسانها نيز همين است، نه آن عوامل خيالي و عرضي كه بشر در مخيّله خود ميبافد از قبيل وطن و مليت و نژاد و غيره؛ و انسان را بر مبناي مفاهيم جوهري و اصيل به زندگي توأم با صلح و سلامتي و امنيت دعوت ميكند.38
همچنين انسانها را به اطاعت از مقررات الهي، كه متضمن برنامة صحيح تربيت بشر و دستورالعمل جامع زندگي است، فرا ميخواند.39 و آيين الهي را موافق با فطرت انسان بشمار ميآورد.40 اسلام هرگز يك نظام نظري خشك نبوده، بلكه با واقعيات انطباق و هماهنگي دارد و براي نظام هستي، بويژه آفرينش انسان انگيزه و فلسفه بيان ميكند؛ ميفرمايدآيا انديشه نميكنند كه خداوند براي انسان آسمان و زمين را مسخره كرده41، هر چه در كرةخاكي هست برا ي استفادةحياتي شما آفريدهايم.42 و براي راهنمايي و رسيدن به كمال نهايي ناموس تكويني و قوانين تشريعي و تربيتي فراهم ساخته 43، و همزمان با اين برنامهها به انسانها اخطار نموده كه افرادي طغيانگر براي سد راه حق و به تباهي كشيدن حيات بشر دست به فساد زده، ايجاد اختلاف ميكنند، اينها كساني هستند كه خود را بينياز تصور ميكنند و به غرور و برتريجويي و تكبر دچارند، اينها براي دستيابي به اهداف شوم خود با حيله و نيرنگ انسانها را به اسارت و اطاعت خود درآورده و ادعاي صلاحيت قيوميّت و ربوبيت بر آنها را دارند 44، و هشدار ميدهند كه انسان آن هنگام كه خود را بينياز از هر چيز تصور ميكند، راه طغيان و فساد را ميجويد و به هر جرمي دست ميزند.45 تا آنجاكه در مقابل مبدأ هستي و فرستادگان او قد علم كرده اعلان بينيازي از خدا و آيين الهي ميكنند. بر اين پايه، هميشه آن گروه از انسانها كه مجرم و فريبكارند و شيطنت ميورزند و به حقوق و حدود انسانها تجاوز ميكنند و به دشمني با پيامبران قيام مينمايند و با هيچ منطق و دليلي هدايت نميشوند، در چنين مواردي است كه جنگ و پيكار از نظر اسلام ضرورت پيدا ميكند و فرمان جهاد صادر ميگردد، تا زورگويان مجرم و شيطان صفتاني كه زندگي بشر را به بازي ميگرفتهاند و به خونريزي و پايمال كردن حقوق ناتوانان و سلطه بر آنها اقدام مينمايند را به عقب راند؛ و در حقيقت اسلام براي حفظ ناموس بشريت از اضمحلال و انحطاط، جنگ و مبارزه را در پيش ميگيرد و مردم را به ميدان رزم و قتال بسيج ميكند، تا تجاوزگران به حقوق و آزادي، انسانها را سر جاي خود بنشانند، و آن را مبارزه در راه خدا (احياي دين و آيين الهي ) به شما رميآورد؛ مبارزهاي كه عدالت و انصاف را د ربين مردم زنده ميگرداند و راه سعادت و خوشبختي و آرمانهاي والاي انساني را در زندگي هموار و آسان ميسازد. و به علاوه اسلام از اين نظر جنگ را در چارچوب قانون روا ميدارد كه به تقليل صدمات جنگي و كاهش آسيبها و لطمات آن پرداخته، و اجازه نميدهد جنگجويان مردم را از هر طرف در كوران آتشي سوزان قرار دهند، يا شكم زنان باردار را شكافند و بر پيرو جوان يا طفل شير خوار ترحمي نياورند، و آب و هوا را مسموم كنند، همانند جنگي كه مدعيان تمدن و طرفداران حقوق بشر لحظه به لحظه ناقوس غم انگيزش را به صدا در ميآورند و دنيا را به صورت كشتي طوفان زدهاي ميسازند. آري، اين جنگي است بر اساس تمدن و پيشرفت علمي قرن حاضر كه فاقد هر گونه فلسفه صحيح و بدور از ارزشهاي والاي انساني است. اما تمدن و فرهنگي كه خداوند براي سعادت انسانها ارزاني داشته، جنگ را فقط در صورتي تجويز ميكند كه تمامي راههاي ديگر مسدود باشد.
بنابراين، اسلام جنگ را به عنوان وسيلهاي برا ي استقرار صلح و آرامش و اصلاح واقعي زندگي انسانها به وسيلةآيين الهي پذيرفته است، و نيز به عنوان « في سبيل الله» و برقراري حكومت الله مقرر و مورد تأكيد قرار داده است، نه براي حاكميت قومي يا نژادي، و نه براي استثمار و يغماگري د رجهت منافع فردي يا طبقاتي، بلكه براي نفي هرگونه سلطة غيرالهي بر انسانها. اكنون اين سئوال مطرح ميشود كه آيا مفاد آية شريفة« لا اِكْراهَ في الدِّين» 46 با آياتي كه فرمان جهاد را در بر دارند تناقض ندارد؟ از مطالب گذشته پاسخ اين سئوال روشن است، زيرا خاطرنشان ساختيم كه اسلام جنگ طلب نيست و اينكه جهاد را از جملةوظايف حتمي قرار داده به خاطر عواملي است كه جنگ را تحميل مينمايد و به همين خاطر جنگ و جهاد را براي تحقق اهدافي لازم شمرده است:
اسلام به خاطر آزادي عقيدة پيروانش، و تأمين امنيت اعتقادي و اعتصادي و جاني آنان، در مقابل فتنه و آزار و اذيت دشمنان، جهاد را بر پيروانش واجب كرده، زيرا اسلام فتنه را، كه عبارت از فشار و اذيت و تضعيف روحية مسلمانان ميباشد،بالاتر از قتل محسوب نموده است.
در حالي كه مسلمان براي حفظ مال و جان و ناموس خود مجاز و موظف به دفاع است، به طريق اولي مصمم به دفاع از عقيده و دينش خواهد بود، زيرا عفيده و دين با اصل حيات و كل هستي او پيوند دارد، بلكه بر اصل حياتش برتري دارد. و علاوه بر اين، در جنگ و قتال انسان يك حيات و زندگي را از دست ميدهد و حيات برتر و توأم با سعادت جاودانه را كسب ميكند. ولي در فتنه كه با تعذيب و انواع شكنجهها آميخته است وقتي عقيده را از دست داد هر دو حيات يعني حيات دنيا و آخرت را باهم از دست خواهد داد.
اين نكته نيز روشن است كه مسلمانان از آغاز دعوت اسلام با انواع فتنهها، اذيتها و قتلهاي فجيع از سوي دشمنان مواجه گرديدهاند، كه تا امروز ادامه دارد و نمونههايي از آن را د رقرنهاي اخير در اندلس و فلسطين و جاهاي ديگر ميتوان نام برد، به طوري كه هماكنون در تمام نقاط زمين،مسلمانان مورد تهاجم دشمنان قرار گرفته و انواع و اقسام فتنهها در جدا كردن آنها از اسلام به كار ميرود.
در چنين مواردي است كه اسلام جهاد و جنگ تدافعي را الزامي دانسته تا محيط پيروان خود را از فتنه و سلطه دشمنان آزاد سازد و امنيت و آزادي به معني واقعي برقرار گردد.
اسلام پس از آزاد سازي محيط خود از دشمنان و برقراري امنيت به منظور نشر دعوتش و رساندن آن به گوش جهانيان و براي رفع هرگونه مانعي كه دشمنان فراهم ميسازند جنگ را ضروري دانسته است،زيرا آزادي، حق فطري هر انسان است، و اسلام عاليترين نظام و كاملترين برنامة زندگي را مطابق فطرت انسان با تفسير صحيح و منطقي از جهان هستي و زندگي انسان و فلسفة حيات و آفرينش بشر به جهان بشريت ارائه ميدهد و ميخواهد اين نظام كامل و متعالي را كه تضمين كننده سعادت جاودانةبشر است و از جانب خالق انسان تفضّل و ارزاني شده، به تمام انسانها ابلاغ و اهدا نمايد.
و بيترديد موانعي از ناحيةدشمنان دين و بشريت در سراسر جهان،كه بر موقعيت پوشالي خود احساس خطر ميكنند، به وجود ميآيد، كه با انواع مكر و حيله و ايجاد فتنه و ترديد در اذهان انسانها و پيروان دربند خود، از نشر دعوت اسلام جلوگيري به عمل آورند.در سورةاعراف دربارة مأموريت جهاني پيامبر عظيمالشأن اسلام ميفرمايد: « (اي رسول ما) به خلق بگو كه من بدون استثنا بر همةجنس بشر رسول خدايم. خدايي كه آسمان و زمين همه ملك اوست.»47
بنابراين، مأموريت پيامبر اكرم (ص) ابلاغ و نشر دعوت جهاني است، و لذا براي برطرف نمودن موانعغ در اين مورد نيز اسلام جهاد را لازم دانسته تا براي تأمين آزادي دعوت خود و از ميان برداشتن نظامهاي طغيانگر فتنه انگيز، گامهاي لازم برداشته شود، كه اين نوع مبارزه نيز در تاريخ دعوت همة پيامبران و رسولان الهي سابقه داشته است.
علاوه بر اين، اسلام براي تحقق بخشيدن به نظام الهي خود و تنفيذ و اجراي قوانين و برنامههاي زندگي انسان جهاد را روا ميداند، تا حاكميت خدا د رجوامع بشري برقرار و تثبيت كند و دستگاه جبّاران و نظام طاغوتيان را – كه بر اساس حاكميت و ربوبيت انسان بر انسان استوار است، از ميان بردارد و پس از برقراري نظام اسلامي مردم را آزاد بگذارد. كه ضمن اطاعت از مقررات اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي،در زندگي فردي خود بر مبناي عقيدهاي كه به آن معتقدند رفتار نمايند و هرگز گرايش به اسلام به آنان تحميل نشود. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: « و بگو دين حق همان است كه از جانب پروردگار شما آمد، پس هر كه ميخواهد ايمان آورد و هركه ميخواهد كافرشود.» 48
بنابراين اسلام پس از پيكا رو جهاد و برقراري حاكميت الله، هر فردي را كه بخواهد در حوزة حكومت و نظام اسلامي زيست كند و درهمة شئون اجتماعي تابع مقررات اسلام باشد، تحت حمايت خود قرار ميدهد، از آزادي عقيده و حقوق آنان دفاع ميكند، و احترام آنها را محفوظ ميدارد، و خلاصه بايد گفت كه جهاد و شمشير براي تحميل گرايش به اسلام تشريع نشده،بلكه تنها هدف آن تحقق نظام و حاكميت الهي است تا در سايةآن امنيت و آزادي و حقوق بشر تأمين گردد و گروههاي گوناگون – صرف نظر از اختلاف عقايدشان – د رپرتو رحمت الهي زندگي مسالمتآميز داشته باشند.
در برنامههايي كه پيامبر اكرم (ص) براي زمامداران وقت ارسال ميفرمود همين مطلب ابلاغ ميشد، و در جنگ مسلمانان با ايران نيز وقتي فرماندة لشكر ايران به امر شاه از فرماندهان سپاه علت و فلسفةحمله و جنگ با ايران را سئوال كرد همين پاسخ را دادندكه، ما به فرمان خدا و رسولش آمدهايم تا بنده هاي خدا را از اسارت بندگان زورگو رها سازيم و به عبادت خداوند و اطاعت از اسلام ارشاد كنيم، ما براي توسعه طلبي يا سلطه جويي خود لشكر كشي نكردهايم .
پس نتيجه ميگيريم كه ميان مفاد آيةكريمه « لا اِكْراهَ في الدِّينْ » 49 و آية مباركة « وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعتُمْ مِن قُوَّةٍ» 50 يا آية شريفة « وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةً » 51 ، هيچ گونه منافات يا تناقضي نيست.آغاز و استمرار جنگ و فتنه همواره از سوي دشمنان اسلام بوده است
از مطالب گذشته اين واقعيت دوشن شد كه اسلام براي آزادي جهانيان از بوغ سلطة زورگويان، و نجات انسانها از عبوديت غيرالله آمده، تا رابطة فطري و طبيعي انسان را با خالقش در حد اعلا تقويت و استحكام بخشد،و از خضوع بشر در برابر هر نظام موهوم و ساختگي – كه جز تباهي و اسارت در بر ندارد- جلوگيري كند، انسان را به تسليم در مقابل خالق جهان – كه همه هستي در برابر ذات اقدس او خاضع و خاشعند – دعوت نمايد. و به همين لحاظ است كه گسترش اسلام ذاتاً موجب خشم و رعب استثمارگران سلطه جو و مستكبران صاحب زور و زر شده تا بدانجا كه صرف نام و كيان اسلام دشمنانش را ميترشاند و ميآزارد، زيرا منطق متين و جاذبة نيرومندش كه مطابق فطرت انسان است به حدي است كه آنان را به وحشت مياندازد. از اين رو هرگز جباران و زورگويان را با اسلام الفت و مودتي متصور نيست و هميشه در كمين فتنهانگيزي بر عليه اسلام و مسلمانان بوده و هستند. قرآن در اين باره ميفرمايد: « و كافران پيوسته با شما مسلمانان نبرد ميكنند تا آنكه اگر بتوانند – شما را از دين خود برگردانند.» 52 و در جاي ديگر ميفرمايد: « بسياري از اهل كتاب آرزو و ميل آن دارند كه شما را از ايمانتان به كفر برگردانند به سبب حسدي كه بر ايمان شما برند.» 53
و نيز فرموده است: « و هرگز يهود و نصاري از تو راضي و خشنود نخواهند شد مگر آنكه پيروي از آيين آنها كني.» 54 پس، علت اساسي دشمني كافران و اهل كتاب همان عداوت و كينهاي است كه به اسلام و مسلمين دارند، و اين مسئله مطرح نيست كه برهان حقانيت اسلام آنان را قانع نساخته چه اگر مسلمانان حتي نهايت مهر و دوستي را به آنان ابراز كنند باز هم راضي نخواهند شد مگر اينكه پيرو ملت و آيين و نظام و فرهنگ آنها باشند. اين است اصل و پاية بغض و كينهاي كه در هر زمان و مكان نسبت به اسلام نمايان گرديده است، و بر همين اساس است كه يهود و نصاري بر ضد اسلام و مسلمين يورش و هجوم ميآورند و با وجود اختلاف بين نصاري و يهود و حتي اختلاف بين فرق گوناگون آنان و نزاع آنها با ملتهاي ضد دين و ملحد، همواره د رهدف مشترك يعني بسيج نيروهاي ملحد و فاسد بر عليه امت اسلام، اتفاق و اتحاد داشتهاند.
آنان در ضديت و مبارزه با امت اسلام هميشه همرنگ و همروش نبوده، بلكه با نيرنگها و توطئههاي گوناگون برخورد نمودهاند.
دشمنان اسلام در اوايل ظهور اسلام حماسههاي مسلمانان را در راه دين و عقيده تحت لواي توحيد مشاهده و درك نمودند كه قدرت مقاومت در برابر انسانهاي مؤمن و حقجو را ندارند، لذا تغيير روش دادند به طوري كه در جنگها و حملاتي كه در قرون اخير بر عليه مسلمانان به راه انداختند آن را از صورت جنگ با عقيده و آيين اسلام خارج كردند، و اين فقط به خاطر ترس و وحشت آنان از هيجان مذهبي مسلمين بود و بالأخره جنگ و كينه توزي خود را در زير چتر عوامفريبانة مسائل سياسي و اقتصادي اعمال نمودند. هم اكنون نيز دشمنان امت اسلامي، از صهيونيست جهاني تا امپرياليسم و كمونيسم بينالمللي، دست به دست هم داده تا نيروي قدرتمند عقيده و ايمان را از مسلمين سلب كنند، و چنانچه – خدايي ناكرده- نيرنگ آنان مؤثر افتد و مسلمين بپندارند كه جنگ و دشمني آنان با اسلام نيست، خود را بايد ملامت كنند كه از اخطارهاي مكرر قرآن دربارة دشمنان اسلام روي برتافتهاند و يا حداقل از ياد بردهاند.
بنابراين با نگرش به تاريخ نتيجهگيري ميشود عاملي كه احزاب را بر عليه دولت نوپاي مسلمين در مدينه شورانيد و دستههاي جعل احاديث د رسنّت و سيره و تاريخ اسلام را سرپرستي ميكرد از يهود بود، و نيز عوامل پشت پرده، كه فريادهاي ملل اروپا را بر عليه دولت عثماني رهبري ميكرد و به تجزيةسرزمينهاي اسلامي انجاميد، باز هم از يهوديان بود. قدر مسلم دشمني يهود با اسلام در طول تارخ بينظير بوده و قابل انكار نيست، و نيز جنگ صليبي كه دو قرن ادامه يافت و امروز ضديتش با اسلام بُعد جهاني يافته گواه اين مدعاست.
البته، اين خصلت پليد يهود در ستيز با حق و دين الهي و ايجاد فتنه و به فساد كشيدن جوامع بشري فقط در برابر اسلام نبوده، بلكه اين جماعت عنود با تمام انبياي الهي و شرايع آنان به مقابله و دشمني برخاستند و جنگ و فتنه برپا كردند، و بسياري از پيغمبران بني اسرائيل را هم كشتند. اينان از همان بدو ظهور موسي(ع) با آن همه آيات و براهين آسماني از حق سرباز زدند و لجاجت ورزيدند، كه قرآن كريم سرگذشت دشمني اين نسل لجوج را بخوبي بيان فرموده و خصلت ضد انساني آنان را به جهانيان معرفي كرده و خطر آنان را گوشزد قرموده است، و به همين دليل يهوديان بارها دست به تحريف قرآن زدند، ولي طرفي نبستند.
بنابراين، موقعيت اسلام و مسلمين همواره مورد تهديد وخطر بالقوه و بالفعل بوده و چارهاي جز آمادگي كامل براي جهاد و دفاع نخواهد بود، و بي گمان د ربرابر جبهةمسلح شر، جبهة خير هم بايد مسلح شود، در غير اين صورت راهي جز ذلت و انتحار نخواهد بود كه آن هم شايستةمقام اهل ايمان نيست. پس،بايد مؤمنين از مال و جان خود براي دفاع از حريم اسلام و مسلمين دريغ نورزند، همان طوري كه خدا از آنان خواسته:« اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُومِنينَ انْفُسَهُمْ وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُم الجَنَّة. » 55