نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
مادر شهید «ایرج ابولی» نقل می‌کند: «از جبهه برایمان گفت. از فعالیت‌ها و کارش در آنجا. گفتم: مادرجان! اگه یک دفعه شلوغ شد تو فرار کن!خندید و گفت: برای چی فرار کنم؟ گفتم: تو که جلویی ممکنه کشته بشی. گفت: اگه من و بقیه فرار کنیم، پس کی بمونه و دفاع کنه؟»
کد خبر: ۵۶۵۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

پدر شهید «عبدالله اسلامی» نقل می‌کند: «او را در آغوش کشیدم و گفتم: خدا به همراهت، حالا کجا می‌روی؟ از من جدا شد تا بگوید: مشهد. با خودم گفتم: کاش سؤالی نمی‌پرسیدم و او بیشتر در آغوشم می‌ماند!»
کد خبر: ۵۶۵۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل نیک‌سیر»
همسایه و مادر دوست شهید تعریف می‌کند: «او آن طور که خواسته بود رفت، رفت به سوی دوستی که سال‌ها منتظر او بود و همیشه آرزوی او این بود که یک روز مثل پسرم محمد، شربت شهادت را بنوشد و آخر هم همینطور شد.»
کد خبر: ۵۶۵۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

مادرشهید «محمدمهدی دهقان طرزه» می‌گوید:وقتی او به جبهه رفت در وصیت نامه اش نوشت، چون شهادت از دامادی بهتر است، پس بهتر است شما آن ۵۰ تومن را به خاله بدهید. بعد از شهادت ایشان، وقتی لباس او را دیدم، در درون وسایلش دو عدد ۲۰ تومانی بود که خواهرم آن‌ها را به همراه عکس شهید قاب کرد و بر دیوار نصب نمود.
کد خبر: ۵۶۵۷۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

خاطره‌‌ای از شهید «مسعود رهگشا»
برادر شهید تعریف می‌کند: شهید گفت «مادر اگر من شهید شدم لطفاً برای من گریه نکن چون من به خاطر خداوند به جبهه می‌روم تا از دین و اسلام عزیزمان دفاع کنم»
کد خبر: ۵۶۵۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

خاطره‌‌ای از شهید «محمدرضا ناظری گهکانی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «خیلی انقلابی بود و این روحیه انقلابی‌اش تاثیر بسزایی در خانواده، فامیل و همسایه‌ها گذاشته بود. شور و شوق خاصی به امام (ره) داشت.»
کد خبر: ۵۶۵۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۵

مادر شهید «علیرضا وهابی‌نجات» در مصاحبه‌ای به بیان خاطره ‌ای از انفاق این شهید گرانقدر در ماه مبارک رمضان پرداخته، که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۶۵۶۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۵

شهید «حشمت رشیدی» از شهدای ارتش دفاع مقدس استان ایلام است که هم تولدش در ماه فروردین بود و هم شهادتش، که با شهادتش در ماه فروردین تولدی جاودانه یافت.
کد خبر: ۵۶۵۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۳

بسیاری از شهدا و رزمندگان در لحظه تحویل سال نو و عید نوروز به اتفاق همرزمان و دوستان خود در جبهه حضور داشتند و خاطرات شیرین خودشان را ثبت نموده‌اند، به همین مناسبت خاطره شهید «غلام آرمون» از لحظه تحویل سال نو و عید نوروز 1367 که با دست خط خود به یادگار مانده است برای علاقه‌مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۵۶۵۶۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

هم‌رزم شهید «علیرضا همتیان‌فر» نقل می‌کند: «لباس سپاه را به خانمش دادم. نوزاد چند ماهه‌ علیرضا توی بغلش بود. گفتم: قبل از عملیات اینا رو داد تا به دست شما برسونم؛ گفت: می‌خوام اگه شهید شدم، دخترم ازم یادگاری داشته باشه.»
کد خبر: ۵۶۵۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

پدر شهید «رجب برارپور» می‌گوید: اوقات فراغتش را با نقاشی کشیدن و در مساجد و مطالعه کتاب‌های مذهبی سپری می‌کرد. بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود.
کد خبر: ۵۶۵۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

مادر شهید «نظام علی اکبری» می‌گوید: در انجام واجبات مانند نماز و روزه و دعا و راز ونیاز بسیار مقید بودند و از محرمات دوری می‌کردند.
کد خبر: ۵۶۵۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

مدیرکل بنیاد استان قزوین:
مراسم تحویل سال ۱۴۰۳ همزمان با پایان سال جاری، با حضور مردم شهیدپرور در گلزار شهدای شهر قزوین برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۶۵۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

مادر شهید «داود ملکی‌محمدپور» نقل می‌کند: «بهم گفت: مامان! چرا سراغ ساکم نمی‌ری؟ گفتم: ساک؟ کدوم ساکت رو می‌گی؟ گفت: همونی که بالای حمومه. از خواب که بلند شدم سراغ ساکش رفتم. همان‌جایی که گفته بود، پیدایش کردم. لباس‌هایش توی آن بود، همه خونی بودند و پاره.»
کد خبر: ۵۶۵۵۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

پدر شهید «امید پرکار سرخرودی» می‌گوید: به او گفتم اگر نمی‌توانی در عملیات خوب شرکت کنی شرکت نکن و جای خود را به کس دیگر بده تا او بجنگد، جای دیگران را اشغال نکن و اگر عملیات رفتی با روحیه باش و خوب بجنگ و سرت را برای خدا هدیه بده و برو به سمت دشمن.
کد خبر: ۵۶۵۵۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

پدر شهید «سبحان جعفری جویباری» می‌گوید: در انجام واجبات و مستحبات پایبند بود. مرتب در نماز جمعه و جماعت حضور داشت. انس و علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت. دائماً قرآن تلاوت می‌کرد.
کد خبر: ۵۶۵۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

خاطره‌‌ای از شهید «محمد شاکری فاریاب»
پدر شهید تعریف می‌کند: یکی از پسرهایم گفت «پس باید قرعه بزنیم تا ببینیم این دفعه نوبت برای چه کسی می‌افتد که به جبهه برود»
کد خبر: ۵۶۵۳۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۱

برادر شهید «علیرضا توکلی واسکس» می‌گوید: یک بچه اصفهانی بود با آفتابه رفته بود دستشویی، وقتی وارد شد دید چند افسر درجه دار عراقی داخل هستند و پشت به او هستند او با نوک آفتابه به پشت آن‌ها زد ان‌ها فکر کردند نوک اسلحه است تسلیم شدند و او آن‌ها را به خاک ریز بچه‌ها آورد زمانی که بچه‌ها این صحنه را دیدند همه از حرکت او که توانسته بود با آفتابه چندتا عراقی را اسیر کند خندیدند.
کد خبر: ۵۶۵۳۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳

پدر شهید «عبدالرضا جباری» می‌گوید: خیلی بچه‌ی با محبتی بود و به همه‌ی اعضای خانواده علاقه‌مند بود. به خانواده کمک می‌کرد. اصلاً اهل دعوا نبود و خواهر و برادر‌ها اگر چیزی به او می‌گفتند آرام و مظلوم بود، بچه بود، اما رفتاری بزرگانه داشت.
کد خبر: ۵۶۵۳۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳

خاطره‌‌ای از شهید «قیدی زارعی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «کمتر از چند دقیقه آماده رفتن شد، وصیت‌نامه‌اش را از قبل آماده کرده بود. رفت و سه سال بعد پیروزمندانه بر روی شانه‌های مردم غیور کشورش به شهرش بازگشت.»
کد خبر: ۵۶۵۲۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۲