روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت اول
پس از ازدواج به همراهش به قصرشیرین رفتم و زندگیم را با مردی که صداقت و ایمان و تقوایش از همان روزهای اول برایم ثابت شده بود، شروع کردم. با مردی زندگی می کردم که همیشه خدا را در نزدیکیش حس می کرد.
کد خبر: ۴۶۷۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۳
يكي بود، دو تا بود، سه تا بود همه بودند.در يك روز خدا، زير شلاق گرم گرما، در كوچه هاي شهر عشق، گنجشكگان خسته و تف زده در زير سقف خانه، كودكاني راكه لباسهاي رنگين بر تن داشتند و فارغ از امتحانات خرداد ماه، با همديگر تن به سايه سپرده بودند، نظاره مي كردند.
کد خبر: ۴۶۷۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
مشغول دیدهبانی آرایش تانکهای دشمن بودم که متوجه شدم، صورتم داغ شده به کنار دستم نگاه کردم، «محسن» را ندیدم به پشت سر برگشتم دیدم گلولهی تانک، سر «محسن» را برده و خون گرم اوست که به صورتم پاشیده شده است...
کد خبر: ۴۶۷۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
شهید "یوسف شبرنجی شجاعی" بیست و یکم ابان 1344 در شهرستان ارومیه به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش زهره بانو نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و سوم خرداد 1361 در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در باغ رضوان زادگاهش به خاک سپردند.
کد خبر: ۴۶۷۶۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
نوید شاهد تصاویر خاطرات خود نوشت شهید "محرمعلی محمدی" را در سالروز شهادت این شهید بزرگوار منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۷۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۰
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین، همزمان با سالروز ولادت شهید "مهدی ربیعی"، خاطرهای شنیدنی از این شهید گرانقدر با عنوان «هفت عراقی دستمال به دست» را برای علاقمندان منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۷۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۰
معرفی کتاب؛
«دروازه غربی» نام کتابی است که به روایت دلاوری ها و بیان نقش آفرینی مرزداران گیلانغرب در دوران جنگ تحمیلی می پردازد.
کد خبر: ۴۶۷۵۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
ماشين هاي غذا و آب را قبل از رسيدن به خط مي زدند، بحران آب و غذا بود. با اين حال، گردان عاشورا هفت شبانه روز خط شلمچه را در عمليات بيت المقدس هفت نگه داشت، حسـين نشست پشت موتور و رفت به تمام خط سرکشي کرد تا کسي جا نمانده باشد.
کد خبر: ۴۶۷۵۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
شهید حبیب روزیطلب در دفتر خاطرات خود می نویسد: بچه ها منقلب شده بودند و چون اذان مغرب بلند شدیم من سراپا شرمگین بودم و خجالت می کشیدم تا به چشم معصوم و اشک آلود (اشک شوق) آنها نظر کنم. از خدا خواستم تا به حق خون شهدا حسین را به خواب یکی از بچه ها بفرستد.
کد خبر: ۴۶۷۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
وقتی به خود آمدم دیدم، هر چه که برای عروسی پسرم تهیه کرده بودم، خرج عزاداریهایش کردم...
کد خبر: ۴۶۷۵۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
مصاحبه با مادر شهیدان "حسین و مصطفی غلامعلی" کاری از اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستان های استان تهران می باشد که در ادامه تماشا می کنید.
کد خبر: ۴۶۷۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
مدت زیادی بود که از اکبر خبری نداشتیم، آن روز جلوی عکس امام زانو زدم و در حالی که اشک میریختم، امام را چندین بار به جدش قسم دادم و گفتم: آقا تو سید هستی، من پسرم را از تو میخواهم...
کد خبر: ۴۶۷۴۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸
شهيد «حمید اديبي» در كلاس سوم راهنمايي مشغول به تحصيل بود كه رفتن به جبهه را براي خود تكليف دانست و براي حضور در جبهه بسيار اصرار مي كرد.
کد خبر: ۴۶۷۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸
خاطراتی از شهید «محمدرضا کاظمی زاده»:
اگر توی جمع دانشجوهای تربیت معلم کسی درباره ی انقلاب حرف نامربوطی می زد، محمدرضا نمی توانست طاقت بیاورد و با جدیت از مواضع انقلاب دفاع می کرد.
کد خبر: ۴۶۷۴۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۷
پدر شهید "سیدحسین اسفندفرد" از کارهایی که او در زمان قبل انقلاب برای به ثمر رسیدن آن و پس از انقلاب برای حفظ آن انجام داده است، می گوید. از حضور در راهپیمایی ها و کمک به مجروحین و زخمی شدن در آن تا برپا کردن مسجد و کنابخانه برای اهالی محل.
کد خبر: ۴۶۷۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۷
آلبوم اول را که دیدم عکس همسرم در آن نبود وقتی در حال دیدن آلبوم دوم بودم عکس شهیدی را دیدم که بادگیر سورمهای تنش بود و از پایین تنه زخمی شده بود. قیافهاش را شناختم، همسرم بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
خاطراتی از شهید «غلامحسین خزاعی»؛
حسین به قدري با حرارت نمازشب مي خواند که تصميم گرفتم صبر کنم. بالاخره نمازش به پايان رسيد و به سوي چادرها رفت. نزديک چادر چفيه را از روي صورتش کنار زد، حسين خزاعي بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
مادر شهید " مجید ایزد بخش" در خاطراتش می گوید وقتی در دانشگاه قبول شد، ثبت نام کرد و به جبهه برگشت. گفت:« می خواستم با قبول شدن در دانشگاه به اونهایی که می گن بسیجی ها بی سوادن، نشون بدم که بسیجی در همه ی جبهه ها تواناست. اگه امروز جبهه ی جنگ با دشمن خارجی رو انتخاب کرده، برای اینه که این اولویت داره.»
کد خبر: ۴۶۷۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۵
روایت فاطمه طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت ششم
گوشی را می گرفت و کمی حرف می زد و قربان صدقه اش می رفت، اما وقتی گوشی را می گذاشت، می گفت: نه فاطی جان! این نبی نبود، این بابایت نبود. یک سال بعد از شهادت پدرم، ننه فوت کرد؛ در حالی که تا آخرین لحظات منتظر پدر بود و نبی، نبی می کرد.
کد خبر: ۴۶۷۳۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
روایت فاطمه طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت پنجم
سوره والعصر را برایم خواند و گفت: برو حمام، غسل صبر کن و سوره والعصر را زیاد بخوان و از خدا بخواه که صبر و تحملت را زیاد کند.
کد خبر: ۴۶۷۳۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸