نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
شبی که قرار بود فردایش به جبهه اعزام شود در عالم خواب فرزند زهرا(س)، حضرت صاحب الزمان(عج) را می‌بیند که به وی می‌گوید: چرا دیر کردی... ادامه این خاطره از برادر شهید «سبحان جانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۳

«آئین رونمایی از کتاب خاطرات محسن رفیق‌دوست» با حضور جمعی از مسئولین لشگری و کشوری به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۷۲۲۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
انقلاب پیروز شد و مدتی گذشت. یک روز رفتم پیش حاج آقا و گفتم: شما برای نمایندگی حتما نامزد بشوید؛ چون من مطمئنم که اگر در مورد سابقه مبارزاتی و سیاسی خودتان برای مردم صحبت کنید و آنها کاملا شما را بشناسند و پی به توانایی های شما ببرند، به شما رأی خواهند داد. در جواب ام گفت: بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲

یکی از همان روزها دو نفر از برادرها خسته و تشنه از روستایی برگشته و به پشت مسجد رفته بودند؛ به خیال خودشان جایی که کسی آنها را نمی دیده، داشتند آب می خوردند. حاج آقا طالبیان از راه رسیده و با ناراحتی گفته بود: عزیزان من! این چه کاری است که شما می کنید؟! شما به خاطر این که من به مجلس بروم، عملی واجب را ترک می کنید و می روید برای من تبلیغ می کنید؟! اگر برای من است، اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید. روزه بر شما واجب است.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چهره اش از هم باز شد و با تبسمی دل نشین گفت: هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بوده. اگر هدف شما همین مطلب بوده، بلند شوید دسته جمعی وضو بگیریم و نماز شکر بخوانیم؛ ولی اگر هدف دیگری جز رضای خداوند داشته اید، وضو بگیرید و نماز بخوانید و استغفار کنید. شاید خداوند گناهان شما را ببخشد.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وقتی همراه حاج آقا طالبیان به روستاهای "گره چاقا" و "فیروزان" رفته بودیم، شاهد بودم که رقبای انتخاباتیش را روحانی و به نوعی اصلح معرفی می کرد و از مردم تقاضا داشت که به یکی از آن دو نفر رای بدهند و این چیزی جز زهد، تقوا و اعمال خالصانه او نبود که همه چیز را فقط برای خدا می خواست
کد خبر: ۴۷۲۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۹

وقتی خبر شهادت علی اصغر را به من دادند، کارم شده بود گریه و زاری، به حدی که یک شب در خواب دیدم، جایی که علی‌اصغر را دفن کرده‌اند کاملاً خیس... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «علی اصغر جمشیدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۲۲۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

پدر شهید "علی احمد زاده" در خاطراتی از فرزند شهیدش چنین بیان می کند : «پسرم می گفت، براي آزادي كربلا بايد جنگيد تا كربلايمان را از اسارت بعثي ها آزاد كنيم، جبهه جايگاه عاشقان حسين (ع) و دلباختگان شهادت است.» این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بشناسید.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم. به سرعت او را به بیمارستان رساندیم. پایش را چندین بخیه زدند و پانسمان کردند. مدت ها با عصا راه می رفت. تحمل و مقاومتش در مقابل دردها بی نظیر بود. هیچ وقت در مقابل درد و مصائب و مشکلات بی تابی از او ندیدم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۷

برادر "شهید محمد دروگری"به نقل از ایشان می گوید:«می ترسم روزی برسد که بر اثر جهالت، راه اصلی انقلاب را گم کنیم و رهبرمان را تنها بگذاریم.»
کد خبر: ۴۷۲۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نهایتا بر اثر پافشاری و اصرار ما گفت: من حتی آنقدر پول ندارم که کرایه مشهد تا نهاوند را بدهم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟ ما دست از اصرارمان برنداشتیم و گفتیم: حالا شما تشریف بیاورید، بقیه کارها با ما.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۶

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
از آن روز به بعد، به همان ترتیبی که گفته بود، چای دم می کردم. جالب این بود که هر کس چای را می خورد، با به به و چه چه می گفت: عجب چای خوبی! این چای را از کجا خریدید؟ حاجی می خندید و به شوخی می گفت: از خارج برایمان فرستاده اند!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم. گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است. گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
همین که حاج آقا طالبیان وارد جلسه شد، نماینده وقت، یعنی رقیب انتخاباتیش که روحانی هم بود، با عکس العمل شدیدی از جا بلند شد و گفت: شما با دعوت از ایشان به این جلسه، می خواهید نبش قبر سیاسی بکنید! می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.
کد خبر: ۴۷۲۲۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲

همرزم شهید "رستم هدایتی کرد " نقل می کند: «رستم از من خواست برای خانواده اش نامه ای بنویسم در همان لحظه از بیرون سنگر صدای گلوله های خمسه خمسه به گوش رسید. او برای اینکه جویای حال دوستانش شود از سنگر خارج شد اما در همین حین مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و نامه ای که قرار بود نوشته شود هرگز نوشته نشد» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۲۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

کد خبر: ۴۷۲۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

کد خبر: ۴۷۲۱۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "ابراهیم ذاکری قشمی" و خاطرات این مادر بزرگوار از فعالیت های فرزندش در سالهای پیروزی انقلاب است که درنوید شاهد هرمزگان مشاهده می کنید. این شهید سرافراز سال 1343، در جزيره قشم ديده به جهان گشود، بعدها به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سرانجام در بيست و هفتم خرداد 1361، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر مطهرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1376 پس از تفحص، در گلزار شهداي بندرعباس به خاك سپرده شد.
کد خبر: ۴۷۲۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

کد خبر: ۴۷۲۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱