برگی از خاطرات شهید رئیسجمهور «رجایی»؛
«روزی آقای رجایی به من گفت: «همه جا را بررسی کن. هر جا ماشین بنز دیدی، آن را بگیر و به سپاه بده». بعضی وزارتخانهها که از این دستور مطلع شدند، بنزهایشان را مخفی کردند ...» ادامه این خاطره در آستانه سالروز شهادت رئیسجمهور «محمدعلی رجایی»، از این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۴۷۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶
زندگینامه شهید «ولیالله توکلی»
شهید «ولیالله توكلی» دانشآموز شهیدی است که در دوران جنگ تحمیلی پیوسته به مراكز اعزام نیرو مراجعه میكرد ولی بهعلت سن كم از اعزام وی خودداری میشد تا اینكه بر اثر این توجه به جبهه و آرزوی اعزام به مناطق عملیاتی، از درس و مدرسه جدا شد.
کد خبر: ۵۷۴۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶
دختر شهید «شکرالله اصغریعلائی» نقل میکند: «دلم میخواست باز هم وقتی صدای زنگِ در میآید، زودتر از بقیه خودم را به بابا برسانم و او من را روی زانویش بنشاند و بابت نمازهای یک خط در میانی که میخواندم، تشویقم کند. دلم میخواست از توی قاب عکسش بیاید بیرون.»
کد خبر: ۵۷۴۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶
خاطرهای از شهید حسین باقری «2»
خانواده شهید «حسین باقری» در خاطرهای روایت میکنند: «حسین اسفند 1365 عازم جبهه شد و پس از سه ماه حضور مستمر و رشادتهای فراوان، 25 روز مرخصی تشویقی به او دادند. حسین به خانه آمد. همه از حضورش خوشحال بودیم که...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۴۷۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدباقر فخری»
همرزم شهید «محمدباقر فخری» نقل میکند: «محمدباقر مدام آب میخواست. نباید به او آب میدادیم. گریه امانم را برید. با خودم گفتم: نباید اشکمون رو ببینه. روحیهاش تضعیف میشه. وقتی میگفت: «آب.» یاد العطش طفلان اباعبدالله(ع) میافتادیم.»
کد خبر: ۵۷۴۷۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۶
«من خیلی دلم برای شهادتش تنگ میشود چرا که مصداق دوست خوب و مانند برادر برای من بود که از خبر شهادتش واقعا متاثر شدیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادیکشمرزی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۴۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر بزرگوار شهید میگوید: شهید آنقدر مردمدار و خوش اخلاق بود که تمامی اهالی محل، از کوچک تا بزرگ برای تشییعاش آمدند.
کد خبر: ۵۷۴۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۵
برگی از خاطرات شهید رئیسجمهور «رجایی»؛
«رجایی پس از طی دوره آموزشی و دریافت درجه گروهبان سومی در کنار فعالیتهای نظامی به تحصیل ادامه داد. در مدت ۵ سال خدمت در ارتش که مدت ۴ سال در نیروی هوایی و یک سال در نیروی زمینی ارتش بود. دوره متوسطه را در رشته ریاضی با تحصیل شبانه به اتمام رساند. قبل از سال ۱۳۳۴، شهید رجایی به همراه عده دیگر از همکارانش به علت فعالیتهای مذهبی از نیروی هوایی تسویه شدند و به نیروی زمینی ارتش انتقال یافت. علیرغم میل باطنیاش جهت خدمت در نیروی هوایی هرگز نتوانست به نیروی هوایی باز گردد و ناگزیر مجبور به استعفا شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید رئیسجمهور «محمدعلی رجایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۴۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۵
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید بزرگوار میرزایی در بیان خاطراتش میگوید: ترکشهای بمباران قلب همسرم را هدف قرار دادند.
کد خبر: ۵۷۴۵۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۳
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدباقر فخری»
مادر شهید «محمدباقر فخری» نقل میکند: «سراسیمه به منزل آمد. مبلغی پول به من داد و گفت: بیزحمت این پول رو ببرین بندازین توی صندوق حضرت ابوالفضل. وقتی برگشتم حمام بود. وقتی راز آن پول و حمام کردنش را فهمیدم که خبر شهادتش را شنیدم.»
کد خبر: ۵۷۴۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
قسمت دوم خاطرات شهید «محسن ناظمیان»
همرزم شهید «محسن ناظمیان» نقل میکند: «هربار که با سینهخیز خود را جلو میکشاند، یک قدم از دشمن دورتر میشدند. لحظات به اندازه تمام سنگریزههایی شده بود که در سینه محسن فرو میرفت. بالاخره آخرین بار هم با یک دست بر زمین فشار داد و با یک خیز، خود و مجروح را کشاند پشت خاکریز. خیز بلندی بود، به بزرگی نجات یک انسان.»
کد خبر: ۵۷۴۴۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
قسمت نخست خاطرات شهید «محسن ناظمیان»
برادر شهید «محسن ناظمیان» نقل میکند: «محسن کاسه را جلوی پیرمرد نگه داشت. گفت: خیالتون راحت! دیگه نمیذارم کسی اذیتتون کنه. کاسه هنوز در دست محسن مانده بود. کاسه چشم پیرمرد پر از آب شده بود. معلوم نبود گریهاش از درد بود یا شوق یافتن پناهگاهی تازه.»
کد خبر: ۵۷۴۳۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۰
پدر شهید «محمد سلطانحسینی» نقل میکند: «تظاهرات پشت تظاهرات برگزار میشد. وقتی وسایل حمام را برمیداشت، پدر میدانست که میخواهد بیرون برود. گفت: چه خبره هر صبح حموم میکنی؟ محمد گفت: تظاهراته، ممکنه هر لحظه تیر بخوریم، پس غسل شهادت لازمه.»
کد خبر: ۵۷۴۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
زندگینامه شهید «ناصر موسیوند»؛
شهید ناصر موسیوند، از شهدای پایگاه مقاومت مسجد امام سجاد(ع) شهرستان بروجرد است که آرزو داشت اگر شهید شد او را شبانه دفن کنند.
کد خبر: ۵۷۴۳۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
سه خاطره از شهید «حسن قبادی» به نقل از «حاج میرزا میرزاپور»
شهید «حسن قبادی» معاون بخشداری بود و کارهای کمیته امداد را هم انجام میداد. خودش مانند یک کارگر ساده پشت بامها را قیرگونی میکرد.
کد خبر: ۵۷۴۳۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
قسمت چهارم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
دختر شهید «یدالله شوریابی» نقل میکند: «گفت: خواب دیدم جنازه شهیدی رو میبرن. آقای نورانی زیر تابوت رو گرفته. پرسوجو کردم. چند نفری گفتن: نمی شناسی؟ آقا امام زمانه. شهید هم از کربلا اومده.»
کد خبر: ۵۷۴۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «عبدالحسین امیری» میگوید: «شهید اخلاق خیلی خوبی داشت، همیشه نمازش را میخواند و روضهخوان مجلس سیدالشهدا (ع) بود. در روستای سردشت با اشرار مبارزه میکرد که در یکی از همین درگیریها به مدت چهار ساعت توسط اشرار شکنجه میشود و...»
کد خبر: ۵۷۴۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
قسمت سوم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
همسر شهید «یدالله شوریابی» نقل میکند: «دوست یدالله گفت: یدالله خواب دیده ستاره شده و رفته آسمون. به شوخی بهش گفتم: ما مثل یک ستاره برمیگردیم روستا. اونجا مثل آسمون میمونه. چند روز بعد اسیر شد.»
کد خبر: ۵۷۴۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸
خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «محمد حسن خیربخش» میگوید: جبهه محلی برای آموزش و تربیت بود. آنجا دانشگاه ما بود و اشتیاق و اخلاص رزمندگان همه را پای کار نگه داشته بود.
کد خبر: ۵۷۴۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۰
خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «حسن رئیسی» میگوید: اکثر اوقات در صف میایستادیم و برای پیرزن و پیر مردانی که توانایی ایستادن در صف را نداشتند، نفت تهیه میکردیم. این موضوع در حالی بود که خودمان در خانه نفت نداشتیم تا گرم شویم. همه دوستان و نزدیکانم در ذهن خود تفکر کمک به هم نوع را داشتند.
کد خبر: ۵۷۴۲۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸