یادداشت های سفر(26)؛ بچه ها به خدا نزديك بودند
شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۵
نوید شاهد: پس از صرف صبحانه به هتل ستاره برمي گرديم ، مستقيم به طرف اتاق تيمسار صياد مي روم در گوشه اي از اتاق سجاده سبزي هنوز باز است
پس از صرف صبحانه به هتل ستاره برمي گرديم ، مستقيم به طرف اتاق تيمسار صياد مي روم در گوشه اي از اتاق سجاده سبزي هنوز باز است . صياد مشغول امضاي لوح تقدير است . تعدادش را نمي دانم .
بسم الله الرحمن الرحيم
ملت بزرگ ايران و فرزندان اسلام ، به شما سلحشوران افتخار مي کننم . امام خميني(ره)
آن گاه که طلوع خورشيد اسلام ناب محمدي (ص) نويدبخش نابودي ظلمات شرق و غرب شد ، کوردلاني که انقلاب اسلامي خارچشمشان بود ، با تلاشهاي مذبوحانه خواستند تا در مقابل انفجار نور قد علم کرده و چهره اي از پيکر ميهن اسلامي را از اين خاک لاله گون جدا نمايند ، غافل از آن که نور خدا خاموشي ندارد و جندالله همواره در برابر اين گونه دسيسه ها چون کوه ايستاده است .
" يادبود مأموريت ميداني معارف جنگ در عمليات فتح المبين "
برادر عزيز :
بدين وسيله از زحمات و فداکاريهاي جناب عالي که با تمام وجود در راستاي اهداف معارف جنگ " ( تهيه دائره المعارف هاي صوتي ، تصويري و نوشتاري ) گام برمي داريد ، تشکر و قدرداني مي کنيم و توفيقات روزافزون شما را تحت رهبريت حکيمانه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي و فرماندهي کل قوا ـ حضرت آيت الله خامنه اي ـ در اعتلاي اسلام و جمهوري اسلامي ، از خداوند تبارک و تعالي مسئلت مينماييم .
رئيس هيئت معارف جنگ ( وابسته به ارتش جمهوري اسلامي ايران )
در متن لوحي که براي فرماندهان شرکت کننده در عمليات فتح المبين تهيه شده است ، به جاي قسمت دوم متن فوق ، متن زير نوشته شده است :
بدين وسيله از زحمات و فداکاريهاي جنابعالي که در روزهاي رويش نهال سرخ انقلاب با تمام وجود ، تحت لواي رهبرهاي خردمندانه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران ، امام خميني (ره) آرزوهاي عبث دشمنان اين مرز و بوم را نقش بر آب کرده و اينک در تأسي از رهنمودهاي حکيمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي و فرماندهي کل قوا ـ حضرت آيت الله خامنه اي ـ با زبان و قلم رساي خود " معرفه هاي رزم " را در فراز و نشيب هاي پرمخاطره هشت سال جنگ تحميلي تبيين و ناشناخته ها را به ما مي شناسانيد تشکر و قدرداني مي نماييم .
تيمسار خضر ابراهيمي يکي از چهره هاي بسيار زحمتکش در اين مأموريت براي صياد خبر مي آورد که هلي کوپتر درخواستي ،تازه در مسجدسليمان نشست ، صياد نقشه اي را روي يکي از صفحات سررسيد او مي کشد :
و مي گويد : " هلي کوپتر بايد اينجا ( نقشه ) بنشيند
به همراه صياد و پسرش به دفتر فرماندهي پايگاه چهارم شکاري مي روم . در آنجا تيمسار سعي مي کند با تهران تماس بگيرد پس از ارتباط تلفني ، او به فرمانده پايگاه مي گويد که در اين سفر ، چون سرپرستي گروههاي فني برعهده سرهنگ شاداب است ، خيالش راحت تر است ، و در تعريف او ميگويد : " شم خوبي در کارگرداني دارد ، "
از دفتر فرماندهي خارج مي شويم و به سمت آشيانه هاي هواپيماهاي جنگي مي رويم گروه فني به رهبري سرهنگ شاداب در تلاش است تا از عمليات پرواز عقابان تيزپرواز تصاوير منحصر به فردي تهيه کنند بعد از خيزش 2 هواپيما ، به طرف محلي مي رويم که قرار است در آنجا اجراي آتش شود به بالاي يک دره عميق مي رسيم و مانور آتش و پرتاب راکت هواپيماها را تماشا ميکنيم . نظاره صحنه هاي بسيار زيبا و قدرتمندانه ـ که نشان از توانمندي بالاي تيزپروازان ايران اسلامي دارد ـ خاطره اي ماندگار را در ذهنمان حک مي کند
پس از تماشاي لذت بخش صحنه هاي آموزشي و نيايشي بمباران ، به طرف مهمانسراي قرارگاه جنوب حرکت مي کنيم ، از ميان مرغزارهاي زيبا عبور ميکنيم ،فرمانده پايگاه چهارم از نحوه احياي زمينها در اينجا کشت چغندر گندم ، جو و ذرت صحبت مي کند
پس از کمي استراحت در ميهمانسرا ،با هلي کوپتر به آسمان برمي خيزيم و دقايقي بعد ،در محل تيپ 45 تکاور فرود مي آييم وارد حسينيه تيپ مي شويم . اينجا محل گروه قرارگاه فجر است بچه هاي فني از فرط خستگي در گوشه اي يله مي افتند.
بر ديوار حسينيه احاديث زيادي نصب است . از جمله اين که : حضرت امام علي (ع) بهترين کرامتها ايثار است " بر بالاي محراب حسينيه نيز نوشته اند : " بود سنگر بهترين مأواي من ، آه جبهه گو برادرهاي من ؟
فرصتي دست مي دهد تا با فرمانده تيپ 45 تکاور گفتگويي انجام دهم او در قسمتي از صحبتهاي خود مي گويد : " من در عمليات فتح المبين دانشجوي بسيجي بودم ، يادم مي آيد تيمسار صياد فرمانده نيروي زميني ، به کليه يگانها بخشنامه کرد که حق سازماندهي دانشجوها را براي رزم و عمليات ندارند ، چرا که حيف مي شوند . ولي من به زحمت خودم را به اينجا رساندم . هرجا مي فهميدند ما دانشجو هستيم ،بيرونمان مي کردند "
. من نيز از فرط خستگي کمي پلکهايم را روي هم مي گذارم وقتي از خواب برمي خيزم مي بينم که آقاي دواري بر روي کاغذ يادداشتم نوشته است : ساعت خواب !
. بعد از نماز ظهر مسئولي عقيدتي تيپ ـ حاج آقاي جهاني ـ در سخنان کوتاهي به تقدير از دلاورمرديهاي رزمندگان سلحشور سپاه اسلام مي پردازد :
خيرمقدم به شما پيش کشوتان به شمايي که بر بال ملائک گام نهاديد کجاييد ؟ اي ! غرورآفرينان خطه خون کجاييد ؟ کساني که با جوي خون خودتان سرزمين اين خطه را رنگين کرديد ، کجاييد ؟ اي شمايل به نام ملا يک کجاييد ؟ که در اين آفتاب الله اکبر گويان آمدند آناني که در کنار شما بودند ، آناني که درگامي به سوي جنت تقديم کرده اند ،همان رفيقان خون و شهادت ،همان دل باختگان راه ولايت ، بال بگشاييد که هم اينک رفيقانتان در جمعتان آمده اند ، بال بگشاييد که دوستانتان به جمعتان آمده اند سجاده بگشاييد از رنگ خون ، کجاييد اي دليرمرداني که دلي داشتيد ،خانه و کاشانه اي داشتيد ، در طريقت رسيدن به کربلا همه را با خونتان شستشو داديد . من بر اين باورم که در اين جمع شهيدان هستند ، اين پيش کسوتان جامعه تلاطم ديده ،اي راه يافتگان طريقت وحي به منزلگاه خوش آمديد ، خوش آمديد . در در اين چند روز به هر که مي خورم از خاطره و رشادت تيمسار صياد صحبت مي کند
هنگامي که اين روحاني با شور و حرارت برخاسته از صفاي دلش صحبت مي کرد ديدم برخي چهره ها منقلب شده اند ، تيمسار بازنشسته شاهان در حاليکه سعي بر پنهان نمودن احساس خود دارد ،طاقت نياورده و اشک از چشمانش جاري مي شود
تيمسار صياد شيرازي نيز ، در برابر حاضران سخن مي گويد :
" نمي دانم آزمايش کرده ايد وقتي مهماني بر انسان وارد مي شود هم از ديد ميهمان وهم از ديد ميزبان چه حالي است ؟ من براي اين که مقدمه حرف خودم را بگويم ، اين را تنظيم کردم با ديدار به يادماندني خودم و همراهانم ، قبل از اين که ما وارد منطقه و مأموريت افتخاري معارف جنگ شويم ،روز پنجشنبه گذشته مخصوصاً سفري را انجام دادم تا محلها را بررسي کنم و ببينم وضعيت چطور است ؟ محلهايي که ديدم : 1.نقطه رقابيه و ميش داغ 2. عين خوش و دهلران 3. جسرنادري و پل کرخه 4. . دامنه ارتفاعات ابوصلبي خات . اينجا سومين نقطه اي بود که وارد شديم . وقتي فرماندهي و عقيدتي به استقبال ما آمدند گفتند محل پذيرايي ما حسينيه سيدالشهدا است با شنيدن اين خبر ، صفايي وجودم را فرا گرفت که از بيان آن ناتوانم اينجا رزمندگاني زندگي مي کردند و گريه مي کردند که به خدا نزديک بودند
اين صفا کجاست ؟ عمليات فتح المبين ، عملياتي سراپا حماسه ، ايثار و معنويت بود . با دلايل و مدارک لازم ثابت مي کنم که نقطه اوج رزمندگان اسلام براي جنگيدن در راه خدا ،عمليات فتح المبين بود . در قياس با عمليات بيت المقدس ، شايد گفته شود کوچکتر است ، اما بايد ارزيابي کرد و ديد که چقدر به خدا نزديک شديم . بايد ديد چقدر بهتر خدا را ديديم ، ( ما در اين عمليات ) بهتر ديديم و دانستيم که شخصيت ما در نظام چيست ؟ عطش جنگيدن در راه خدا ،پيدا بود . چرا که اين عمليات با نام يا زهرا (س) آغاز شد و به برکت اين نام ، خدا مي داند که چه به وجود آمد عمليات فتح المبين نتيجه سه ماه تلاش مستمر بود . بعد از سه ماه تلاش ، موفق شديم به تدبير برسيم . قرار بود در اين عمليات ،در فضاي 60 40 کيلومتر از چهار محور : 1.جسر نادري 2. محور ممله و پادگان عين خوش 3. محور شوش 4. محور تنگ رقابيه از طرف تنگ زليجان و ارتفاعات ميش داغ ، عمل کنيم . قرارگاه لشگر 77 ثامين الائمه که از چهره ها و يگانهاي سرافراز ارتش و رزمندگان اسلام است ، در هفت تپه مستقر بود ، عقبه اش و يگانهايش در غرب کرخه بودند . در کنار آن ، همزمان از سپاه ، تيپ 17 قم ، تيپ حضرت سجاد و گردانهاي مختلف حضور داشتند و همه آماده عمليات بودند . يک روز در هفت تپه جلسه داشتيم ، همه فرماندهان بودند و پيشرفت کار را در قرارگاه کربلا کنترل مي کرديم و جا به جايي که لازم بود ، هدايت مي کرديم . جلسه عجيبي شد . برادران ارتش و سپاه يک يک آمدند و گزارش دادند . همه گزارشها ، منفي بود و مأيوس کننده . جو بسيار نگران کننده اي به وجود آمد نوبت رسيد به برادر عزيز ، تيمسار صفار . از قرارگاه فجر ، از سوي سپاه ، که فرمانده تيپ 12 قم بود . با تواضع گفت : " از شما تعجب مي کنم ، از حال شما ، مگر ما با توکل به خدا جلو نيامديم " جوان 22ـ23 ساله اي در مقابل اساتيد و فرماندهان مي ايستد ، يک دفعه ، جو جلسه تغيير مي کند . شرمنده مي شوم ايشان گزارش مي دهد و ميزان پيشرفت شناسايي خودش را مي گويد جلسه ، قوت قلب گرفت 4 ماه بحث ما بر سر اين بود که ، از کجا شروع کنيم . ارتش مي گفت از جسر نادري و از قرارگاه فتح و سپاه مي گفت ، نه ، از چهار محور ،با هم بايد شروع کرد . من ، هرزمان ارتش را صدا کردم و گفتم از چهار محور عمل مي کنيم . براي عمليات آماده شديم کارشناسان گفتند نور ماه ،براي حمله مناسب نيست ، چون کارشناس بودند ،پذيرفتم . گرچه مايل نبوديم تا آمديم تصميم گرفتيم که آماده شويم ، ديديم از قرارگاه فجر تماس گرفتند که دشمن آتش سنگيني را شروع کرده و به ما فشار مي آورد . از يک طرف فشار دشمن ، و از يک طرف ديگر کمبود مهمات ،همه را نگران کرده بود ، آمديم دفع کنيم ديديم دشمن از رقابيه جلو آمده حالت عجيبي پيش آمد . از طرح سه ماهه ما اصلاً دو محورش خراب شد ، چه بايد مي کرديم ؟ در قرارگاه کربلا به اين نتيجه رسيديم که بايد نزد فرماندهي کل قوا برويم و دو تا سئوال مطرح کنيم . 1. چه بايد کرد ؟ 2. براي اين طرح ناقص ما ،استخاره کنيد . بين من و سردار رضايي هماهنگي شد که من در منطقه بمانم و سردار رضايي به تهران برود
صياد ، با نقل اين خاطره و فرمان امام مبني بر انجام عمليات ، مي افزايد : " قبل از 5/12 بود که از ابوغريب خبر دادند دشمن با چند تانک آمده . من پايم رغبت نداد که بروم پاي بي سيم که بگويم برگردند گفتم شايد ارتش گوش کند ( به دليل سلسله مراتب نظامي ) ولي با تک تک فرماندهان صحبت کردم ، گفتند قلب ما قوي است . ساعت 5/12 ، 5/1 ،/2 شد و اينها همين طور پيش مي رفتند ، ساعت 5/3 صبح که شد ، ديديم گفتند ما 20 متري دشمن هستيم رمز عمليات را با قدرت کامل گفتيم ، بعد از اعلام فرمان حمله ، تمام فرماندهان و عناصر ستاد ، رو به قبله دعاي توسل خواند ،چه دعايي ! چه ضجه هايي ! چه زاريي بود ،هرکس به حال خودش گريه مي کرد ،هر لحظه بر شدت گريه اضافه مي شد که من سر و صداي بي سيم را نزديک صبح شنيدم فکرکردم گير افتاده اند گفتند ما فرمانده تيپ را گرفتيم و بعد هي اسير بود که به عقب مي آمد . هرچه مي پرسيديم که چي شد ؟ هيچ کس جواب نمي داد . گرفتار بودند ، آخر گفتيم فرمانده تيپ دشمن را بياورند . فرمانده تيپ گفت : ما مي دانستيم بعد از توفيق در مرحله اول ، شما حتماًحمله مي کنيد ، اين بود که به همه گفتم آماده باشند ،همه آماده پشت تيربار و در سنگرها بودند . تا اين که ساعت 3 شد ،ديديم خبري نشد . ما گفتيم تا ساعت 3 حمله نکرديد . پس ديگر حمله نمي کنيد ،لذا به همه استراحت داديم ،خود من آنقدر احساس اطمينان مي کردم که با لباس زير خوابيدم ، بعد ديدم طرف رانم درد مي کند ( مرا مي زدند که بيدار شوم و بعد هم اسير شدم ) " ، مواضع دشمن ،به سرعت سقوط مي کرد ،قرارگاه فجر و قرارگاه نصر ، اين منطقه را گرفتند ابتکار عمل از دست ما خارج شده بود . ما هر جا را مي گفتيم بگيريد مي گفتند ما از آنجا رد شديم ، به سردار رضايي گفتم اينجا جاي ما نيست ، و رفتيم جلو . تا چنانچه سوار بر وانت رفتيم و بعد تا تنگه برغازه آمديم گلوله تانک دشمن جلو ما را گرفت ، 20 متري ما خورد و ما پريديم بيرون عمليات حماسه انگيز با آزادسازي 2000 کيلومتر از خاک و 16000 اسير به پايان رسيد .
بعد از عمليات فتح المبين ، اواخر مسئوليت خودم در فرماندهي نيروي زمين ، احساسي به من دست دارد که يک تيپ به نام حضرت ابوالفضل با 3 گردان تشکيل دهم و افسران و درجه داران ايماني ، وارد آن شوند و اين تيپ طوري ساخته شود که حال { و هواي } جبهه را {به خود } بگيرد و خيالمان راحت شود تيپ حضرت ابوالفضل تشکيل شد با سه گردان . براي اين که از مجموعه هاي خوبي برخوردار شوند به مهندسي نزاجا 15 روز مهلت دادم که يک حسينيه بسازد و اين فضا و اطرافش را که مي بينيد ، در عرض 15 روز به وجود آمد آمدم فرماندهي تيپ را خودم بر عهده گرفتم ، تا فرماندهي نيروي زميني احساس کند اين تيپ براي خودش است وقتي نماينده امام در شوراي عالي دفاع شدم . اين تيپ منحل شد شب انحلال من در تهران بودم وقتي خبر انحلال آن را دادند ، حال عجيبي پيدا کردم . مانند شب عاشوراي امام حسين (ع) شد ( و اکنون ) من از فرماندهي تيپ تشکر مي کنم و { حسينيه تيپ }اينجا بايد بماند به عنوان آثار جنگ من به تيپ 45 تبريک مي گويم . از صميم قلب مي خواهم که قدر اين نعمت را بدانند بايستي { اين تيپ }به مرور و به تدريج وضع بهتري پيدا کند
ساعت 40/5 دقيقه بعدازظهر ، طوفان شديدي در مي گيرد و گرد و غبار زيادي به هوا برمي خيزد . نگرانم که برنامه ها با اين وضع ، لغو شود . فرمانده تيپ مي گويد : (اين طوفان ) برخي وقتها نيم ساعت و برخي اوقات خيلي بيشتر طول مي کشد .
با کمي آرام شدن هوا براي ادامه بررسي با يک ميني بوس راه مي افتيم ، هنوز از تيپ خارج نشده ايم که ميني بوس خراب مي شود ، براي سرعت در کار ، بلافاصله ميني بوس ديگري را جايگزين آن مي کنند ولي اين ميني بوس هم از رفتن باز مي ماند !! پس از تأمين سوخت و تعمير ميني بوس اول راه مي افتيم در حالي که طوفان تا حد زيادي فروکش کرده و باد داغي در حال وزيدن است ، در جاده آسفالته اي به راه مي افتيم چه طي طريقي ! حرکت توقف حرکت توقف ،اعصابمان از اين ميني بوس خراب به هم ريخته است . به سايت شماره 5 پرتاب موشک مي رسيم که از سکوهاي آن چيزي جز ويرانه هاي يک ساختمان بتوني ، باقي نمانده است . کمي دورتر ، منبع آب بتوني نمايان است ،گويا در حال حاضر ، محل تعمير ماشينهاي سنگين است .
هنگام بازگشت ، از سه راه سرخه مي گذريم وقتي به شهرک سرخه مي رسيم ، متوجه مي شويم که مسير را اشتباه آمده ايم . در همين نقطه ميني بوس دوباره خراب مي شود استارتهاي مکرر و جدال تعميرکار فايده اي نمي بخشد . از ميني بوس خارج شده و آن را هل مي دهيم ، در اين کار همه سهيم مي شوند حتي تيمسار صياد و سردار صفار ، و بالاخره روشن مي شود ، روشني شدني در مسير به سه راهي هاي زيادي برمي خوريم و دوستان تا اسم براي آن کم مي آورند مي گويند : " سه راهي فتح المبين " ! مجدد در بين راه بازگشت ، ميني بوس متوقف مي شود ، آن را با هل دادن روشن مي کنيم و بالاخره با هزار زور و زحمت مي رسيم .
پس از ملحق شدن به ساير دوستان در تيپ 45 تکاور ،به طرف پايگاه چهارم شکاري و هتل ستاره مي رويم . صياد ، در مسجد خاتم الانبيا بعد از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا با حاضران سخن مي گويد و در پايان به نکاتي اشاره ميکند :
" کافي نيست که ما به معرفت اخلاقي برسيم ، کافي نيست که با آيات قرآن آشنا شويم ، امروز لنگر مقدس ما ، ولايت است . هر ولايت است . هر کس به اين لنگر متصل شود اشتباه نمي کند وحدت رزمندگان اسلام ـ ارتش و سپاهي ، جهادگر و بسيجي ـ جبهه محکمي بود . آن خلبان مخلص ، آن رزمندگان ارتش و سپاه که يد واحده بودند به جبهه ها قوت داده بودند ، هيبت و قدرتي بود که خدا نصيب ما کرد . توجه رزمندگان اسلام به ائمه اطهار و 14 معصوم (ع) و نامقدس حضرت زهرا (س) که براي ما گره گشا و قوت قلب بود ارادت ما را به اهل بيت ، چندين برابر کرد . استقامت ، صبر و بردباري رزمندگان اسلامي ، از جمله نکات بارز موفقيت در اين عمليات بود . "
صياد پس از صرف شام ، در جلسه جمع بندي ، ضمن تشکر و تقدير از همکاري همه برادران ، اظهار مي دارد که با ديدن خودجوشي و رسالتي که از خود نشان داديد ،طراوت من ، صدچندان شد .
بعد از صياد شيرازي ، حسني سعدي ، سلامي ، خالقيان ، ازگمي ، صفايي نژاد ، فريدونيان ، فخرزاده ، گزارش و پيشرفت کار خود را ارائه مي کنند .
در پايان جلسه صياد تذکراتي مي دهد : اگر مي خواهيم به موقع به کارهايمان برسيم . معاونان هماهنگ کننده فعال باشند ، بعد از نماز صبح ده دقيقه براي همه تذکر دارم که براي آخرين کارها مفيد خواهد بود . 2. فردا تا ظهر ملبس به لباس کار باشيد تا حداکثر از فضاي يونيفرمي استفاده شود
تيمسار سلامي که بسيار تحت تأثير اين مأموريت قرار گرفته پيشنهاد مي دهد : " يک برنامه اي براي خانمهاي پرسنل بگذاريد " ، تيمسار صياد به مزاح جواب ميدهد : ما را با خانمها درگير نکنيد " ( !! )
نظر شما