اهمیت نماز اول وقت و اقامه نماز در عاقبت بخیری
نوید شاهد: منصور توكلي چترودي، فرزند حسين و اقدس، در دوم فروردين ماه سال 1340 در روستاي هوتك از توابع كرمان به دنيا آمد.
پدر بزرگش اذان و اقامه را در گوش او خواند و مادربزرگش با تربت كربلا كام او را برداشت. به احترام آقا امام زمان(عج)، نام او را منصور گذاشتند. منصور از همان كودكي، پرجنب و جوش و بازي گوش بود. پيش از اين كه 6 ساله شود، خانواده راهي كرمان شدند.
در دوران كودكي، او را به مكتب خانه فرستادند، تا قرآن بياموزد. در سال 1347 وارد دبستان سعيد شد و هر سال با معدل بالا قبول مي شد در سال 1351 وارد مقطع راهنمايي شد.
ايشان هميشه بلافاصله پس از اذان، وضو مي گرفت و براي اداي نماز به مسجد مي رفت. از همان كودكي، پايبند اسلام و ارزش هاي والاي اسلا مي بود. در دوران انقلاب اعلاميه هاي حضرت امام را دريافت مي كرد و با اشتياق آن ها را مطالعه مي كرد و به دوستان قابل اعتماد خود مي داد.
تا قبل از اين كه به سن تكليف برسد، در نمازهاي جماعتي كه به امامت حجت الاسلام صالحي كرماني برگزار مي شد، شركت مي كرد و تمام روزه هايش را مي گرفت.
منصور از همان كودكي، در مراسم عزاداري و روضه خواني امام حسين(ع) شركت داشت. و در اين مراسم از عزاداران پذيرايي مي كرد و در اين مجالس خدمت مي كرد.
خصوصیات خوب زیادی داشت و انگشت نمای همه بود، بخاطر تشویق همکلاسی هایش به نماز خواندن کتابخانه را نمازخانه کرد
از نظر اخلاقي و خصوصيات جوانمردي و مردانگي، انگشت نما بود . در دبيرستان نيز يكي از اعضاي اصلي انجمن اسلامي شد . چون مدرسه نمازخانه نداشت، براي تشويق بعضي از همكلاسي هايش به نماز خواندن كتاب خانه را تميز كرد و از آن به عنوان نمازخانه استفاده كرد . دو روز نماز جماعت را برگزار كرد و روز سوم مسوولان مدرسه، درِ نمازخانه را قفل كردند و اجازه ي خواندن نماز جماعت را ندادند منصور بسيار ناراحت شد . او كم كم در جلساتي كه براي مخالفت با رژيم تشكيل مي شد، شركت مي كرد كه اعضاي اين جلسات، بيشتر در جريان انقلاب شهيد شدند . او جدا از فعاليت هايي كه در خود استان انجام مي داد، براي پخش اعلاميه به خارج از كرمان مي رفت. يك بار براي پخش اعلاميه، به اصفهان رفت و در نماز جماعت يكي از مساجد او و دوستانش در موقع ركوع، اعلاميه ها را پخش كردند.
به ساختن مسجد بسيار اهميت مي داد و حتي پس اندازهاي ناچيزش را در راه كمك به خريد وسايل مورد نياز مساجد خرج مي كرد.
بعد از انقلاب، وارد سپاه پاسداران شد و همراه نيروهاي ديگر، براي دستگيري قاچاقچيان، به زرند رفت. در سال 1358 درسش را تمام كرد و ديپلم خود را گرفت. وقتي باخبر شد كه در كردستان، جنگ رخ داده است بار سفر را بست تا راهي جبهه شود.
به كردستان رفت و قريب چهل روز از او خبري نبود. بعد از اين مدت نسبتاً طولاني، خبر سلامتي او را به خانواده رساندند. با اين حال مادرش آرام نگرفت و به سپاه رفت تا خبر بيشتري كسب كند. به او خبر دادند كه منصور از ناحيه پا مجروح شده است ، مادر منصور كه نگران بود، از گروهي از پاسداران كه در همان لحظه عازم كردستان بودند خواهش كرد كه براي چند لحظه توقف كنند، تا نامه اي براي منصور بنويسد . مادرش با نامه، برگشت ولي ديد پاسداران رفته اند، با ناراحتي به خانه برگشت و روز بعد، منصور به خانه تلفن زد و گفت در خيابان راه مي رفتم كه از روي بام مرا به رگبار بستند و يك تير به پايم اصابت كرد، چيز مهمي نيست نگران نباشيد.
در يكي از عمليات ها، او به همراه يكي ديگر از پاسداران جنازه ي چهار شهيد را به پشت خط منتقل كرد كه در همين عمليات از ناحيه دست مجروح شد. اين دومين مجروحيت او بود.
به محض اين كه از بيمارستان شهيد باهنر مرخص شد، دوباره به كردستان رفت.
بعد از عمليات رمضان رهسپار كردستان شد و در آن جا با فتحعلي شاهي، احمد آب برو و علي ارجمندي هم اتاق شد اين چند نفر جزو گروه ضربت، و عمليات سپاه كردستان بودند.
بعد از عمليات كردستان به او و حاج اكبر رضايي و يك نفر ديگر مأموريت دادند كه به منطقه ي گيلان غرب بروند. او در اين نوع عمليات ها مهارت و اطلاعات زيادي داشت و همين امر به استقرار در منطقه گيلان غرب خيلي كمك كرد.
بعد از شهادت دوستانش مسئولیت خود را بیشتر می دانست
چون واحد عملياتي به او نياز داشت، او در گردان مشغول به كار شد و رسماً به عنوان معاونت گردان، انجام وظيفه كرد . بعد از شهادت دو تن از دوستانش، مسئوليت خود را نسبت به اسلام و جنگ بيشتر مي دانست و همين امر سبب شد كه در آموزش نيروها، فعالانه شركت كند. يكي از خصوصيات منصور توكلي اين بود كه او علاقه اي براي تشكيل پرونده، در جبهه نداشت.
به نماز اول وقت، فوق العاده اهميت مي داد. و نماز را به هر كار ديگري ترجيح مي داد. در روز 21 فروردين ماه سال 1360 ، در عمليات والفجر مقدماتي شركت كرد و جلودار سپاه بود و رشادت هاي فراواني را از خود نشان داد.
تا اينكه در تاريخ 1362/1/22 به دیدار پروردگارش شتافت و به شهادت رسيد. همرزمانش خبر شهادت او را به خانواده اش رساندند اما موفق به يافتن پيكر او نشدند. چشم هاي مادر دوازده سال چشم به راه پسر ماند تا اينكه در 1374/4/28 در ميان اشك و عطر گلاب پيكر آزاده ي او را به خاكسپردند.
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه
-2 ايرانمنش، اقدس- سرگذشت پژوهي، ص 5
-3 همان، ص 8//
-4 همان، ص 9
-5 ايرانمنش، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 10
-6 همان، ص 11
-7 همان، ص 12
-8 توكلي چترودي، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 17
-9 ايرانمنش، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 21
-10 توكلي چترودي، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 29
-11 همان، ص 29
-12 قمردين- سرگذشت پژوهي، ص 31
-13 همان، ص 34
-14 عوض كهن- سرگذشت پژوهي، ص 35
-15 همان، ص 36
-16 همان، صص 37 و 38
-17 پرونده كارگزيني شاهد- گواهي شهادت_