روایتی از حماسه سازان لشکر عملیاتی 25 کربلا
چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۵۲
تاریخ انقلاب اسلامی مملو از مردان مردی است که با مال و جان خود جهاد کرده و در این راه پرخطر، عاشقانه، آیات الهی را تفسیر کردند. حماسه سازان لشکر عملیاتی 25 کربلا، در دفاع از حرم و حریم حضرت زینب (س) و معصومین (ع) و ذریۀ مطهرشان در کشورهای عراق و سوریه و... جا نفشانیها زیادی کردهاند که از جمله آنها شهید "سیدجواد اسدی" است.
به گزارش نوید شاهد،شهید «سیدجواد اسدی » دومین شهید این خانواده است که با زبان نوحه سرایی و عمل جهادی در راه خدا، وارد صحنۀ نبرد با تکفیریها شد و ـ طبق رؤیای صادقهای که مادر بزرگوارش دیده بود ـ در حماسه مقاومت خان طومان، شهادت را به آغوش کشید و «عند ربهم یرزقون » گشت و پیکر مطهرش پس از حدود 35 ماه به دامان خانواده بازگشت و با عطر جهادیاش، استان، شهر و محله را تطهیر کرد.
پیش از این، از این رزمنده مدافع حرم چندین جلد کتاب از شهدای مدافع حرم خان طومان همچون شهید رادمهر (کتاب شهید عزیز)، شهید سید رضا طاهر(کتاب طاهر خان طومان)، شهید محمد تقی سالخورده (کتاب هفت روز دیگر)، شهید حاج محمود شالیکار (کتاب خداحافظ دنیا) و ... در این زمینه منتشر شده بود.
کتاب «تعزیه دریا» به کوشش «مصیب معصومیان» که خود از یادگاران 8 سال دفاع مقدس و همچنین از رزمندگان مدافع حرم و برادر شهید نیز هست، به نگارش درآمده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
دیروز مادرم گفت: شما ناهار بیایید خونه ما. خواهرم شب میاد!
گفتم: نه! جواد شاید زنگ بزنه خونه، موبایل آنتن نمیده!
یکهو مادرم زد زیر گریه...
تازه فهمیدم چه گفتم!
اصلاً حواسم نبود که جواد دیگر نیست. دیگر تلفن نمیزند. دیگر مأموریت نمیرود...
پیش از این، از این رزمنده مدافع حرم چندین جلد کتاب از شهدای مدافع حرم خان طومان همچون شهید رادمهر (کتاب شهید عزیز)، شهید سید رضا طاهر(کتاب طاهر خان طومان)، شهید محمد تقی سالخورده (کتاب هفت روز دیگر)، شهید حاج محمود شالیکار (کتاب خداحافظ دنیا) و ... در این زمینه منتشر شده بود.
کتاب «تعزیه دریا» به کوشش «مصیب معصومیان» که خود از یادگاران 8 سال دفاع مقدس و همچنین از رزمندگان مدافع حرم و برادر شهید نیز هست، به نگارش درآمده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
دیروز مادرم گفت: شما ناهار بیایید خونه ما. خواهرم شب میاد!
گفتم: نه! جواد شاید زنگ بزنه خونه، موبایل آنتن نمیده!
یکهو مادرم زد زیر گریه...
تازه فهمیدم چه گفتم!
اصلاً حواسم نبود که جواد دیگر نیست. دیگر تلفن نمیزند. دیگر مأموریت نمیرود...
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
نگارنده و گردآورنده : ابوالفضل حمیدی
انتهای پیام/
نظر شما