روایتی از ایستادگی آزادگان در ماه رمضان
بعد از یک ساعت آزار و اذیت ما را بردند در یک زندانی که فقط یک روزنه برای دید داشت. البته قبل از آن برای شستن دست و صورت رفته بودیم که همانجا هم با نوشیدن مقداری آب افطار کردم. در هر حال داخل زندان دو اتاق ۹ متری بود یک محوطه هم بود یک دستشویی هم داشت که سرریز شده بود. بوی کثافت و لجن آزارمان میداد. ما را در دو اتاق ۹ متری جا دادند یعنی بیش از ۲۰ نفر در هر اتاق و هوا هم فقط از زیر در جریان داشت.
این وضعیت در حدود سه ساعت ادامه داشت تا اینکه در حدود ساعت ۱۰ شب در بازشد. درجه دارهای عراقی با چوب آمدند. طناب هم آورده بودند. تَشت هم داشتند. درب اتاق باز شد. به دو نفر از بچهها گفتند دو طرف چوب را بگیرید. دو طناب به دو طرف چوب بستند. گفتند پا را در طناب بگذارید برای فلک کردن! یکی یکی بچهها برای فلک میآمدند. کابل مورد استفاده هم خیلی درد داشت. هر کدام از بچهها ۴۰ یا ۵۰ ضربه در کف پایشان میخورد.
عراقیها به این که دلیل کف پا بر اثر ضربهها ورم میکرد یک درجه دار را مأمور کردند که دست بچهها را بگیرد و آنها را به حالت دو راه ببرد اما در حین دویدن با دمپایی به صورت بچهها سیلی میزد. بعد از اینکه طول سالن را طی میکردیم پای ما را در تشت آب میگذاشتند که بدجور پایمان میسوخت. این زندان معمولاً یکی دو روز طول میکشید و غذا هم نمیدادند. بچهها در آن مدت حسابی ضعیف میشدند. آب را هم خیلی ناچیز به ما میدادند بنابراین من شانس آوردم که آن شب در حالی که روزه بودم هنگام شستن دست و صورت مقداری آب نوشیدم هرچند گرم. در هر حال غیر از آن مقدار آب تا صبح روز بعد هم چیزی برای خوردن نداشتم. این جور مواقع گاهی بچهها از بیرون مقداری نان از لای در میانداختند داخل که خود غنیمتی بود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا