نگاهی به فعالیت‌های تبلیغی شهید هاشم سهراب‌نژاد در گفت‌وگوی «جوان» با دوستان شهید
يکشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۳
تروریست‌ها به مغز شهید سهراب‌نژاد و شهید محمدزاده شلیک کرده بودند. چون می‌دانستند که آن دو چه فکر‌هایی در سر داشتند. شهدایی که می‌خواستند کمک حال مردم کردستان باشند. ضدانقلاب به سری شلیک کرد که مملو از سودای خدمت بود. خدا خواست این دو در کنار هم شهید شوند تا اجر مجاهدتشان مشترک باشد.

ضدانقلاب به سری شلیک کرد که پر از سودای خدمت بود


کارکرد تبلیغات در اوایل پیروزی انقلاب و در روز‌های نخستین شروع جنگ تحمیلی نقشی مهم و تأثیرگذار بود. نیرو‌های تبلیغات به خاطر دور بودن از میادین نبرد کمتر فعالیتشان به چشم می‌آمد و پس از جنگ کمتر نامی از آن‌ها برده شد. شهید حسن عسگر (هاشم) سهراب‌نژاد از نیرو‌های فعال و متفکر تبلیغات در جبهه بود که از اولین روز‌های پیروزی انقلاب تا لحظه شهادت به فعالیت‌های تبلیغی می‌پرداخت. در گفت‌وگو با دوستان و همرزمان شهید نگاهی به فعالیت‌ها و اقدامات شهید سهراب‌نژاد داریم که در ادامه می‌خوانید.

بسیج اقتصادی

هاشم سال ۱۳۴۲ در روز‌هایی که نهضت امام خمینی در حال جوانه زدن بود، به دنیا آمد و به واسطه مبارزاتی که در حال شکل گرفتن بود خیلی زود با مسائل سیاسی آشنا شد. از همان دوران نوجوانی به واسطه ارتباطی که با اهل مسجد داشت کم کم با مردان الهی زمانه‌اش آشنا شد. یکی از این مؤمنان اسماعیل آهنی از مبارزان پیوندخورده با روحانیت بود که هم به‌خوبی روحانیت انقلابی را می‌شناخت و هم خطی که از آنان می‌گرفت کاملاً مشخص و روشن بود. هاشم از حاج اسماعیل یاد گرفته بود که خط مبارزه باید خطی قرآنی باشد و این را فهمیده بود اگر کسی قرآن را بیاموزد و مسئولیت مبارزه را درک نکند، راه را اشتباهی رفته است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید سهراب‌نژاد همچنان پرقدرت در صحنه حضور داشت. احساس می‌کرد که کار اصلی‌اش تازه شروع شده و انقلاب را نباید تنها گذاشت و باید در هر عرصه‌ای کمک حال انقلاب بود. به همین خاطر مدتی در ستاد بسیج اقتصادی کار کرد تا یاور مردم در امر معیشتشان باشد.

ورود به سپاه

در زمان جنگ، ستاد بسیج اقتصادی شروع به فعالیت کرد و حضور جوانانی مثل شهید سهراب‌نژاد بسیار به یاری مردم مستضعف آمد. حضور مخلصانه او در ستاد بسیج اقتصادی مورد توجه قرار گرفت. در آن روز‌ها حاج اسماعیل به دنبال جوانان پرشور انقلابی برای جذب در سپاه بود و، چون هاشم سهراب‌نژاد را از زمان حضور در کلاس‌های قرآن مسجد محله‌شان می‌شناخت و او را جوانی مؤمن و طرفدار انقلاب اسلامی تشخیص داده بود برای جذب او در سپاه نهایت تلاشش را به کار بست. به‌ویژه آنکه آن روز‌ها جنگ تحمیلی یک مسئله اصلی در کشور بود و وجود جوانانی مانند شهید سهراب‌نژاد در سپاه می‌توانست کفه را به سود نیرو‌های انقلاب اسلامی تغییر دهد. به واقع هم چنین شد. ارتباط شهید سهراب‌نژاد با جوانان شهر آستارا را باید یک ارتباط راهبردی فوق‌العاده دانست.

جذب جوانان

هاشم از ابتدای پیروزی انقلاب دنبال جوانان و نوجوانان مستعد برای جذب در انقلاب اسلامی بود و جذب جوانان انقلابی را از همان محل زندگی‌اش آغاز کرد. سامان ساسانیان یکی از جوانان انقلابی و از دوستان نزدیک شهید سهراب‌نژاد درباره دوست شهیدش می‌گوید: «بسیاری از جوانان مثل شهید سهراب‌نژاد امتحانشان را در انقلاب اسلامی پس داده بودند و از همان ابتدای پیروزی انقلاب ارتباط بسیار خوب و مثبتی با جوانان و نوجوانان شهر برقرار کرده بودند. هاشم می‌خواست گروهی متشکل از جوانان و نوجوانان مذهبی تشکیل دهد که در درس و تحصیلات درخشان باشند و در خدمت اهداف انقلاب اسلامی قدم بردارند. این خواسته در حال تحقق بود. این فعالیت‌ها از ذوق ناخودآگاه ایشان سرچشمه می‌گرفت چراکه در آن زمان در شهرستان آستارا تشکیلات بسیار قوی معاند با نظام جمهوری اسلامی بسیار فعال بودند و از جاذبه‌های بسیاری هم برای جذب جوانان استفاده می‌کردند. بینش سیاسی فوق‌العاده ایشان در منهدم کردن ساختار ضدانقلاب در آستارا بسیار مؤثر بود.»

هوش سرشار سیاسی شهید سهراب‌نژاد مانعی محکم در مقابل هجوم ضدانقلاب در روز‌های نخستین پیروزی انقلاب بود. همچنین جریان انقلابی اجازه عرض اندام به جریان بنی‌صدر را نمی‌داد. شهید سهراب‌نژاد در کنار فعالیت‌های تشکیلاتی در شهر، آگاهی و آماده کردن ذهن جوانان را در دستور کار خود قرار داده بود. برای رسیدن به این هدف بهترین راه اتکا به قرآن و ترویج آموزه‌های قرآن بر اساس مفاهیم آن بود.

همچنین شهید حوزه بحث عقیدتی را از مکتب و وجود حضرت امام (ره) بی‌بهره نمی‌دانست. به همین خاطر با بهره بردن از وجود حضرت امام (ره) و با الگو قرار دادن ایشان در بحث‌های سیاسی و اجتماعی از نحوه حضور ایشان در زندگی نهایت بهره را ببرد. به طور مثال شهید از نحوه برخورد حضرت امام (ره) با مخالفان نهایت استفاده را می‌برد. او جوانان شهر را از برخورد خشن برحذر می‌داشت و درعوض از جوانان می‌خواست با مطالعه علمی، خود را آماده شرکت در بحث‌ها کنند.

منطق قرآنی

ساسانیان از همرزمان شهید فضای شهر را در اوایل انقلاب چنین توصیف می‌کند: «گروهک‌ها خیلی وقیح بودند. مخصوصاً در بحث‌های سیاسی طوری وانمود می‌کردند که مملکت مال آنهاست و ما هیچ حقی در این مملکت نداریم. با این طرز تفکر وارد بحث سیاسی می‌شدند و با به کار بردن کلمات رکیک سعی می‌کردند ما را با عصبانیت وارد این معرکه کنند و آخرسر هم با متشنج کردن فضا، بحث را با خشونت تمام کنند، اما شهید سهراب‌نژاد سیاست خاصی داشت و با به کار بردن آن توانست نقشه‌هایشان را خنثی کند. سیره ایشان هم این بود که اعتقاد داشت، چون منطق ما یک منطق قرآنی است پس ایجاب می‌کرد به عنوان یک طرف بحث به هیچ وجه نباید رفتارمان با طرف مقابل خشن و عاری از نزاکت باشد و به هیچ وجه نباید عصبانی می‌شدیم و دعوا می‌کردیم. هرچند آنان با ما بد برخورد می‌کردند ما باید رفتارمان با آنان مسالمت‌آمیز برخورد می‌کردیم و این درسی بود که شهید سهراب‌نژاد به ما داد. درس دیگر ایشان برای ما توجه ویژه به سخنان بزرگان دین و به‌ویژه حضرت امام (ره) بود. هنگامی که صحبت‌های امام پخش می‌شد شهید چنان دقیق به این صحبت‌ها گوش می‌کرد که گویی روحش با آن صحبت‌ها پرواز می‌کرد. چنان عاشقانه جذب فرمایشات حضرت امام می‌شد که کسی جرئت نمی‌کرد حرفی غیر از آن بزند و این کلاس درسی برای ما نوجوانان بود. سعی می‌کرد رفتار و کلام حضرت امام (ره) را در زندگی‌اش پیاده کند و این برای ما هم یک الگو شده بود. شهید سعی می‌کرد از الگو‌ها و سبک زندگی شهدا پیروی کند. یادم می‌آید پیش از شهادت شهید شاپور آهنی، شهید سهراب‌نژاد از ایشان دعوت به عمل آورد تا از وضعیت بحرانی جنگ برای اهالی مسجد امام صادق (ع) بگوید و ما را از کار‌های بنی‌صدر آگاه کند. زمانی که شاپور آهنی در جبهه‌ها به شهادت رسید برای انعکاس نام و فداکاری‌های ایشان نامش را روی پایگاه محله گذاشت تا نام و یاد شهید زنده بماند.»

شعار و شعور انقلابی

شعار انقلابی یک متخصص متعهد برای انقلاب می‌خواهد. شهید سهراب‌نژاد در طی دوران خدمتش به انقلاب آدمی نبود که در راهپیمایی‌های انقلابی فقط از مردم بخواهد که شعار‌های مرگ بر امریکا یا مرگ بر شوروی سر بدهند. هدف ایشان از تبلیغات در مراسم‌های انقلابی نه فقط شعار دادن صرف بلکه آمیختن آن با شعور جمعی جامعه بود. هدفشان القای استکبارستیزی در جامعه بود تا بعداً بتوان آن را تجلی قدرت اجتماعی و ولایی دانست. شهید وقتی بالای تریبون می‌رفت سعی می‌کرد از عمق جان شعاری بدهد که به جان مخاطب بنشیند.

در راهپیمایی‌ها یک یار و همرزم به همراه شهید حضوری بسیار فعال داشت. شهید علیرضا محمدزاده به همراه شهید سهراب‌نژاد در راهپیمایی‌ها حضور داشت و در برگزاری برنامه‌ها هماهنگی خوبی با هم داشتند. هاشم سهراب‌نژاد به همراه دوستش شهید محمدزاده نقش مهمی در تربیت و آگاهی نیرو‌ها داشتند. معتقد بودند وقتی جوانان مرگ بر امریکا یا شوروی می‌گویند شعوری پشت این شعار خوابیده و فرد شعاردهنده حکام این کشور را در تولید تسلیحات و توزیع آن بین جنایتکاران منطقه مقصر می‌دانند و با مرگشان خواستار خاتمه یافتن این جنایت‌ها هستند. زمانی که شهید محمدزاده به کسوت روحانیت درآمد آستارا را به مقصد قم ترک کرد و دوستش را تنها گذاشت. شهید سهراب‌نژاد این جمله حضرت امام که «مساجد سنگر است» را سرلوحه کارش قرار داده بود و با محور قرار دادن مساجد به حضور جوانان در مسجد رونق بخشید. امر، امر امام بود و مساجد باید سنگر می‌شدند. جوانان نیز اقبال خوبی به مسجد پیدا کرده بودند. وجود آقای آهنی در محل بهانه‌ای شده بود تا در ماه رمضان بیشترین بهره را از ایشان ببرند. آموزش قرآن توسط شهید محمدزاده جزئی از برنامه روتین مسجد شد که سبب استقبال خوب مردم از برنامه‌ها شده بود.

ترور ۲ مغز متفکر

اوایل انقلاب وضعیت در کردستان بسیار حساس شده بود و منطقه برای بازگشت به آرامش وجود جوانان غیور از سراسر ایران را می‌طلبید. شهید سهراب‌نژاد پس از مدتی که در گیلان و مازندران به بحث تبلیغات پرداخت، راهی کردستان شد. رفتن او برای جوانان شهر آستارا سخت بود و مردم با رفتن ایشان مخالف بودند. ولی شهید تصمیمش را گرفته بود. باید به جایی می‌رفت که بیشتر به او نیاز داشتند.

از اولین روزی که قدم به کردستان گذاشت همان فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغاتی گذشته را پیگیری کرد و همین فعالیت‌ها حساسیت گروهک‌ها را برانگیخت. در همان دوران شهید محمدزاده نیز در شهر سنندج سکونت داشت و شهید سهراب‌نژاد به قصد تجدید دیدار با دوست دیرینش راهی این شهر شد.

رحیم بقالی مقدم از دوستان شهید خاطره این دیدار را چنین بازگو می‌کند: «آن شب بنا به اصرار شهید هاشم سهراب‌نژاد قرار شد شب را در تبلیغات سپاه سنندج مهمانش باشیم تا بتوانیم بیشتر همدیگر را ببینیم. قرار بود شهید محمدزاده به قم برود و به خاطر تجدید دوستی‌ها قرار شد همدیگر را ببینیم. آن شب را در پادگان ماندیم. بحث و صحبت‌های دو دوست تا شب ادامه یافت و ختم به نماز شب شد. قرار شد صبح در شهر چرخی بزنند و شهید سهراب‌نژاد مناطق ترورخیز شهر را نشانشان بدهد. علاوه بر آن قرار شد به بازار انگشترفروشان هم سری بزنند. آن روز به طور خطرناکی بازار خلوت بود و من هم که شنیده بودم نباید به جایی خلوت در این موقعیت پا گذاشت نگران شدم. ولی در همین میانه ناگهان صدای تیر به گوشم رسید. من زخمی شدم و بعد نفهمیدم چه شد تا چشم باز کردم دیدم در بیمارستان هستم، اما از دوستان عزیزم خبری نبود. بعد از پرس‌وجوی فراوان خبر بهت‌انگیز شهادت آن دو عزیز را به من دادند و گفتند شما در منطقه‌ای وارد شده بودید که ضدانقلاب فرصت را غنیمت دانسته و دوستان شما را ترور کردند. تروریست‌ها به مغز آن دو جوان شلیک کرده بودند. چون می‌دانستند که آن دو چه فکر‌هایی در سر داشتند. شهدایی که می‌خواستند کمک حال مردم کردستان باشند. ضدانقلاب به سری شلیک کرد که مملو از سودای خدمت بود. خدا خواست این دو در کنار هم شهید شوند تا اجر مجاهدتشان مشترک باشد.»

در روز تشییع پیکر این دو شهید مردم آستارا به‌خوبی در صحنه حاضر شدند. تظاهرات و حضور پرشور مردم در تشییع جنازه این عزیزان در تاریخ آستارا بی‌سابقه بود. جمعیت عظیمی گرد هم آمدند و قدر این دو شهید را به‌خوبی ادا کردند.

منبع: روزنامه جوان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده