شهادت پدر در شب عروسی فرزند/ مهمترین فراز وصیتنامه سردار ابوالفتحی چه بود؟
به گزارش نوید شاهد؛ همه از آزادی گروگانها خوشحال بودند. شب عروسی پسرش هم بود. 19 روز تا نوروز باقی مانده. هلیکوپتر فرمانده برای گشتزنی به اطراف دریاچه مهارلو رفته بود اما غافل از اینکه موتور بالگرد نقص فنی داشته. البته بعضی محلیها میگفتند نقص فنی در کار نبود، هلی کوپتر را زدند. خلبان نمیتوانست آن را کنترل کند. صدای "یازهرا" و "یاحسین" از کابین کوچک هلیکوپتر به گوش میرسید. انگار فرمانده به آرزویش رسیده بود. سرش به تکهی فلزی کابین خورد و دریاچهی مهارلو شاهد آخرین نفسهای فرمانده شد. دوستان شهیدش منتظر بودند. "سلام حاج یوسف؛ خوش آمدی فرمانده."
«سردار شهید یوسفرضا ابوالفتحی» مجاهد دلیر و بزرگواری که تمام زندگی خود را وقف این مرز و بوم کرده بود حتی در عزیزترین روز زندگیش، دست از مجاهدت برنداشت و در شب ازدواج فرزندش با شنیدن خبر گروگانگیری بعضی از کارکنان توسط اشرار، همان شب راهی منطقه لارستان شد و در یازدهمین روز اسفند ماه سال 1378 بر اثر نقص فنی هلیکوپتر و سقوط در دریاچه مهارلو به جمع جان باختگان و شهدای مظلوم نیروی انتظامی پیوست.
پیکر پاک شهید ابوالفتحی، در سمت فرمانده ناحیه انتظامی فارس روز پانزدهم اسفند در قطعه 29 بهشت زهرا (س) قطعه سرداران، در جوار سردار شهید صیاد شیرازی جای گرفت.
دکتر علی ابوالفتحی، فرزند سوم سردار شهید پاسدار یوسفرضا ابوالفتحی در گفتگویی با خبرنگار نوید شاهد اظهار داشت: پدرم متولد یکم فروردین 1334 در روستای عسگرآباد از توابع شهرستان نهاوند بود. دو سالی از زندگیاش نگذشته بود که به روستای شعبان مهاجرت کرد. تعریف کردهاند او از همان آغاز کودکی صدای زیبا و دلنشینی داشت و هر سال عصر روز تاسوعا در روستای شعبان، مرثیه شهادت حضرت اباالفضل(ع) را میخواند. شاید همین عجین بودن با حماسه مولایش حضرت عباس (ع)، او را به مبارزه با کفر برانگیخت. شهید ابوالفتحی، در طول انقلاب اسلامی و دوران جنگ، بارها آسیب دیده و جانباز شده بود. او در سال 1372 نیز در یک جریان گروگانگیری، جانباز شد و آخرین ماموریتش که جام شهادت را سر کشید، در روز عروسی آقا محمد برادر بزرگم رقم خورد.
تامین امنیت مردم را با هیچ کار دیگری عوض نمیکرد
دکتر ابوالفتحی ادامه داد: مسئولیتپذیری شهید ابوالفتحی همواره یکی از ویژگیهای برجسته وی بوده است. او وظیفه تامین امنیت مردم که بر دوشش بود را با هیچ کار دیگری عوض نمیکرد و روز عروسی پسرش که یکی از روزهای خوب زندگیاش بود، نیز نتوانست مانع رفتن به ماموریت شود.
نمیتوانم روزی پاسخگوی خانوادههای آنها باشم
وی یادآور شد: آن روزها من 16 ساله بودم اما به خاطر دارم وقتی دو تن از نیروهای شهرستانهای استان فارس، توسط اشرار به گروگان گرفته شده بودند، پدرم تلفنی اعلام کرد تا یک فروند هلیکوپتر آماده شود. مادرم اعتراض کرد که «مگر ما فردا شب، عروسی نداریم؟!» پدر در جوابش گفت: «من نمیتوانم روزی پاسخگوی خانوادههای آنها باشم و بگویم درحالیکه عزیزان شما در دست اشرار گروگان بودند، من در عروسی پسرم بودم.»
دکتر ابوالفتحی با بیان اینکه مسئولان باید بدانند پا جا پای چه کسانی میگذارند و بر روی صندلی چه کسانی تکیه میزنند، افزود: یک انسان باید از دیدگاه باعظمتی برخوردار باشد تا بتواند به چنین نقطهای از انسانیت برسد و از همه چیز خود، حتی شرکت در مراسم عروسی فرزند ارشدش بگذرد و جانش را در این راه هدیه کند. هنوز ابعاد شخصیتی پدرم، برای خودم مورد سوال است.
نسبت به بیتالمال حساس بود
پسر شهید بزرگوار گفت: شهید ابوالفتحی در طی سالها خدمت، دارای مسئولیتهای مختلف بوده و امکانات دولتی زیادی در اختیار داشته است. اما باوجود درجه نظامی بالایی که داشت، هرگز نه خودش از این امکانات استفاده شخصی کرد و نه اجازه داد خانوادهاش استفاده کند. پدرم نسبت به استفاده از بیتالمال بسیار حساس بود و حتی تا زمانیکه شهید شد، خودروی شخصی نداشت اما از خودروهای دولتی هم استفاده شخصی نکرد.
آرزوی شهادت، خط اول هر وصیتنامه
وی درباره وصیتنامه سردار شهید ابوالفتحی گفت: پدرم در دفترچهای، یک وصیتنامه چند برگی نوشته است. البته وصیتنامه پدر، در طی چند سال توسط خودش بازنویسی و اصلاح شده است. او همیشه به خانواده و فرزندانش گوشزد کرده است که "پیرو خط ولایت باشند، راهش را ادامه دهند و به فکر مردم باشند." ما نیز تا جاییکه توانستیم سعی کردهایم، در زندگی شخصی و کاریمان راهش را ادامه دهیم و امیدواریم پدرمان هم از ما راضی باشد. آنچه در وصیتنامه مورد توجه بوده این است که او وصیتنامه را مدام تجدید میکرد و در خط اول هر کدام از وصیتنامهها، توفیق شهادت را از خداوند خواسته است.
نظامی اما خوشرفتار
دکتر ابوالفتحی درباره رابطه شهید با اعضای خانواده گفت: پدرم معمولا سرکار بود و بیشتر زمان خود را در محل کار میگذراند. صبح زود میرفت و شب دیر وقت به خانه بازمیگشت. اما از خانواده غافل نبود و زمانی که در خانه حضور داشت، به همه توجه میکرد. تحصیل فرزندان، یکی از موارد مورد توجه ویژهاش بود. توجه پدر از سویی و زحمات مادر از سوی دیگر، باعث شد چهار فرزند شهید ابوالفتحی در زمینه تحصیل موفق شوند. دو تا از فرزندان موفق به کسب مدرک کارشناسی، یکی در مقطع کارشناسی ارشد و بنده در مقطع دکتری تحصیل کردهام. همچنین باوجود اینکه پدر روحیهی نظامیگری داشت اما بسیار خوش رفتار بود. شهید ابوالفتحی به گونهای در مورد نماز، روزه و قرائت قرآن رفتار میکرد که الگوی واقعی برایمان شده بود. روحیه نظامیاش هیچگاه سبب نشد به اجبار از ما بخواهد نماز بخوانیم اما ما به تبعیت از پدر، راهش را ادامه دادیم.
وی در ادامه تاکید کرد: مسئولان نباید فراموش کنند، صندلیهایی که بر روی آن مینشینند برای چه افراد خادم و بزرگی بوده است. کسانی که هرچه در توان داشتند برای مردم و انقلاب اسلامی فدا کردهاند. مسئولیتها در گذرند و تنها یاد و نام انسان باقی ماندنی است. امسال نوزدهمین سالی است که شهید ابوالفتحی در میان ما نیست اما هنوز یاد و نام او بهخوبی ماندگار شده است. امیدوارم مسئولان زندگی این شهدای خدمتگزار را سرلوحه کار خود قرار دهند.
دوشنبهها، روز ملاقات با مردم
پسر شهید ابوالفتحی از مردمداری پدر، اینچنین گفت: یکی از ویژگیهای بارز شهید ابوالفتحی این بود که در هر سمت و مسئولیتی که قرار داشت مانند زمانی که فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ یا استان فارس بود، روزهای دوشنبه هر هفته را روز ملاقات با مردم قرار میداد. مردمی که او را میشناختند بدون تعیین هیچ وقت قبلی، با او ملاقات میکردند. شهید ابوالفتحی، مشکلات را در دفترچهاش ثبت میکرد و از مسئول مربوطه پیگیری میکرد. این برای مردم بسیار جالب توجه بود که میتوانستند به یک مقام مسئول مراجعه کنند تا مشکلاتشان در سریعترین زمان ممکن، حل شود. هرگاه صحبت از ایشان میشود مغازهدار، راننده تاکسی محل، همسایهها و غیره از روزی که به دفتر پدرم مراجعه کردند و مشکلاتشان حل شده است، تعریف میکنند.
وی ادامه داد: همچنین هرگاه شهید ابوالفتحی در مسیر به محل ماموریت حرکت میکرد، هنگام نماز وقتی به اولین مسجد بین راه میرسید، به رانندهاش دستور توقف میداد و نمازش را میخواند. همشهریها که عمدتا وی را میشناختند، دور او حلقه میزدند و مشکلاتشان را میگفتند. او نیز مشکلات مردم را در دفتری که همیشه همراهش بود یادداشت میکرد تا در اسرع وقت پیگیر شود.
دکتر ابوالفتحی در مورد حس حضور و برکت معنوی پدر در زندگی گفت: ما همیشه از دعای خیر پدر شهید و بزرگوارمان بهرهمند بودهایم. هرگاه گرفتاری پیش میآید، بر سر مزارش رفته و با خودش دردودل میکنیم و به زودی زود مشکلاتمان حل میشود.
و حرف آخر؛
امیدوارم فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه ما از بین نرود. گفته شدن برخی حرفها و زنده کردن نام شهدا، برای مردم و مسئولان میتواند یک یادآوری باشد.
لازم به ذکر است؛ پیش از آنکه یوسفرضا ابوالفتحی خودش طعام شهادت را بچشد، یک برادر شهید به نام غلامرضا را در دوران جنگ تحمیلی به انقلاب اسلامی هدیه کرده بود. غلامرضا، متولد نهم شهریور 1347 در شهرستان نهاوند بوده که در سیاُم دیماه 1365 در عملیات کربلای 5 و در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
آرزوی شهادت در هر وصیتنامه
بخشی از وصیتنامه شهید یوسفرضا ابوالفتحی؛
بنام او آغاز میکنم تا شاید خوب از دلم برآید در این دنیای وانفسا که نفس کشیدن در آن دشوار است، با آن خونریزیها که ابرقدرتها و شیاطین بوجود میآورند و با دیدن زجرها و شکنجههایی که مردم مظلوم و مسلمان در اقصی نقاط جهان و خانوادههایی که بر اثر ستمی که به آنها وارد میشود، اشک یتیمان که در اثر بیسرپرستی دلشان پر خون است و لحظه خوش در زندگی خود ندارند؛ درحالیکه مسلمانان زجر کشیده در دیگر کشورهای جهان، زیر چکمههای ظلم و ستم ایادی شیطان دست و پا میزنند، باوجود این دنیای بی ارزش نشستن در گوشهای و در فکر خود بودن، گناه بزرگی است. ذره ذره وجودم و قطره قطره خونم بخاطر اینها به خروش میآید و تاب دیدن این صحنهها را ندارم. خدایا من را بطلب و به پیش خود ببر.
مصاحبه از فرزانه همتی/