عاشق که شدی از سختی راه مپرس
شنبه, ۲۳ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۷
اینجا عشق به وسعت و بزرگی آسمان حد و مرزی نمی شناسد، کبوتران عاشق زیادی هستند که در راه رسیدن به آن، جان می دهند و هر سختی و مشقتی را به شوق وصال یار به جان می خرند.
نوید شاهد:
از عشق به وطن و اسلام صحبت می شود، عشق به دفاع از حریم، حرم و ناموس،
وسعت این عشق در قلب برخی به اندازه ای است که هیچ عشقی حتی عشق به فرزند
نیز نمی تواند مانع رسیدن به آن شود.
بزرگی این عشق به وسعت آسمان است، کبوتران عاشق زیادی در این پهنه گیتی به پرواز در می آیند و بال هایشان را سایه بانی بر سر اقوام، دوستان، آشنایان، خانواده و هموطنان خود می کنند تا در خنکای آن در آرامش و امنیت باشند.
حرف از شهدای مدافع حرم است، آنها که عاشقانه گام در راهی بی بازگشت نهادند و جان خود را در دفاع از ارزش های دینی فدا کرده و با جانفشانی مهر تاییدی بر حفظ امنیت و آرامش کشور زدند.
با آغاز جنگ تکفیری های داعش علیه مردم و دولت های عراق و سوریه و حضورشان در نزدیکی مرزهای کشورمان، این گروهک تروریستی عملا زنگ خطری برای جمهوری اسلامی ایران بود.
بزرگی این عشق به وسعت آسمان است، کبوتران عاشق زیادی در این پهنه گیتی به پرواز در می آیند و بال هایشان را سایه بانی بر سر اقوام، دوستان، آشنایان، خانواده و هموطنان خود می کنند تا در خنکای آن در آرامش و امنیت باشند.
حرف از شهدای مدافع حرم است، آنها که عاشقانه گام در راهی بی بازگشت نهادند و جان خود را در دفاع از ارزش های دینی فدا کرده و با جانفشانی مهر تاییدی بر حفظ امنیت و آرامش کشور زدند.
با آغاز جنگ تکفیری های داعش علیه مردم و دولت های عراق و سوریه و حضورشان در نزدیکی مرزهای کشورمان، این گروهک تروریستی عملا زنگ خطری برای جمهوری اسلامی ایران بود.
آن روزها تکفیری های داعش با حمایت
آمریکا و اسراییل دنبال آن بودند که به مرزهای ایران نیز تجاوز کنند اما
شیرمردان ایران و مدافعان حرم اجازه نزدیک شدن به مرزهای کشورمان را به این
جنایتکاران ندادند.
مدافعان حرم داوطلبانه پای در میدان نهادند و از حریم مرزهای ایران دفاع کردند، آنان از جان خود گذشتند تا چشم طمع حرامی های داعش بخشکد و دستان پلیدشان از آب و خاک این سرزمین دور بماند.
شهید منوچهر سعیدی اولین شهید مدافع حرم استان کردستان است که در سال 1359 در روستای میهم از توابع شهرستان قروه دیده به جهان گشود، فرزند سوم خانواده ای پر جمعیت بود و چهار برادر و دو خواهر دارد.
سال 1378 عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در اراک ادامه خدمتش را در سیستان و بلوچستان گذراند و بعد از اتمام خدمت در تهران مشغول بکار شد.
شهید بزرگوار سال 1383 ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر به نام های رادمهر و ماهان است، در زمان شهادتش رادمهر 6 ساله بود و ماهان هنوز بدنیا نیامده بود و سه ماه پس از شهادت پدر، متولد شد.
این شهید عاشق یک سال پس از ازدواج یعنی 1384 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و لباس سبز پاسداری از مام وطن بر تن کرد و یک دهه بعد با اوج گرفتن جنگ در سوریه داوطلبانه برای مقابله با عوامل تکفیری - تروریستی داعش به این کشور اعزام شد.
مدتی در این کشور در جنگ با داعشیان بود و پس از بازگشت از سوریه به صورت خودجوش و داوطلبانه و در راستای کمک به روستاهای محروم عراق برای 2 ماه به این کشور رفت اما این ماموریت فقط 10 روز طول کشید منوچهر سعیدی در دهمین روز از آخرین ماه بهار در حمله انتحاری عوامل تکفیری تروریستی داعش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نام این شهید بزرگوار در شناسنامه منوچهر است اما اسم جهادی نیز دارد و همرزمان و دوستانش در سوریه و عراق او را با نام العباس می شناسند.
پدر این شهید بزرگوار می گوید: در زمان دفاع مقدس و تمام سال های جنگ اعضای خانواده این شهید از جمله برادران بزرگترش و پسرعموهایش در دفاع از آب، خاک، ناموس و دین در جبهه های جنگ با دشمن بعثی حضور داشتند.
مرتضی سعیدی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: در هر زمان و لحظه ای از آن سال ها همواره منتظر خبری از شهادت، اسارت، مفقودالاثری و یا مجروح شدن یکی از آنان بودیم اما شهادت مدال افتخاری بود که فقط نصیب منوچهر شد.
وی با بیان اینکه اوج آرزوی منوچهر شهادت در راه خدا بود، افزود: در ماموریت هایی که به لبنان و سوریه داشت من و مادرش با شوق و اشتیاق فراوان بدرقه اش می کردیم چون عاشقانه در این راه گام نهاده بود ما نیز مانعش نمی شدیم.
پدر این شهید بزرگوار اظهار داشت: در آخرین ماموریتی که به کشور عراق داشت بارها از او خواستیم زمان اعزامش را به بعد از تولد فرزند دومش موکول کند اما می گفت باید بروم، قول داده ام، نمی توانم زیر قولم بزنم.
سعیدی گفت: از زمان اعزامش در ماموریت آخر بی خبر بودیم و هر دفعه که می پرسیدیم می گفت معلوم نیست شاید شبی، نیمه شبی تماس بگیرند که بروم، لذا در زمان اعزامش حضور نداشتیم و تلفنی از من و مادرش خداحافظی کرد.
پدر این شهید مدافع حرم ادامه داد: منوچهر همیشه آرزوی شهادت داشت و آنقدر این کلمه را بر زبان می آورد که نه تنها ما به عنوان خانواده بلکه تمام دوستان و آشنایان هم از این آرزوی او با خبر بودند.
مدافعان حرم داوطلبانه پای در میدان نهادند و از حریم مرزهای ایران دفاع کردند، آنان از جان خود گذشتند تا چشم طمع حرامی های داعش بخشکد و دستان پلیدشان از آب و خاک این سرزمین دور بماند.
شهید منوچهر سعیدی اولین شهید مدافع حرم استان کردستان است که در سال 1359 در روستای میهم از توابع شهرستان قروه دیده به جهان گشود، فرزند سوم خانواده ای پر جمعیت بود و چهار برادر و دو خواهر دارد.
سال 1378 عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در اراک ادامه خدمتش را در سیستان و بلوچستان گذراند و بعد از اتمام خدمت در تهران مشغول بکار شد.
شهید بزرگوار سال 1383 ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر به نام های رادمهر و ماهان است، در زمان شهادتش رادمهر 6 ساله بود و ماهان هنوز بدنیا نیامده بود و سه ماه پس از شهادت پدر، متولد شد.
این شهید عاشق یک سال پس از ازدواج یعنی 1384 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و لباس سبز پاسداری از مام وطن بر تن کرد و یک دهه بعد با اوج گرفتن جنگ در سوریه داوطلبانه برای مقابله با عوامل تکفیری - تروریستی داعش به این کشور اعزام شد.
مدتی در این کشور در جنگ با داعشیان بود و پس از بازگشت از سوریه به صورت خودجوش و داوطلبانه و در راستای کمک به روستاهای محروم عراق برای 2 ماه به این کشور رفت اما این ماموریت فقط 10 روز طول کشید منوچهر سعیدی در دهمین روز از آخرین ماه بهار در حمله انتحاری عوامل تکفیری تروریستی داعش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نام این شهید بزرگوار در شناسنامه منوچهر است اما اسم جهادی نیز دارد و همرزمان و دوستانش در سوریه و عراق او را با نام العباس می شناسند.
پدر این شهید بزرگوار می گوید: در زمان دفاع مقدس و تمام سال های جنگ اعضای خانواده این شهید از جمله برادران بزرگترش و پسرعموهایش در دفاع از آب، خاک، ناموس و دین در جبهه های جنگ با دشمن بعثی حضور داشتند.
مرتضی سعیدی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: در هر زمان و لحظه ای از آن سال ها همواره منتظر خبری از شهادت، اسارت، مفقودالاثری و یا مجروح شدن یکی از آنان بودیم اما شهادت مدال افتخاری بود که فقط نصیب منوچهر شد.
وی با بیان اینکه اوج آرزوی منوچهر شهادت در راه خدا بود، افزود: در ماموریت هایی که به لبنان و سوریه داشت من و مادرش با شوق و اشتیاق فراوان بدرقه اش می کردیم چون عاشقانه در این راه گام نهاده بود ما نیز مانعش نمی شدیم.
پدر این شهید بزرگوار اظهار داشت: در آخرین ماموریتی که به کشور عراق داشت بارها از او خواستیم زمان اعزامش را به بعد از تولد فرزند دومش موکول کند اما می گفت باید بروم، قول داده ام، نمی توانم زیر قولم بزنم.
سعیدی گفت: از زمان اعزامش در ماموریت آخر بی خبر بودیم و هر دفعه که می پرسیدیم می گفت معلوم نیست شاید شبی، نیمه شبی تماس بگیرند که بروم، لذا در زمان اعزامش حضور نداشتیم و تلفنی از من و مادرش خداحافظی کرد.
پدر این شهید مدافع حرم ادامه داد: منوچهر همیشه آرزوی شهادت داشت و آنقدر این کلمه را بر زبان می آورد که نه تنها ما به عنوان خانواده بلکه تمام دوستان و آشنایان هم از این آرزوی او با خبر بودند.
وی به خصوصیات اخلاقی و رفتاری این شهید مدافع حرم نیز اشاره
کرد و گفت: منوچهر عاشق کمک کردن به افراد ناتوان و در راه مانده بود حتی
بسیاری از روزها با وجود مشغله کاری از روستا به شهر می رفت و مایحتاج
زندگی کسانی که نمی تواتستند به شهر بروند را تهیه و به درب منزل شان می
رساند.
این پدر شهید با بغض در گلو که معلوم است مرور خاطرات او را غمگین می کند، افزود: شهید در زمان هایی که برای ماموریت به سوریه می رفت سرپرستی 6 کودک یتیم را بر عهده می گیرد این را ما پس از شهادتش از دوستان و همرزمانش شنیدیم.
وی با بیان اینکه شهید عاشق امام حسین (ع)، ماه محرم و عزاداری این ایام بود، اظهار داشت: از همان زمان بچگی تا بزرگسالی شب های هفتم ماه محرم که مادرش نذر داشت تا صبح کنارش می نشست و صبح نذری ها را پخش می کرد و سپس به مراسم سینه زنی و عزاداری می رفت.
سعیدی به یکی از خاطرات این شهید بزرگوار اشاره کرد و یادآور شد: اواخر شبی برادرش را از خواب بیدار می کند و او را به منزل پیرزن و پیرمردی می برد تا سیستم گرمایشی منزل شان که خراب شده را تعمیر کنند، در جواب برادرش که از او می پرسد مگر چه تعهدی نسبت به این خانواده داری که نصف شب اینجا آمدی، می گوید پسر این دو نفر برای آسایش و آرامش ما خون داده و شهید شده ما نیز وظیفه داریم و در قبال خانواده اش مسئول هستیم.
این پدر شهید با بغض در گلو که معلوم است مرور خاطرات او را غمگین می کند، افزود: شهید در زمان هایی که برای ماموریت به سوریه می رفت سرپرستی 6 کودک یتیم را بر عهده می گیرد این را ما پس از شهادتش از دوستان و همرزمانش شنیدیم.
وی با بیان اینکه شهید عاشق امام حسین (ع)، ماه محرم و عزاداری این ایام بود، اظهار داشت: از همان زمان بچگی تا بزرگسالی شب های هفتم ماه محرم که مادرش نذر داشت تا صبح کنارش می نشست و صبح نذری ها را پخش می کرد و سپس به مراسم سینه زنی و عزاداری می رفت.
سعیدی به یکی از خاطرات این شهید بزرگوار اشاره کرد و یادآور شد: اواخر شبی برادرش را از خواب بیدار می کند و او را به منزل پیرزن و پیرمردی می برد تا سیستم گرمایشی منزل شان که خراب شده را تعمیر کنند، در جواب برادرش که از او می پرسد مگر چه تعهدی نسبت به این خانواده داری که نصف شب اینجا آمدی، می گوید پسر این دو نفر برای آسایش و آرامش ما خون داده و شهید شده ما نیز وظیفه داریم و در قبال خانواده اش مسئول هستیم.
از وی می پرسم چه رنجی از
نبودن فرزندتان می کشید در جواب می گوید: نبودن او رنج نیست بلکه افتخاری
نه تنها برای ما بلکه برای تمام مردم استان کردستان است چون او در راه دفاع
از حرم، حریم و ناموس شهید شد و اولین شهید مدافع حرم این استان است.
از دلتنگی های مادر شهید می پرسم، می گوید: من فقط جای خالی اش را حس می کنم گاهی اگر خیلی جلوی چشمم حاضر باشد احساس می کنم که دردی دارد شب او را در خواب می بینم.
مادر شهید هم می گوید: منوچهر در ایام کودکی دچار بیماری فلج اطفال شد و چند تا از همسن و سالانش در آن سال ها جان خود را بخاطر ابتلا به این بیماری از دست دادند پزشکان منوچهر من را هم جواب کردند، در همان روزها فرزندم را به امام حسین (ع) سپردم.
خانم سعیدی افزود: روزی که خبر شهادتش را به ما دادند همان لحظه گفتم یا امام حسین (ع) روزی فرزندم را خودت به ما برگرداندی و امروز او را در جوار حرمت از ما گرفتی، راضیم به رضای خداوند متعال.
و سخن آخر پدر شهید سعیدی، منوچهر از همان زمان کودکی یک انسان پاک بود و خدا خواست او را پاک پیش خودش ببرد.
همسر شهید سعیدی که 11 سال زندگی سراسر عشق و محبت با او داشته و امروز مسئولیت سنگین پرورش گل های باغ زندگی شان را تنهایی به دوش می کشد، می گوید: همسرم فوق العاده بود و امروز نبودنش حسرت و آهی ناتمام بر دل و جانم باقی گذاشته است.
فریبا زرین گفت: در یک مجلس عروسی با هم آشنا شدیم و پس از رفت و آمدهای مرسوم هر دو خانواده، زندگی مشترک خود را آغاز کردیم و بعد از چند سال صاحب فرزند پسری شدیم که نامش را رادمهر گذاشتیم.
وقتی از زندگی مشترکش با شهید صحبت می کند پشت سر هم آه حسرت می کشد و می گوید: اخلاق، منش و رفتار همسرم به گونه ای بود که هر لحظه به یادش می افتم حسرت از دست دادن زندگی با چنین بزرگمردی آزارم می دهد.
از دلتنگی های مادر شهید می پرسم، می گوید: من فقط جای خالی اش را حس می کنم گاهی اگر خیلی جلوی چشمم حاضر باشد احساس می کنم که دردی دارد شب او را در خواب می بینم.
مادر شهید هم می گوید: منوچهر در ایام کودکی دچار بیماری فلج اطفال شد و چند تا از همسن و سالانش در آن سال ها جان خود را بخاطر ابتلا به این بیماری از دست دادند پزشکان منوچهر من را هم جواب کردند، در همان روزها فرزندم را به امام حسین (ع) سپردم.
خانم سعیدی افزود: روزی که خبر شهادتش را به ما دادند همان لحظه گفتم یا امام حسین (ع) روزی فرزندم را خودت به ما برگرداندی و امروز او را در جوار حرمت از ما گرفتی، راضیم به رضای خداوند متعال.
و سخن آخر پدر شهید سعیدی، منوچهر از همان زمان کودکی یک انسان پاک بود و خدا خواست او را پاک پیش خودش ببرد.
همسر شهید سعیدی که 11 سال زندگی سراسر عشق و محبت با او داشته و امروز مسئولیت سنگین پرورش گل های باغ زندگی شان را تنهایی به دوش می کشد، می گوید: همسرم فوق العاده بود و امروز نبودنش حسرت و آهی ناتمام بر دل و جانم باقی گذاشته است.
فریبا زرین گفت: در یک مجلس عروسی با هم آشنا شدیم و پس از رفت و آمدهای مرسوم هر دو خانواده، زندگی مشترک خود را آغاز کردیم و بعد از چند سال صاحب فرزند پسری شدیم که نامش را رادمهر گذاشتیم.
وقتی از زندگی مشترکش با شهید صحبت می کند پشت سر هم آه حسرت می کشد و می گوید: اخلاق، منش و رفتار همسرم به گونه ای بود که هر لحظه به یادش می افتم حسرت از دست دادن زندگی با چنین بزرگمردی آزارم می دهد.
خانم زرین با بیان
اینکه شهید عاشق ماه محرم و نیمه شعبان بود، گفت: همین اعتقادات راسخ به
دین و اسلام موجب شد وقتی تصمیم گرفت برای دفاع از آب و خاک، حریم و ناموس
کاری انجام دهد هیچ کس نتوانست منصرفش کند.
همسر شهید سعیدی با اشاره به اینکه همسرم مدام در ماموریت های چند ماهه بود، افزود: در آخرین ماموریتی که به عراق داشت خیلی تلاش کردم بعد از بدنیا آمدن فرزند دوم مان برود اما قبول نکرد و گفت اینجا هیچ اتفاقی برای شما نمی افتد اما آنجا به من احتیاج دارند حتما باید بروم.
وی اظهار داشت: روز رفتن که فرا رسید پنجشنبه بود و روز پاسدار، با پسرم که آن موقع 6 سال بیشتر نداشت با هر ترفندی تلاش کردیم به نحوی او را منصرف کرده و مانع رفتنش شویم، اما موفق نشدیم.
زرین با بیان اینکه پسرم انگار به دلش برات شده بود این بار پدرش باز نمی گردد با همان سن کم گریه می کرد و می گفت: نرو بابا این بار نرو بخدا دیگه هیچی ازت نمیخوام اسباب بازی هم نمیخوام فقط خودت را می خواهم، ساعت سه بعد از ظهر رفت تا داغ دوباره دیدنش بر دلمان باقی بماند.
وی از روز اعلام خبر شهادت همسرش می گوید: ساعت هفت صبح بود پسرم از خواب بیدار شد و گفت مامان دیشب بابا توی خوابم بود تو رو خدا بهش زنگ بزن بگو بر گردد.
خانم زرین ادامه داد: پس از چند بار تماس بالاخره ساعت 10 صبح جواب تلفنم را داد، گفتم بچه خیلی بیقراری می کند برگرد گفت کولر چند تا از کانکس های مردم یکی از مناطق عراق خراب شده الان باید بروم آنها را درست کنم وقت زیادی ندارم و چند کلمه کوتاه با رادمهر صحبت کرد و تلفن را قطع کرد.
همسر این شهید بزرگوار اظهار داشت: ساعت چهار بعد از ظهر همان روز دوباره تماس گرفت و گفت خیلی کار دارم باید زود قطع کنم خودت یه جوری بچه را سرگرم کن که بیقراری نکند دوباره باهاتون تماس می گیرم.
همسر شهید سعیدی با اشاره به اینکه همسرم مدام در ماموریت های چند ماهه بود، افزود: در آخرین ماموریتی که به عراق داشت خیلی تلاش کردم بعد از بدنیا آمدن فرزند دوم مان برود اما قبول نکرد و گفت اینجا هیچ اتفاقی برای شما نمی افتد اما آنجا به من احتیاج دارند حتما باید بروم.
وی اظهار داشت: روز رفتن که فرا رسید پنجشنبه بود و روز پاسدار، با پسرم که آن موقع 6 سال بیشتر نداشت با هر ترفندی تلاش کردیم به نحوی او را منصرف کرده و مانع رفتنش شویم، اما موفق نشدیم.
زرین با بیان اینکه پسرم انگار به دلش برات شده بود این بار پدرش باز نمی گردد با همان سن کم گریه می کرد و می گفت: نرو بابا این بار نرو بخدا دیگه هیچی ازت نمیخوام اسباب بازی هم نمیخوام فقط خودت را می خواهم، ساعت سه بعد از ظهر رفت تا داغ دوباره دیدنش بر دلمان باقی بماند.
وی از روز اعلام خبر شهادت همسرش می گوید: ساعت هفت صبح بود پسرم از خواب بیدار شد و گفت مامان دیشب بابا توی خوابم بود تو رو خدا بهش زنگ بزن بگو بر گردد.
خانم زرین ادامه داد: پس از چند بار تماس بالاخره ساعت 10 صبح جواب تلفنم را داد، گفتم بچه خیلی بیقراری می کند برگرد گفت کولر چند تا از کانکس های مردم یکی از مناطق عراق خراب شده الان باید بروم آنها را درست کنم وقت زیادی ندارم و چند کلمه کوتاه با رادمهر صحبت کرد و تلفن را قطع کرد.
همسر این شهید بزرگوار اظهار داشت: ساعت چهار بعد از ظهر همان روز دوباره تماس گرفت و گفت خیلی کار دارم باید زود قطع کنم خودت یه جوری بچه را سرگرم کن که بیقراری نکند دوباره باهاتون تماس می گیرم.
وی افزود:
پس از آن تماس، ساعت 11 یا 12 شب پیامکی داد که از پسرانت چه خبر، مواظب
شان باش، وقتی پیام را خواندم، عصبی شدم، این پیام چه معنی می دهد یعنی چه
که مواظب پسرهایت باش مگر فقط پسران من هستند.
زرین با بغضی در گلو ادامه می دهد تمام آن شب را به این فکر می کردم که این پیام چه معنی دارد، دلشوره عجیبی به جانم افتاده بود تا صبح نتوانستم چشم بر هم بگذارم، هر چه تماس می گرفتم گوشی اش خاموش بود.
وی با بیان اینکه فردای آن روز تا شب خودم و خانواده همسرم بارها سعی کردیم با او تماس بگیریم اما تلفنش خاموش بود، گفت: روز بعدش خبر شهادتش را به ما دادند.
خانم زرین تاکید کرد: همان شبی که پیامک را بهم داده بود ساعت چهار صبح مورد حمله انتحاری داعش قرار گرفته و به شهادت می رسد.
همسر این شهید بزرگوار با بیان اینکه منوچهر عاشق شهادت بود و این کلمه همیشه ورد زبانش، افزود: هر چند نبودش برای من با دو تا بچه خیلی سخت و عذاب آور است اما از این بابت که به آرزوی دیرینه اش رسید، خوشحالم.
وی به دلتنگی فرزندانش در نبود پدر هم اشاره می کند و می گوید: پسر بزرگم تمام روزهایی که با پدرش بوده را بخاطر می آورد و به همین دلیل خیلی بیقرار است مخصوصا وقتی دوستانش را می بیند که همراه پدرشان هستند بیشتر دلتنگ می شود و مدام در تنهایی های خود به عکس پدر خیره می شود و آه می کشد.
زرین با بغضی در گلو ادامه می دهد تمام آن شب را به این فکر می کردم که این پیام چه معنی دارد، دلشوره عجیبی به جانم افتاده بود تا صبح نتوانستم چشم بر هم بگذارم، هر چه تماس می گرفتم گوشی اش خاموش بود.
وی با بیان اینکه فردای آن روز تا شب خودم و خانواده همسرم بارها سعی کردیم با او تماس بگیریم اما تلفنش خاموش بود، گفت: روز بعدش خبر شهادتش را به ما دادند.
خانم زرین تاکید کرد: همان شبی که پیامک را بهم داده بود ساعت چهار صبح مورد حمله انتحاری داعش قرار گرفته و به شهادت می رسد.
همسر این شهید بزرگوار با بیان اینکه منوچهر عاشق شهادت بود و این کلمه همیشه ورد زبانش، افزود: هر چند نبودش برای من با دو تا بچه خیلی سخت و عذاب آور است اما از این بابت که به آرزوی دیرینه اش رسید، خوشحالم.
وی به دلتنگی فرزندانش در نبود پدر هم اشاره می کند و می گوید: پسر بزرگم تمام روزهایی که با پدرش بوده را بخاطر می آورد و به همین دلیل خیلی بیقرار است مخصوصا وقتی دوستانش را می بیند که همراه پدرشان هستند بیشتر دلتنگ می شود و مدام در تنهایی های خود به عکس پدر خیره می شود و آه می کشد.
زرین
گفت: هر موقع که پسرم می گوید کاش بابا بود اگر بود این کار را می کردم،
فلان جا می رفتم فلان کار را می کردم نمی دانم چه جوابی به او بدهم هر دفعه
به نحوی او را آرام می کنم و در تنهایی خودم اشک می ریزم و با خاطرات و
عکس هایش از دلتنگی بچه ها با او درد دل می کنم.
وی در مورد دلتنگی های ماهان کوچولو که پدرش را ندیده است، می گوید: ماهان سه ماه پس از شهادت پدر بدنیا آمد و با اینکه او را ندیده اما فیلم هایش را برایش می گذاریم ببیند با عکس هایش حرف می زند، صدایش را گوش می دهد و بعضی وقت ها بیشتر از رادمهر برای پدر دلتنگی می کند.
همسر شهید سعیدی اضافه کرد: پنجشنبه که فرا می رسد فرزندانم بخصوص ماهان پسر کوچکم بیشتر از هر روز دیگر بیقرار دیدن بابا می شود چون عادت کرده هر هفته سر مزارش برود و با او حرف بزند و دلتنگی هایش را باز گو کند.
وی با بیان اینکه همسرم آرزو داشت رادمهر مداح اهل بیت شود، افزود: این دو تا یادگار شهید همانند دو تا نهال نو شگفته در دستان من هستند که با جان و دل تلاش می کنم آنها را فرزندان انقلاب تربیت کنم به گونه ای که بتوانند در آینده راه پدرشان را ادامه دهند.
خانم زرین اظهار داشت: ما سایه بان زندگی خود را در راه نظام و انقلاب از دست داده ایم و از مسئولان انتظار داریم به مسایل و مشکلات زندگی ما توجه بیشتری داشته باشند بخصوص اینکه همسرم اولین شهید مدافع حرم استان کردستان است.
و سخن آخر همسر شهید، افتخار می کنم همسرم در راه دفاع از ارزش های دین به آرزوی دیرینه اش رسید من هم تمام تلاشم را بکار می گیرم تا فرزندانم را به گونه ای تربیت کنم که فرزند آقا و انقلاب باشند.
** بخشی از وصیت نامه شهید منوچهر سعیدی
بسم الله الرحمن الرحیم:
'درود بر امام امت که صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می باشد'
وصیت می کنم که راه امام و شهدا را ادامه دهید که خیر دنیا و آخرت شما در آن است. از مردم مسلمان و غیور کشورم می خواهم که نگذارند خون این شهیدان پایمال شود که ما هر چه خون بدهیم انقلابمان پایدارتر می شود.
از مردم و برادران و خواهرانم می خواهم که همگی بسییجی باشند که بسیج عزت و اقتدار کشور است از شما مردم و فرزندانم می خواهم که با انقلاب به سستی برخورد نکنید و همیشه پشتیبان رهبری باشید.
وی در مورد دلتنگی های ماهان کوچولو که پدرش را ندیده است، می گوید: ماهان سه ماه پس از شهادت پدر بدنیا آمد و با اینکه او را ندیده اما فیلم هایش را برایش می گذاریم ببیند با عکس هایش حرف می زند، صدایش را گوش می دهد و بعضی وقت ها بیشتر از رادمهر برای پدر دلتنگی می کند.
همسر شهید سعیدی اضافه کرد: پنجشنبه که فرا می رسد فرزندانم بخصوص ماهان پسر کوچکم بیشتر از هر روز دیگر بیقرار دیدن بابا می شود چون عادت کرده هر هفته سر مزارش برود و با او حرف بزند و دلتنگی هایش را باز گو کند.
وی با بیان اینکه همسرم آرزو داشت رادمهر مداح اهل بیت شود، افزود: این دو تا یادگار شهید همانند دو تا نهال نو شگفته در دستان من هستند که با جان و دل تلاش می کنم آنها را فرزندان انقلاب تربیت کنم به گونه ای که بتوانند در آینده راه پدرشان را ادامه دهند.
خانم زرین اظهار داشت: ما سایه بان زندگی خود را در راه نظام و انقلاب از دست داده ایم و از مسئولان انتظار داریم به مسایل و مشکلات زندگی ما توجه بیشتری داشته باشند بخصوص اینکه همسرم اولین شهید مدافع حرم استان کردستان است.
و سخن آخر همسر شهید، افتخار می کنم همسرم در راه دفاع از ارزش های دین به آرزوی دیرینه اش رسید من هم تمام تلاشم را بکار می گیرم تا فرزندانم را به گونه ای تربیت کنم که فرزند آقا و انقلاب باشند.
** بخشی از وصیت نامه شهید منوچهر سعیدی
بسم الله الرحمن الرحیم:
'درود بر امام امت که صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می باشد'
وصیت می کنم که راه امام و شهدا را ادامه دهید که خیر دنیا و آخرت شما در آن است. از مردم مسلمان و غیور کشورم می خواهم که نگذارند خون این شهیدان پایمال شود که ما هر چه خون بدهیم انقلابمان پایدارتر می شود.
از مردم و برادران و خواهرانم می خواهم که همگی بسییجی باشند که بسیج عزت و اقتدار کشور است از شما مردم و فرزندانم می خواهم که با انقلاب به سستی برخورد نکنید و همیشه پشتیبان رهبری باشید.
منبع: ایرنا
نظر شما