ابعاد وجودي او ناشناخته ماند...
يكي دو قرن است كه تمدن و فرهنگ مادي گرايي غربي، تهاجمِ همه جانبة خود را به اسلام و قرآن شروع كرده و هر روز با زباني و روشي اين هجمه را ادامه ميدهد و تاكنون بخش مهمي از تمدن اسلامي راكه در طول قرون با الهام از تعاليم اسلامي به دست مسلمين به وجود آمده از بين برده و بقيه را هم متزلزل ساخته و چيزي نمانده كه اين بخش را هم به كلي از بين ببرد. به رغم تلاشها و كوششهاي بعضي، افراد و گروههاي مسلمان به منظور بيدار كردن مسلمين و به دست آوردن استقلال سياسي، اقتصادي و اجتماعي، اين تهاجم در حال گسترش است. اين از يك سو. از سوي ديگر، اسلام گرفتار طرفداراني شده است كه آن را غلط، بد و زشت معرفي ميكنند و هرچه را برخلاف علم و خرد و فطرت است، جزو دين به حساب ميآورند. اسلامي كه طرفدار حق و عدالت و آزادي و دانش و انديشه و ترقي و نوگرايي است و دشمن خشونت و ظلم و جهل و اسارت فكر و انديشه است، در ميان چنان دشمنان و چنين دوستاني گرفتار آمده است و به مرداني مانند مفيد و خواجه و سيدجمالالدين و مدرس و امام خميني و مطهري و مانند اينها به شدت احساس نياز ميشود، رحمتالله عليهم اجمعين.
مرحوم شهيد سيد محمد حسيني بهشتي يكي از اين نادر مردان كمنظير بود. ساده و پرثمر و ناشناس زندگي كرد، مظلوم شهيد شد و ابعاد وجودي او ناشناخته ماند. حضرت امام، رضوانالله تعالي عليه، دربارة او فرمود، «بهشتي يك فرد نبود، يك امت بود.» و اين تعبيري است كه خداوند فقط دربارة حضرت ابراهيم، قهرمانِ بت شكنِ توحيد، به كار برده است: «اِنّ ابراهيمَ كانَ امّتاً قانتاً».
من او را از سال هاي بيست و سه و بيست و چهار و از روز ورود به قم براي تحصيل ميشناختم و با او همدرس و هم بحث و همفكر و همراز و همكار بودم، تا روزي كه شهيد شد.
او سخت متدين و متشرع و خدا ترس بود. از آنهايي نبود كه اسلام را براي خود و نفع خود ميخواهند و از هر دستور شرع كه به نفع آنها تمام شود طرفداري ميكنند و سخت آن را ترويج ميكنند و هر دستوري را كه به ضرر آنها تمام شود، هرچند از نظر اسلام مهم باشد، طرد ميكنند.
او فقيه و اصولي و فيلسوف بود. در فقه و اصول و فلسفه زحمات زيادي كشيده بود. هرگاه در ميان اهل نظر و در محافل علمي قرار ميگرفت، در بين امثال و اقرانش نامدار و انگشتنما بود و نظر ديگران را به خود جلب ميكرد. در مسائل علمي اطلاعات و آگاهي وسيع داشت و نوآوريهايي داشت كه مخصوص خود او و نتيجة تفكر و تحقيقِ او بود.
در كنار اطلاعات وسيع و تحقيقات قابل توجه، بيان صريح و قاطع و منطق نيرومند داشت. كمتر اشخاصي بودند كه تحت تأثير بيان و منطق او قرار نگيرند و بتوانند در برابر گفتار او مقاومت نمايند و مغلوب نگردند.
در مسائل جهاني آگاهي گسترده داشت. انسان را، اسلام را، جهان غرب و شرق را، دشمنان اسلام و نقشههاي آنان را خوب ميشناخت و عميقاً در اينباره فكر و طرح داشت. برنامهريز، تشكيلاتي و مدير لايقي بود. آثار مهمي كه از او به يادگار مانده است شاهد صدق اين گفتار است.
از اين جهت كه بگذريم، از نظر اخلاقي و روحي، جهات مثبت و برجستگيهاي ويژه داشت. منصف بود. در كاري كه با حركت ديگران انجام داده بود سهم خود را كم و سهم ديگران را مهم و قابل توجه ميدانست. هيچ گاه نشد كه كار ديگران را به خود نسبت دهد يا تلاش ديگران را ناديده بگيرد. حتي با كسي كه با او غيرمنصفانه و ظالمانه رفتار كرده بود با انصاف و عدل برخورد ميكرد.
بنيصدر يكي از اشخاصي بود كه بيجا با او دشمني ميورزيد بود. چون او را رقيبِ خود و خود را رقيب او ميدانست، بيرحمانه او را ميكوبيد. در حالي كه او پس از انتخابِ بنيصدر به رياست جمهوري به حضرت امام پيشنهاد كرد كه فرماندهي كل قوا را به او بدهد (چون معتقد بود كه اگر رئيس جمهور قواي مسلح را در اختيار نداشته باشد نميتواند وظايف رياست جمهوري را درست انجام دهد.) البته حضرت امام(ره) تأمل داشت كه اين كار را بكند يا نه. شهيد بهشتي پيشنهاد كرد و اصرار ورزيد و دوستان ديگر هم تأييد كردند تا سرانجام امام قبول كرد و فرماندهي كل قوا را به او تفويض كرد. غير از اين، در چند مورد ديگر هم مرحوم شهيد بهشتي به كمك و مساعدت بنيصدر شتافت، ولي او بدترين دشمنيها را با بهشتي كرد. در جريان تصويب پليس قضايي با صراحت مخالفت ميكرد و ميگفت، «قصد بهشتي از ايجاد پليس قضايي اين است كه نيروي مسلح را در اختيار داشته باشد.» پس از فوت آيتالله سيد محمود طالقاني، روزي بنيصدر كه از تبريز بازگشته بود، در مجلسي با خنده و تمسخر گفت، «تبريزيها شعار ميدادند و ميگفتند، «بهشتي، طالقاني را تو كشتي.» همة اهل مجلس از اين توهين ناراحت شدند.
وقتي كه بنيصدر به فكر فرار افتاد و در مخفيگاهي پنهان شد، نيروهاي انقلاب در پي بنيصدر ميگشتند و خانم بنيصدر را با خانم سودابه سديفي گرفتند و به مرحوم بهشتي مژده دادند كه خانم بنيصدر را دستگير كردهايم. اكنون بنيصدر هر جا باشد خود را تسليم ميكند. با وجود آن همه سوابق، مرحوم شهيد بهشتي سخت برآشفت و گفت، «ما حق نداريم يك زن را دستگير كنيم، در حالي كه هيچ تقصيري ندارد الا اين كه زن بنيصدر است و شوهرش به خاطر خيانت تحت تعقيب است.» و دستور داد كه فوراً او را آزاد كنند.
مردمگرا بود و از كاري كه براي مردم قابل هضم نبود، حذر ميكرد و ميگفت، «يا برخلاف افكار عمومي كاري نشود يا تلاش كنيم مردم را در جريان كارها قرار دهيم و تحريكِ عواطف نكنيم. بايد مردم ملتهب نباشند، هر چند كه اعتراض ننمايند.»
ايشان هنوز در قم طلبه بود كه دبيرستان دين و دانش را بنا نهاد و با تلاش زياد آن را به دبيرستان نمونهاي تبديل كرد. در عين حال كه از تعليم و تربيت نونهالان غافل نبود و در رفع كمبود و نواقص آموزش و پرورش فكر و اقدام ميكرد، در رؤياي حكومت اسلامي بود. دوستان را گرد هم ميآورد و به انديشيدن دربارة حكومت اسلامي و برنامه و طرح آن وادارشان ميساخت. بعدها كه از قم به تهران مهاجرت كرد، خدمات خود را در تهران پيگرفت و در آنجا، علاوه بر كار در آموزش و پرورش، با نيروهاي مترقي و مبارز مسلمان همكاري نزديك داشت. در تهران همگان به صلاحيت و توان علمي و برنامهريزي او معترف شدند. تا اينكه قرار شد به آلمان برود و كاري را كه مرحوم آيتالله بروجردي آغاز كرده بود، پي بگيرد و به اتمام برساند. با همكاري مرحوم آيتالله ميلاني و مساعدت مرحوم آيتالله خوانساري به اروپا رفت و در آنجا مراكز اسلاميِ بسيار مهمي را ايجاد كرد و به دانشجويان مسلمان ايراني و غير ايراني تشكل داد. وي در آلمان پناه علمي و سياسي و مذهبي مسلمانان و به اعتراف همة مطلعان، در كار خود بسيار موفق بود. پس از بازگشت به ايران نيز آن مركز را از دور هدايت ميكرد. در ايران در حسينية ارشاد و در مجالسي كه آن روزها به منظور تنوير افكار و بالا بردن سطحِ اطلاعات و آگاهي مردم تشكيل ميشدند، سخنرانيهاي پرشور ميكرد و همكاريِ نزديك با مؤسسة رفاه و مؤسسات مشابه ديگر داشت. تصحيح كتب درسي را با همكاري مرحوم باهنر و به منظور وارد كردن مطالب صحيح مذهبي و علمي و پاكسازي كتابها از مطالب باطل و گمراه كننده برعهده گرفت و با گروهي از دوستان، جمعي را راه انداخت كه در مطالب اسلامي مطالعه و تحقيق كنند و اسلام راستين را در اختيار افراد جامعه قرار دهند.
وقتي كه جريان انقلاب و شور و شوق عمومي بالا گرفت، او همة امكانات و توان فكري خود را در اختيار انقلاب قرار داد و تمام وقت خود را صرف هدايت نيروهاي انقلابي ميكرد، تا آنجا كه كلية كارهايش به تعطيلي كشيد. در يك كلمه، ترتيب مبارزه با رژيم و تنظيم نيروهاي انقلابي و برنامهريزي و كارهايي كه لازم بود در مسير انقلاب بشود، همه با شركت ايشان انجام ميگرفت. گذشته از حضرت امام كه آن روز در خارج تشريف داشتند، رهبري نيروهاي انقلاب با بهشتي بود. ديگران هم با او مشاركت داشتند ولي سهم او از همه بيشتر بود.
با علاقه و ايمان و شوق كار ميكرد و از انجام هيچ كاري مضايقه نداشت و در اين راه، همة خطرات را پذيرفته بود. پس از پيروزي انقلاب در پيشبرد انقلاب سهمي بهسزا داشت. در خبرگان قانون اساسي، كه مهمترين خبرگان دورة امام بود و قريب 70 نفر از فحول علما در آن گرد آمده بودند، در تنظيم دقيق قانون اساسي، نقش تعيين كننده و فراموش نشدني داشت.
نقش مؤثر ايشان در تأسيس حزب جمهوري اسلامي روشن بود. هر چند دوستانِ ديگر هم بودند، ولي ابتكار و گردانندگي با ايشان بود. خوب به ياد دارم روزي در جوابِ اين سئوال ايشان از من كه «چرا ديگر به حزب نميآيي؟» به آن شهيد گفتم، «به نظر ميرسد كه اهداف نخستين كمكم فراموش ميشود و به انحراف كشيده ميشويم. چرا اين همه اصرار داريد كه فلان كس رئيس جمهور شود؟» او گفت، «با كنار رفتن دردي علاج نميشود. بايد همه تلاش كنيم جلوي انحراف را بگيريم.» و تا زنده بود مواظبت كرد كه انحرافي به وجود نيايد و خللي وارد نشود. بعد از شهادت ايشان بود كه كار به جايي رسيد كه حضرت امام دستور داد بساط حزب برچيده شود.
او طرفدار اسلام واقعي بود، اسلامي به دور از ترس، واپسگرايي، بيگانهپرستي و خودكامگي. مردمگرا بود و برخوردار از دركي عميق نسبت به جوانان. گذشت روزگار سبب شد آنهايي هم كه درنيافته بودند، فهميدند كه بهشتي يگانهاي بود كه رفت و ديگر كسي جاي خالي او را پر نميكند و نكرد.
لله عمرك من قصيرِ
يا رب عمرٍ طالب الادناس
عاش سعيداً و مات سعيداً
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 8
بیشتر بخوانید