اشکها و لبخندها
تا اشکها اعلام میکردند پایان امّا و اگرها را
می آمد و در محضرش با شوق، شعری برای قدس میخواندیم
در عصر بتها دستمان میداد با دستهای خود، تبرها را
یک لشکر او از شهیدان و یک لشکرش، جانباز و آزاده
می آمد و تا خانه می آورد با خویش، مفقودالاثرها را
لبنان، فلسطین، سوریه، ایران... در انتظار او که برگردد
آبی بریزد بر سرِ آتش، درمان کند داغِ جگرها را
ای کاش... میدانم که می آید، با او نماز جمعه میخوانیم-
- در قدس، قدسی که نخواهد دید دیگر حضور فتنه گرها را
ما تا ظهورش منتظر هستیم؛ تا قدس راهی نیست، باید رفت...
ما در کتاب انبیا خواندیم، باید گذر کرد این خطرها را
باید برای جمعهي موعود، بیت المقدّس را به دست آریم
ما به امام خویش مدیونیم قطعاً که از این بیشترها را...
آیینه و قرآن بیاور عشق! پوتین سربازیم را نو کن!
باید به قصد قدس عازم شد، باید که راهی شد سفرها را
سروده مصطفی توفیقی
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.