نگاهی به زندگی شهید حمیدرضا مدنی قمصری + دستخط شهید
نوید شاهد: شهید مهندس حمیدرضا مدنی قمصری در سال 1342 دیده به جهان گشود. مادرش قبل از تولد وی کلیه مسائل دینی را رعایت می نمود. حتی بعد از تولد حمید بدون وضو او را شیر نمی داد و ازهمان نوزادی او را همراه خود به جلسات مذهبی می برد تا اینکه حمید بزرگتر شد و از آن پس نیز با پدرش به مسجد و هیئت می رفت و علاقه فراوانی به نماز و روزه و احکام دینی داشت.
بعد از اتمام دوره دبستان به مدرسه راهنمایی موسوی، که در آن زمان شهید شاه آبادی مسئول آن بود، رفت و از آن پس، تحصیلات متوسطه را در هنرستان فنی شهدا ادامه داد.سال آخر درسش با حمله نظامی عراق به ایران مقارن بود که با توجه به فرمایش امام امت، که در شرکت در جبهه ها را تکلیف الهی می دانستند، به سوی جبهه شتافت و بعد از بازگشت از جبهه امتحانات عقب افتاده را جبران نمود. خلق و خوی او باعث شده بود که تمام دوستان و شاگردانش علاقه شدیدی به او پیدا کنند. رفتارش حتی با کودکان و فرزندانش بسیار خوب بود.
در سال 62 در سن 19 سالگی ازدواج کرد و اولین فرزندشان درسال 63 به دنیا آمد. در این سالها نیز حمید جبهه را فراموش نمی کرد و اکثرا در جبهه حضور داشت تا اینکه در سال 63 در منطقه طلائیه بوسیله گازهای شیمیایی مصدوم شد که از آن سال با توجه به عوارضی که این مسئله بروی داشت و تحت درمان بود باز هم جبهه را فراموش نمی کرد و دفاع از اسلام را وظیفه شرعی خود می دانست.
با توجه به اینکه حمید دانشجوی رشته برق بود در کنار درس به جبهه می رفت تا در آینده یکی از کسانی باشد که به سازندگی کشورش بپردازد ولی نتوانست به این آرزوی خود تحقق ببخشید زیرا از سال 68 عوارض شیمیایی در بدنش بصورتی شدید ظاهر شد و او را راهی بیمارستان ساخت.
پدر حمید می گوید: روزی باهم نزد دکتر قلبم رفتیم، آنجا با دکتر صحبت کرد و دکتر با دستگاه ریه حمید را نشانم داد و گفت که یک ریه اش سیاه شده، که حمید بلافاصله به انگلیسی با دکتر صحبت کرد. گویا گفته بود که نمی خواهم پدرم متوجه شوند ولی آنروز من هرچه نمی دانستم، فهمیدم. طبق نظر پزشکان معالج که حمید را تحت شیمی درمانی قرار داده بودند درمان وی در ایران پایان یافته بود و جهت تکمیل درمان باید به خارج اعزام می شد تا از روش های قوی تر استفاده شود. با پیگیری و تحمل زحمات زیاد توسط خانواده و شوهرعمه اش و همچنین مسئولین امر به لندن اعزام شد وبعد از 6 ماه به ایران بازگشته و چندی بعد دوباره اعزام شد.
در طول زندگی پرفراز و نشیب حمید در جبهه و دانشگاه و حتی در طول مدت بیماری باید از همرزم به حق او کسی که وظیفه اش را به بهترین نحو انجام داد و از امتحان الهی سرافراز بیرون آمد.
در آخرین لحظات عمرش که ساعت 12 شب جمعه 24 /71/7 با تزریق مسکن به علت درد شدید به خواب رفته بود ناگهان بیدار شده و می گوید اینجا کجاست و من کجا هستم؟ همسرش می گوید در بیمارستان لبخندی می زند و گویی اینجا نبوده. می گوید نه اینجا بیمارستان نیست و از همسرش میخواهد تا چراغها را خاموش کند و لحظاتی به استراحت بپردازد. لحظه ایکه چراغ خاموش می شود، چراغ عمر حمید نیز به خاموشی می گراید و حمید این اسوه تقوا و ایثار به آن چه که سالها در آرزویش بود می رسد و به شهادت می رسد.
وصیت نامه شهید
به نام خدائی که جانم از اوست و هستیم داده و رسول خدا – درود و سلام و شهادت می دهم پیامبر بر حق الهی است و به ائمه اطهار و معصومین شهادت می دهم که نائبین بر حق و فرستادگان و راه گشایان دین محمد(ص) برای ما بودند. اشهدان لااله ا... و اشهد ان محمد (ص) رسول ا... و اشهد ان علی ولی ا...
خونین پر و بالیم خدایا بپذیر
هرچند شکسته بالیم خدایا بپذیر
سردر قدم تو باختن چیزی نیست
این هدیه کوچکی است ازما بپذیر
با سلام و درود به روح مطهر امام (ره) و تمامی خدمتگزاران به اسلام و مسلمین سخنی چند به عنوان وصیت نامه می نویسم باشد که مورد قبول بارگاه احدیت قرار گیرد و بس.
در این موقعیت که اسلام عزیز مورد هجوم عناصر بیگانه قرار گرفته است و همه چیز ضد اسلام ناب محمدی است بر من و شما برادر و خواهر گرامی است که از مظلومیت اسلاممان دفاع کنیم و نگذاریم پرچم سرخ شده به خون شهیدان و جانبازانمان که به رهبری امام رضوان الله تعالی علیه برافراشته شده اشت به زمین خورد که دیگر هیچ نخواهیم داشت و شاید مسئول و مدیون نیز باشیم که در این امر کوتاهی کرده باشیم. پس ای امت حزب الله روی سخنم بیشتر با شماست. هدف اصلی زنده نگاه داشتن اسلام ناب محمدی(ص) است و مواظب باشیم که تمام کمبودها و گرانیهایی که می بینیم و ملموس است خدای ناخواسته ایمانمان را از دست بدهیم و چیزی بگوییم که باعث خوشحالی دشمنانمان گردد.
حال که قلم در دست گرفته ام و وصیت نامه می نویسم دردهای زیادی را تحمل کرده ام و خدا گواه است همیشه خدا را شکر کرده ام و از او کمک خواسته ام و ذکرم «لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» بوده است ولی حال از خوف خودش می ترسم و در این نوشتن عفو بسیار از درگاهش می خواهم و نمی دانم این دردها و سختی ها برای او بوده است یا خیر فقط؟ فقط در این اثنا خواهشمندم ای امت حزب الله برایم طلب مغفرت بفرمائید و هر کسی که توانست برایم نماز شب اول قبر و در سرخاکم اگر لیاقتی داشتم 7 مرتبه سوره قدر را بخواند که عجیب محتاج به آنم. برگه ای از زیارت عاشورا را حتما در قبرم قرار دهید چون منتظر رفتن به کربلا بوده ام ولی سعادت در بیداری را نداشته ام ولی خدا را شکر 5 مرتبه در خواب به پابوس قبر آقا ابا عبدالله رفته ام و باز هم منتظر دیدارش هستم.
در پایان از تمامی عزیزانی که اینجانب را می شناخته اند عذرخواهی می نمایم و حلالیت می طلبم و اگر بدی از اینجانب چه در مراکز آموزشی و چه در جاهای دیگری که با من آشنا بوده اند داشته حقیر را عفو بفرمائید چون طاقت عذاب آخرت را ندارم. خوب دوستانم اگر حق الناس از شما به گردن من است حلال کنید و در صورتی که مادی است آنرا از زندگیم کم کرده و وصول نمائید دیگر چیزی ندارم که بگویم مگر قطعه شعری در خصوص جانباز:
زخم ما پهلو به خنجر می دهد
شیشه ما سنگ را پر می دهد
ناامیدی اول امید ماست
نخل ما چون خشک شد بر می دهد
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
وصیتنامه اینجانب حمیدرضا مدنی قمصری به تاریخ 1/7/71
الهی العفو
پند و امثال
...
ریاست و جلال تنها که باعث پشیمانی است
مال مردم را مال مردم دان
که در جامعه صحیح العمل باشی
عمل نیک پیشه خود کن
که از کردار بد دور باشی
از جامعه ای که دیانت ندارند
تا توانی دوری کن که خوی آن ها در تو مؤثر است
با عالم خداپرست دوستی کن
تا خداپرست باشی
مالیکه از دست رنج خود پیدا کرده ای
اطعام کن که نتیجه از خودت باشد
در خرج اصراف مکن
که همیشه مستغنی باشی