خاطراتت سهم تلخ روزهاي شيرينم شد
وسلام برفدائیان بانو زینب)س(
وسلام ودرود خدا برهمسر شهیدم امیر علی هویدی
محرمی دیگر از راه رسید و حضورت را در کنارمان نداریم...البته حضور که می گویم حضور فیزیکی جسمت را می گویم وگرنه من ودخترت سرشار از حضور معنوی ات هستیم عزیزشهیدم...
باکدام قلم وبیان می توان ازعزیزانی چون تو که سنگرهای جبهه رابه محراب ومعراج الی الله تبدیل کردند ثناکرد.
شهیدان جان های عزیزشان راکه ودیعه الهی بود دربازارشهادت به مشتری جانها فروختند شما پیش ازشهادت خدایی شده بودید
سیمایتان نورشهادت داشت...
سیمایتان عطرخلوص ومعنویت داشت...
رفتی
که من بمانم وسنگرداری ارزش هارا بکنم...
رفتی که تن به سکوت ندهم
ودر مقابل نیرنگ هاوپلیدی ها بی تفاوت نباشم.
رفتی که حساس به شرایط بیدارجهادگرمیدان نفس ومیدان عمل باشم...
ومن اینک به کوچکترین وکمترین کاری که می توانستم دست زده ام وخاطره عزیز ودوست داشتنی ات را بر برگ برگ گلبرگ ها می نویسم...
میدانم که تو با ارباب بی کفنمان معامله داشتی واز اوخواستی که در گمنامی ودر محرمش به شهادت برسی و این چنین شد تقارن شهادتت با ماه محرم و عزای خاندان آل الله)ع(
هنوز نجوای صدایت درگوشم می پیچد درآخرین تماسی که در شب عاشورای حسینی با من و یسنا داشتی و مارا به صبر فراخواندی ومصلحت خداوند...
آن شب در دلم قیامتی برپاشدکه تو از چه سخنمی گفتی ومن نمیدانستم که این آخرین صحبت های من وتو خواهد بود...
چقدر دلتنگ دیدارت هستم عزیزرشیدم...
سخت است.. بلی بسیار سخت.. گفتن از دلتنگی ها برایم خیلی دشوار است.. جدایی ها و فراقی عاشقانه در پی رسیدن به آنان..
چه زیبا پروازی داشتی امیر جان...
هنوز هم من و یسنا دلتنگ دیدارت می شویم واین دلتنگی راهمان را به سمت مزارت رهنمون می کند...
سنگ مزارت دنج ترین جای دنیاست برای من ودخترت...
روزهاي زيادي از رفتنت ميگذرد اما هنوز هم هوا سرد است هنوز هم باران مي آيد هنوز هم وقتي دلتنگت ميشوم...
ستاره ها را تماشا ميكنم هنوز خيالت با من است در من است و خاطراتت سهم تلخ روزهاي شيرينم شده...
شبها در تنهايي اتاقم نامت را براي خودم و سكوت اتاقم زمزمه ميكنم تا يادم نرود نام زيبايت را...
حال من و دخترت،خوب است خوب...
اماتوباورنکن...
دلمان برای دیدارت تنگ است...
یادت را به شمعدانی ها پیوند زده ام...
هیچ گاه زرد نخواهد شد...
همیشه سبزاست....همیشه پرگل...گلدانی ازیادت...خاطراتت...حرف هایت...
نگاهت...
صدای خنده هایت برطاقچه ی خیالم است...
چه مهربان بودی...یادت گرامی