شوق وصل
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۳۵
خانه لبریز خنده و باران، آمدی با صدای سبز اذان /در نگاهم غزل غزل هیجان،بر لبم شکر خالق سبحان /مادرت آب بود و آیینه، دل پاکش زلال و بی کینه
سروده ای از مریم حقیقت
خانه لبریز خنده و باران، آمدی با صدای سبز اذان
در نگاهم غزل غزل هیجان،بر لبم شکر خالق سبحان
مادرت آب بود و آیینه، دل پاکش زلال و بی کینه
آسمان را نشاند بر سینه، تا تو سیراب باشی از باران
پا گرفتی و کوچه کودک بود، روی پیراهنت زمین لک بود
کاغذ روزنامه موشک بود، توپ می ریخت بر سر گلدان
کم کم آغوش زندگی وا شد، جشن نور و ستاره برپا شد
نوعروست عروس گل ها شد، شور لیلا و شوق نخلستان
دلم از دست زندگی پر بود، عاشقی بینمان میانبر بود
پسرم سال بعد دکتر بود، ناگهان سمت ما وزید خزان
پنجره زخمی شکستن شد، آتش سرخ کینه روشن شد
خاک ایران اسیر دشمن شد، فصل تلخ تهاجم طوفان
یاعلی گفتی و دلم لرزید، مادرت سیل اشک می بارید
گل لبخند همسرت خشکید، رد شدی در تلألو قرآن
قد کشیدی و عاشقت بودم، آه ای کاش لایقت بودم
وقت پرواز قایقت بودم، روی اروند لحظهي پایان
رفته بودی و بی خبر بودیم، مثل یک داغ شعله ور بودیم
سال هایی که پشت در بودیم، بغض در چشم هایمان پنهان
جنگ برگشت و برنگشتی باز، دلمان را شکسته بود این راز
کاروانی رسید از پرواز، عطر پیراهن تو از کنعان...
یک پلاک و دو چشم تر بودی، توی تابوت مختصر بودی
پسرم لایق سفر بودی، خیر پیش ای همیشه در جریان
به سلامت شروع بال و پرت، به سلامت همیشه چشم ترت
به سلامت دو باره ی سفرت، ماه و آینه ات بلا گردان
در دعاهای مادرم بودی، همهي عشق و باورم بودی
شوق پرواز در سرم بودی، بی تو دنیای من شده زندان
رفتی از داغ تو خمیده شدم، از تمام جهان شنیده شدم
خسته از دیده و ندیده شدم، شده ام یک خیال سرگردان
روح تو سمت بیکران برگشت، دست هایت به آسمان برگشت
داغ سروی که استخوان برگشت،کمرم را شکست بابا جان...
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.
خانه لبریز خنده و باران، آمدی با صدای سبز اذان
در نگاهم غزل غزل هیجان،بر لبم شکر خالق سبحان
مادرت آب بود و آیینه، دل پاکش زلال و بی کینه
آسمان را نشاند بر سینه، تا تو سیراب باشی از باران
پا گرفتی و کوچه کودک بود، روی پیراهنت زمین لک بود
کاغذ روزنامه موشک بود، توپ می ریخت بر سر گلدان
کم کم آغوش زندگی وا شد، جشن نور و ستاره برپا شد
نوعروست عروس گل ها شد، شور لیلا و شوق نخلستان
دلم از دست زندگی پر بود، عاشقی بینمان میانبر بود
پسرم سال بعد دکتر بود، ناگهان سمت ما وزید خزان
پنجره زخمی شکستن شد، آتش سرخ کینه روشن شد
خاک ایران اسیر دشمن شد، فصل تلخ تهاجم طوفان
یاعلی گفتی و دلم لرزید، مادرت سیل اشک می بارید
گل لبخند همسرت خشکید، رد شدی در تلألو قرآن
قد کشیدی و عاشقت بودم، آه ای کاش لایقت بودم
وقت پرواز قایقت بودم، روی اروند لحظهي پایان
رفته بودی و بی خبر بودیم، مثل یک داغ شعله ور بودیم
سال هایی که پشت در بودیم، بغض در چشم هایمان پنهان
جنگ برگشت و برنگشتی باز، دلمان را شکسته بود این راز
کاروانی رسید از پرواز، عطر پیراهن تو از کنعان...
یک پلاک و دو چشم تر بودی، توی تابوت مختصر بودی
پسرم لایق سفر بودی، خیر پیش ای همیشه در جریان
به سلامت شروع بال و پرت، به سلامت همیشه چشم ترت
به سلامت دو باره ی سفرت، ماه و آینه ات بلا گردان
در دعاهای مادرم بودی، همهي عشق و باورم بودی
شوق پرواز در سرم بودی، بی تو دنیای من شده زندان
رفتی از داغ تو خمیده شدم، از تمام جهان شنیده شدم
خسته از دیده و ندیده شدم، شده ام یک خیال سرگردان
روح تو سمت بیکران برگشت، دست هایت به آسمان برگشت
داغ سروی که استخوان برگشت،کمرم را شکست بابا جان...
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.
نظر شما