تقدیم به جانبازان
سهشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۲
پوتینهایش سرفه میکردند،
هنوز سر پا بود
اما...
پوتینهایش سرفه میکردند،
که بندشان را محکمتر بست
بلند شده بود و
آهسته آهسته
روی پاهایش راه میرفت
هنوز توان رفتن داشت
که بر روی زمین نمیافتاد
حالا...
با هر قدمی که بر میداشت...
یک نفس از قدمهایش کم میشدمنبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.
نظر شما