خاطراتی از نوفل لوشاتو /محبت و توجه ویژه امام(ره) به شهید عراقی
دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۲۳
امام دست مهدی را گرفت، فرمود: مهدی آن بازوها کو؟ خوب مهدی خیلی قوی بود. بعد از 13 سال زندان تکیده شده بود. خوب آن شب امام شوخی هم میکرد. به شهید عراقی محبت داشتند. خیلی هم صحبت کرد.
در دهکده نوفل لوشاتو یکی از ایرانیها خانه ویلایی خود را در اختیار امام گذاشته بود. یک حیاط کوچک هم این طرف خیابان بود که امام در آنجا سکونت داشتند. ساختمان مثل خانه های شمال بود. بالا فضای بزرگی بود و یک اطاق کوچکی در کنار سالن بزرگ قرار داشت. شب ها امام ملاقات های چند دقیقه ای را در این اتاق انجام می داد و هر شب هم بعد از نماز سخنرانی داشتند.
نوفل لوشاتو
آنچه در ادامه می خوانید بخش هایی از خاطرات سیاسی- اجتماعی ابوالفضل توکلی بینا از روزهای حضورش در فرانسه در کنار حضرت امام خمینی(س) در پاییز و زمستان 57 است است:
حرکت به سمت فرانسه و دیدار با امام
چند روز بعد از آنکه امام وارد پاریس شدند افرادی به طرف پاریس حرکت کردند که بعضاً افراد متعهدی هم به نظر نمیرسیدند، وقتی با شهید حاج مهدی عراقی تلفنی صحبت کردم، به ایشان گفتم: این کسانی که به پاریس برای دیدار امام میروند، میترسم هر کدام مطالبی را مطرح کنند که ذهن امام را خراب کنند. حالا چه میگویی؟
ایشان گفت: من و تو که پرونده سیاهی در مقابل رژیم داریم. پاسپورت که به ما نخواهند داد. من به ایشان گفتم وضع تغییر کرده یکی از افسرانی که با من آشناست به من اطمینان داد اگر مدارکمان را تحویل دهیم، پاسپورتمان را 24 ساعته تحویل دهد. حالا اگر مایل هستید، امتحانش مجانی است. مدارک را آورد و24 ساعته پاسپورت آماده شد. به هر حال رفتیم پاریس. آن موقع یک هفته از ورود امام به فرانسه میگذشت. وقتی به پاریس رسیدیم در هتل ایفل مستقر شدیم. ساعت حدود 1 بعدازظهر بود که به دفتری که در خیابان کشان منزل یکی از ایرانیها که دفتر را در اختیار امام گذاشته بود، تلفن زدم. آقای محمد هاشمی آنجا بود. گوشی را برداشت، به شوخی به او گفتم: تو آنجا چکارهای؟ چه میکنی؟ خندید و گفت کی آمدید؟ گفتم: پیش از ظهری رسیدیم. گفت بیایید. گفتم خوب تو به من بگو ببینیم اولاً شغل رسمیت در آن دفتر چیست؟ او هم به شوخی گفت: من شوفر و راننده این استیشن هستم و مسافرها را به دهکده نوفل لوشاتو میبرم. سریع یک تاکسی گرفتیم و وسایلمان را در هتل گذاشتیم و به طرف خیابان کشان حرکت کردیم. وقتی رسیدیم دیدیم بله استیشن آماده حرکت به نوفل لوشاتو است و با همان استیشن رفتیم به محل استقرار امام.
در دهکده نوفل لوشاتو یکی از ایرانیها خانه ویلایی خود را در اختیار امام گذاشته بود. یک حیاط کوچک هم این طرف خیابان بود که امام در آنجا سکونت داشتند. ساختمان مثل خانههای شمال بود. بالا فضای بزرگی بود و یک اطاق کوچکی در کنار سالن بزرگ قرار داشت. شبها امام ملاقاتهای چند دقیقهای را در این اتاق انجام میداد و هر شب هم بعد از نماز سخنرانی داشتند.
ما رفتیم بالا و در نماز جماعت شرکت کردیم. دیدیم جا نیست آمدیم پایین ایستادیم. نماز که تمام شد رفتیم پشت سر جمعیت تا امام سخنرانیاش تمام شد و رفتند داخل آن اطاق کوچک. یک مرتبه دیدم یک جوان عمامه مشکی آمد و گفت: حاج آقا توکلی شما کی آمدید؟ گفتم من شما را نمیشناسم. گفت: من پسر حاج آقا مصطفی هستم. بچه بودم که شما میآمدید پهلوی بابام. من شما را میشناسم.
گفتم من با آقای عراقی امروز پیش از ظهر رسیدم. ایشان هم رفت خدمت امام و جریان ورود ما را به ایشان اطلاع داد. امام فرمودند: بگویید بیایند. ما هم حدود پانزده سال بود که ایشان را ندیده بودیم. رفتیم خدمتشان. آن شب خیلی محبت کردند مخصوصاً به مهدی.
امام دست مهدی را گرفت، فرمود: مهدی آن بازوها کو؟ خوب مهدی خیلی قوی بود. بعد از 13 سال زندان تکیده شده بود. خوب آن شب امام شوخی هم میکرد. به مهدی محبت میکرد. خیلی هم صحبت کرد. حتی پرسید کی آمدید؟ وسایلتان کجاست؟گفتیم هتل ایفل پاریس. تا آن روز اداره آنجا هم خیلی سامان درستی نداشت امام رو کردند به من و شهید عراقی و فرمودند: بروید وسایلتان را بیاورید، اداره اینجا با شما دو نفر. گفتیم: چشم. همان شب با یکی از دانشجویان که اتومبیل فولکس واگن داشت صحبت کردیم. او هم قبول کرد و به اتفاق رفتیم پاریس و وسایلمان را از هتل برداشتیم و آمدیم نوفل لوشاتو.
آنجایی که امام در خیابان کشان وارد شدند منزل آقای غضنفرپور بود لذا امام چند روزی را در پاریس بودند. وقتی دولت فرانسه به امام اجازه سخنرانی و یا مصاحبه با خبرنگاران را نداد، این موجب شد که آقای عسگرپور ویلایی در نوفل لوشاتو را معرفی کنند که مورد موافقت امام قرار میگیرد.
صبح فردای آن روز یک ساعت و نیم با امام ملاقات داشتیم و من و شهید عراقی تمام گزارش داخل ایران را خدمت امام دادیم. امام هم خودشان اطلاعات کافی داشتند؛ نخبههای هر جمعیتی از هر گوشهای از کشور با اطلاعات گوناگون نزد امام میآمدند و اخبار را خدمت ایشان ارائه میدادند.
چیزی که برایم خیلی غامض و پیچیده بود مساله ارتش شاهنشاهی بود که تا ناخن مسلح بود. من آن روز صبح خدمت امام عرض کردم شما برای ارتش چه فکری کردید؟ ایشان یک خنده ملیحی کردند و بعد فرمودند: نگران نباشید مسائل حل میشود مشکلی نیست.
توجه داشته باشیم که امریکاییها از پنتاگون، سازمان سیا، مشاوران نظامی و سیاسی مثل هایزر، برژینسکی و... در ایران نفوذ داشتند و به اصطلاح پل هوایی زده بودند واز طریق سفارت امریکا لحظه به لحظه با وزارت خارجه آمریکا در تماس بودند. فرماندهان ارتش هم دیگر هیچ روحیه نداشتند، قیام مردمی هم شدت میگرفت. امام با صلابت سکان انقلاب را در دست داشت و پیامهای لازم را به مردم و قوای دولتی و ارتش میداد، و در یکی از همین پیامهایشان خطاب به افسران جوان ارتش فرموده بودند: شما بمانید و به سربازان فرموده بودند: از پادگانها فرار کنید.
* روزانه 300 الی 400 خبرنگار از سراسر جهان به نوفل لوشاتو میآمدند. اداره آنها به عهده ما بود و اداره چنین جمعیتی مشکل بود؛ مضافاً اینکه ظهر و شب هم غذا داده میشد، البته حاج مهدی عراقی یک مدیر قوی بود. ما هم سعی کردیم همان غذاهای سنتی و ساده خودمان را برای میهمانان آماده کنیم. لذا آبگوشت درست میکردیم، سیب زمینی میپختیم، تخم مرغ آب پز میکردیم. در مجموع دو وعده غذا میدادیم، یکی ظهر و یکی شب.
* در نوفل لوشاتو یک واحد نان صنعتی بود، یکی از برادران را گذاشته بودیم. هر چه او میپخت برای غذای ظهر و شب تحویل میگرفتیم. سعی میکردیم که غذاها ساده و در عین حال کم هزینه باشد. با همین نوع غذاها همه مراجعین را اطعام میکردیم و بدون غذا کسی را نمیگذاشتیم برود. خوب دانشجویان ایرانی و یا خارجی که برای دیدار حضرت امام میآمدند فقط کرایه رفت و آمد داشتند. لذا ما سعی میکردیم اینها را خوب پذیرائی کنیم. حتی شب هم امکانات استراحت و خوابشان را فراهم میکردیم. میدیدیم که اینها از آن سر دنیا به عشق دیدار امام آمدهاند، خوب دانشجویی که توانسته با هزینه دانشجویی یک بلیط تهیه کند و بیاید پاریس و از آنجا برگردد نیاز به مساعدت دارد لذا سعی داشتیم که وسایل راحتی و آرامش آنان را حتی الامکان فراهم کنیم.
* یک عده زیادی از طبقات مختلف دانشجویان و جوانان مسلمان از اقصی نقاط دنیا به نوفل لوشاتو میآمدند. بعضی از این افراد خصوصاً دانشجویان همان طور که گفتم فقط بلیط رفت و برگشت تهیه کرده بودند و هیچ بودجه دیگری هم نداشتند، این بود که ما سعی داشتیم اینها را اسکان بدهیم. برای این کار از امکانات موجودی که در نوفل لوشاتو بود استفاده کردیم. هتل کوچکی در نوفل لوشاتو بود که من با صاحب هتل درباره اجاره ماهانه آن صحبت کردم، وقتی مقایسه کردم دیدم پولی که بابت اجاره اتاق میگیرد اگر ما آن هتل را اجاره ماهانه کنیم خیلی ارزانتر برای ما تمام خواهد شد لذا من به فکر افتادم آنجا را اجاره کنم.
مرحوم شهید عراقی گفت: حالا میخواهی اجاره کنی پولت کو؟ گفتم: خدا بزرگ است. اتفاقاً شبی که هتل را برای یک ماه اجاره کردم صبح فردا یک وقت دیدم سراسیمه حاج احمدآقا فرستاده که آقای صدوقی با یک عده آمده و جا نداریم. گفتم:نگران نباش هتل را اجاره کردیم. آقای اعتمادیان و چند نفری هم دنبالشان بودند. آنها تشریف آوردند. مرحوم صدوقی پیر بود، اما از آنهایی بود که روح بلند و جوانی داشت. وقتی ایشان آمد دو تا اطاق بزرگ در اختیار ایشان گذاشتیم. در همان دیدار ایشان رو کرد به من و گفت: شنیدم هتل دار هم شدی. گفتم: حاج آقا، روزگار آدم را به خیلی کارها وا میدارد. درهمان بدو ورود گفت یک سوم هزینه اینجا را به حساب من بگذارید. به مهدی گفتم: ببینید ما نیتمان لِله بود و خداوند هم پیشاپیش برایمان فرستاد، دیشب اجاره کردیم امروز یک سوم پولش رسید. حالا هر کس آمد پول داشت از او هم میگیریم. هر کس هم نداشت به امان خدا. بله آنجا صحنههای خیلی جالبی بود.
* ملاقاتهای خصوصی امام در همان منزل مسکونی خودشان در نوفل لوشاتو انجام میشد. معمولاً هرشب حضرت امام سخنرانی داشتند. بحثهای سیاسی و حکومتی میکردند. روز هم ملاقات داشتند، با شخصیتهای داخلی و خارجی که وقتهای منظمی برای آنها تنظیم میشد. لذا امام سر تا سر روز تقریباً گرفتار همین ملاقاتها بودند. این ملاقاتها در همان محل سکونت امام و در یکی از اطاقهای کوچک انجام میگرفت، البته شبها بعد از نماز مغرب و عشاء وقتی سخنرانی حضرت امام تمام میشد اطاقی در کنار آن بود که از دانشجویان ایرانی و خارجی و هر کسی که میخواست چند دقیقهای با امام ملاقات کند به آن اطاق میرفت. شبها بعد از نماز مغرب و عشاء جلسه عمومی بود و همه میتوانستند شرکت کنند.
جمله آن زن مسیحی در دیدار با امام
پنج نفر زن از کلیساهای جنوب فرانسه به نمایندگی فرستاده بودند برای خوشامد گویی و دیدار با حضرت امام که به ملاقات آمدند. قبل از اینکه اینها با امام ملاقات کنند حضرت امام دستور داده بودند برای آنها هدیه بگیرند، گل بگیرند. ایشان خیلی خوش ذوق بودند. وقتی برای ملاقات وارد شدند یکی از خانمها که رئیس آن جمع بود جملهاش را این گونه آغاز کرد: «ای امام، ای کسی که آمدهای تا حاکمیت خدا را در زمین برقرار کنی»، این جمله آن زن مسیحی بود، او وقتی این جملات را میگفت برادران در جلسه اشک شوق ریختند. این ملاقات خیلی اثرگذار بود.
چهارصد ژاندارم در نوفل لوشاتو
قویترین پلیس فرانسه ژاندارم است. چهار صد ژاندارم در 24 ساعت، حفاظت امام را به عهده داشتند. من رئیس مرکز امنیتی پاریس را که در فیلمهای مربوط به آن ایام در تلویزیون نشان میدهد میشناسم. این شخص از24 ساعت بدون اغراق 18 الی 20 ساعت را در محل حضور داشت و مراقب اوضاع بود. امام که میآمد، ژاندارمها خیابان را میبستند. در فرانسه برای کسی جز رئیس جمهور این کار را نمیکنند اما این کار برای امام انجام گرفت. این چهار صد ژاندارم در سه شیفت از امام حفاظت میکردند. گاهی شبها چون اداره آنجا در دست ما بود میآمدند و میگفتند: ما خبرهایی شنیدیم و میخواهیم خانه امام را بصورت حلقه نظامیحفاظت کنیم. ما هم بر حسب وظیفه این مسأله را با امام مطرح کردیم، ایشان هم فرمودند: اختیار با شما است ما هم اجازه دادیم اینها شب تا صبح مثل یک حلقه مسلح، دور محل سکونت امام را حفاظت کنند. فرانسویها در این زمینه خیلی خدمت کردند.
دولت فرانسه دخالتی در امور نداشت و فقط بحث محافظت و امنیت امام بود. البته آن دو سه روز اول که امام پاریس بودند دولت فرانسه از مصاحبه و مراجعات جلوگیری کرد، ولی بعد که امام به ویلای نوفل لوشاتو تشریف آوردند از آنجا که یک ده ییلاقی خوش آب و هوا و دور از پاریس بود دخالتها کمتر شد. بدین ترتیب نوفل لوشاتو تبدیل به مرکز و کانون خبری سراسر دنیا شد و شخصیتهای متعددی از سراسر دنیا به آنجا مراجعه کردند، بنابراین نوع مراقبت و حفاظت ژاندارم فرانسه فرق کرد.
نوفل لوشاتو کانون خبری سراسر دنیا
امام در مدتی که در نوفل لوشاتو حضور داشتند ندای حق طلبی خودشان را به گوش مردم سراسر دنیا رساندند. امام خمینی اعتراضشان را به جهانیان از طریق سیصد تا چهار صد خبرنگاری که روزانه در نوفل لوشاتو در تردد بودند، اعلام کردند. رژیم شاه که بشدت عصبانی بود کاری نمیتوانست انجام بدهد. ولی امام همه جنایات رژیم پهلوی را نقش بر آب کرد. در مجموع امام در فرانسه سکوی مناسبی برای تظلم خواهی ملت ایران بدست آورده بود.
نوفل لوشاتو یک کانون خبری برای سراسر دنیا شده بود. اگر میلیاردها تومان خرج میکردند نمیتوانستند این زمینه را فراهم کنند، قیام و نهضت امام خمینی یک پدیده جدیدی در جهان بود. سیمای عارفانه امام آن قدر جاذبه داشت که هر کسی با او روبرو میشد جاذبه امام او را میگرفت و به راحتی نمیتوانست او را رها کند. عرفا میگویند که انسانها چون ذهنیتشان پاک است وقتی به هم میرسند همدیگر را نمیشناسند یا میگیرد یا رد میکند. بارها اتفاق افتاده است کسی را نمیشناسی ولی برق او تو را میگیرد، امام خمینی آن سیمای عارفانهاش و جاذبهاش همه کس را گرفت و آن کلام حقی که میگفت چنان اثرگذار بود که انسان را رها نمیکرد و کسی که با ایشان روبرو میشد آن جاذبه در او تاثیر میگذاشت.
جاذبه امام و آن سیمای ملکوتی همه را تحت تاثیر قرار داد و در مواقعی هم که ضرورت داشت مترجم حضور پیدا میکرد. ولی این سیما و چهره امام و آن کلام حقی که از او ساطع میشد، تاثیرگذار بود. امام خمینی این معمار مجدد اسلام ناب محمدی، راه رسیدن به حکومت اسلامی را کاملاً ترسیم کرده بود و همه کسانی که در آن حدود چهار ماهی که امام خمینی در نوفل لوشاتو بودند از جمله شخصیتهایی مانند دکتر بهشتی، آیتالله صدوقی و دیگران که به پاریس آمدند خط و راه آنها را تعیین کرده بودند. مثلاً دکتر بهشتی قبل از آمدن به پاریس به عنوان عضو شورای انقلاب تعیین شده بودند.
ویژگیهایی از رفتارهای فردی امام در نوفل لوشاتو
در فرانسه هم حضرت امام همان زندگی سادهای را که از ابتدای طلبگی در قم داشتند، ادامه دادند. غذای ایشان همان یک پیاله آبگوشت بود و همان سیره شب زنده داری ادامه داشت. ابتدا که هوا مناسب بود زیر همان درخت سیب نماز ظهر و عصر و مغرب را میخواندند و بعد از مدتی شبها نماز مغرب و عشا را در اطاق بالا که نسبتاً وسیع بود اقامه میکردند. بعد از نمازمغرب هم برنامه سخنرانی داشتند.
صبح برای نماز جماعت شرایط مهیا نبود. درکشورهای اروپائی وضعیت فرق میکند. بنابراین صبح نماز به صورت فرادی خوانده میشد. امام هم مقید بودند و کسی را بدون اجازه بیدار نمیکردند.
حضرت امام همان طوری که ازنوجوانی در ایران نیمههای شب به راز و نیاز با خدا مشغول بودند در نوفل لوشاتو و در همان منزل کوچکی که زندگی میکردند نیز این سیره را عمل مینمودند.
محور صحبتهای امام بعد از نماز ، هدایت انقلاب از خارج از کشور بود. ایشان نسبت به حکومت آینده ایران نظراتی داشتند و در همین سخنرانیها پاسخ افراد مغرض و ضد انقلاب داده میشد. به عنوان نمونه در هفته اولی که امام به نوفل لوشاتو تشریف بردند. علی امینی سخنرانی کرد و گفت: این مردمیکه سر و صدا میکنند و قیام کردهاند نان و آبشان لنگ است، باید یک جوری مشکل نان و آب آنها را حل کرد.
اخبار ایران و بریدههای روزنامه همه روزه در اختیار امام گذاشته میشد. ایشان ازنظر اطلاعات و اخبار کشور کاملاً به روز بودند. به همین خاطر بدنبال مصاحبه علی امینی، امام - رضوان الله تعالی علیه - یک موضع مستحکمیگرفتند و فرمودند:قیام ملت شریف ایران برای نان و آب نیست. مردم میخواهند از وابستگی نجات پیدا کنند. کشور را از شرّ رژیم شاهنشاهی نجات بدهند. آن شب امام سخنرانی جذاب و تندی بر علیه رژیم وابسته شاه داشتند. بیشتر سخنرانیها جهت دادن و آماده کردن مردم برای حکومت آینده انقلاب بود. بخصوص بعد از خارج شدن شاه از ایران حرکت حضرت امام خمینی هدایت مردم به سمت پیروزی انقلاب بود.
بزرگترین درس امام
یکی از روزها، وقتی حضرت امام تشریف بردند به دستشوئی، مشاهده میکنند که دستشوئی تمیز نیست آستین و شلوار را بالا میزنند و همه دستشوئی را کاملاً شستشو میدهند، دوستان میبینند که بیرون آمدن امام خیلی طول کشید، بعد از ساعتی درب دستشوئی باز شد و ایشان دست و پا بالا زده بیرون آمدند. شخصیتی که دنیا را در سیطره خبری خود قرار داده بود، این طور دنیا را کوچک میشمرد و خود را اسیر این زندگی دنیائی قرار نمیدهد. این نحو زندگی کردن از نظر اخلاق عملی، درس بزرگی است برای همه مردم.
* درخت سیب تکیه گاهی بود که امام تشریف میآوردند و مینشستند پای آن درخت و به آن تکیه میدادند. چون معمول علماء و بزرگان است که قبل و بعد از نماز بنشینند و به سؤالات مردم پاسخ بدهند. لذا امام هم یک چند دقیقهای زودتر میآمدند و کنار آن درخت سیب مینشستند و به سئوالات مردم پاسخ میدادند.
هدایای امام برای اهالی نوفل لوشاتو
از زمانی که من و شهید عراقی در نوفل لوشاتو بودیم شکایتی از ناحیه همسایهها نشد، اما امام که خود معلم اخلاق بودند بارها از اینکه در این روستا آسایش مردم به هم خورده بود عذرخواهی داشتند؛ ضمن اینکه این روستای سرسبز ظرفیت این همه ایاب و ذهاب و جمعیت خبرنگاران و شخصیتهای جهانی را نداشت، آنچه مسلم است، اگر چه آسایش آنها تا حدودی بهم خورده بود ولی رونقی هم برای آنها ایجاد شد. شهید مهدی عراقی میگفت: پایان روزهائی که امام نوفل لوشاتو را ترک میکردند برای اهالی آن روستا هدیه فرستادند و از اینکه برای اهالی مزاحمتی ایجاد شده، عذر خواهی کردند.
نقش مؤثر مرحوم حاج احمد خمینی در نوفل لوشاتو
همانطور که می دانید یک مدیر توانا مدیری است که کارها را تقسیم کند و ناظر بر اجرای خوب آن باشد اگر یکوقتی اشکالی پیش آمد بداند اشکال را چطور برطرف کند. همانگونه که ما در پاریس می دیدیم ایشان مدیریت خوبی در اداره منزل حضرت امام داشتند. در نوفل لوشاتو روزی سیصد، چهارصد خبرنگار از سراسر دنیا مراجعه می کردند. نامههای مختلف از ایران میآمد. مراجع، شخصیتهای سیاسی و ... مکاتبه میکردند و ایشان با نهایت بزرگ منشی و مدیریت خوب بیت امام را در پاریس اداره کردند.
من با مرحوم حاج احمدآقا در ایران هم که بودم ارتباط تنگاتنگی داشتم. شهرکی در سالاریه قم احداث شد و من مدیرعامل شرکت بودم لذا هفتهای دو روز در روزهای سه شنبه و چهار شنبه در قم بودم، در یکی از همین روزها بود که برای اولین بار حاج احمد آقا من را دعوت کردند به منزلشان و نهاردرخدمتشان بودم. ارتباط و آشنایی مان ازهمان موقع شروع شد. بعضی از گروهها و بعضی از طلاب جوان که میخواستند حرکتی داشته باشند ایشان واسطه بودند و من نیازهای آنها را برطرف میکردم. از جمله حجتالاسلام محمد علی رحمانی که از طرف حاج احمد آقا معرفی شد مبنی بر اینکه اینها میخواهند فعالیت کنند و برای این کار دستگاه تکثیر لازم دارند. من هم یک دستگاه تکثیر خریداری کردم و در اختیار اینها گذاشتم.
در کنار این کارها ارتباط مالی هم داشتیم به طوری که من ماهانه مبلغی را در اختیار حاج احمد آقا قرار میدادم و یا غیر از مسأله مالی گاهاً بعضی از طلاب و دوستان به ایشان در رابطه با تهیه امکانات در جهت مبارزه مراجعه میکردند و ایشان هم بوسیله اینجانب مشکل آنها را حل میکردند. در هر حال تا زمانی که مرحوم حاج احمد آقا درقم بودند ارتباط تنگاتنگ بود. بعد که تشریف بردند به نجف ارتباط قطع شد تا اینکه در نوفل لوشاتو کنار ایشان بودم. باید اذعان کنم که وجود حاج احمد آقا در نوفل لوشاتو به عنوان فرزند امام وجود پر خیر و برکتی بود. الحق ایشان فردی با هوش، مخلص و سراپا در اختیار امام بودند. مرحوم حاج احمدآقا خیلی مبادی اخلاق بودند و هدایت کلی تشکیلات در نوفل لوشاتو به عهده ایشان بود. از جمله کسان دیگری که در نوفل لوشاتو همکاری خوبی داشتند، آقای محتشمیپور و مرحوم آقای فردوسی پور بودند.
حاج احمد آقا در ایران هم همین سیره را عمل می کردند. امام فقط یک شب مدرسه رفاه خوابیدند و از شب بعد به مدرسه علوی رفتند. آن شب هم در مدرسه علوی وقتی به همراه ستاد استقبال به خدمت امام رسیدیم حضرت امام فرمودند: بروید برای اداره اینجا هیأت مدیره تشکیل بدهید و مرحوم حاج احمد آقا در اجرای این برنامه موفق بود و خیلی از کارها از قبیل رفت و آمدهای امام، کنترل وضعیت آنجا، حفاظت و حراست از حضرت امام، تدارکات و ... زیر نظر ایشان انجام می گرفت.
منبع: دیدار در نوفل لوشاتو، ص 217-250
. انتهای پیام /*
نوفل لوشاتو
آنچه در ادامه می خوانید بخش هایی از خاطرات سیاسی- اجتماعی ابوالفضل توکلی بینا از روزهای حضورش در فرانسه در کنار حضرت امام خمینی(س) در پاییز و زمستان 57 است است:
حرکت به سمت فرانسه و دیدار با امام
چند روز بعد از آنکه امام وارد پاریس شدند افرادی به طرف پاریس حرکت کردند که بعضاً افراد متعهدی هم به نظر نمیرسیدند، وقتی با شهید حاج مهدی عراقی تلفنی صحبت کردم، به ایشان گفتم: این کسانی که به پاریس برای دیدار امام میروند، میترسم هر کدام مطالبی را مطرح کنند که ذهن امام را خراب کنند. حالا چه میگویی؟
ایشان گفت: من و تو که پرونده سیاهی در مقابل رژیم داریم. پاسپورت که به ما نخواهند داد. من به ایشان گفتم وضع تغییر کرده یکی از افسرانی که با من آشناست به من اطمینان داد اگر مدارکمان را تحویل دهیم، پاسپورتمان را 24 ساعته تحویل دهد. حالا اگر مایل هستید، امتحانش مجانی است. مدارک را آورد و24 ساعته پاسپورت آماده شد. به هر حال رفتیم پاریس. آن موقع یک هفته از ورود امام به فرانسه میگذشت. وقتی به پاریس رسیدیم در هتل ایفل مستقر شدیم. ساعت حدود 1 بعدازظهر بود که به دفتری که در خیابان کشان منزل یکی از ایرانیها که دفتر را در اختیار امام گذاشته بود، تلفن زدم. آقای محمد هاشمی آنجا بود. گوشی را برداشت، به شوخی به او گفتم: تو آنجا چکارهای؟ چه میکنی؟ خندید و گفت کی آمدید؟ گفتم: پیش از ظهری رسیدیم. گفت بیایید. گفتم خوب تو به من بگو ببینیم اولاً شغل رسمیت در آن دفتر چیست؟ او هم به شوخی گفت: من شوفر و راننده این استیشن هستم و مسافرها را به دهکده نوفل لوشاتو میبرم. سریع یک تاکسی گرفتیم و وسایلمان را در هتل گذاشتیم و به طرف خیابان کشان حرکت کردیم. وقتی رسیدیم دیدیم بله استیشن آماده حرکت به نوفل لوشاتو است و با همان استیشن رفتیم به محل استقرار امام.
در دهکده نوفل لوشاتو یکی از ایرانیها خانه ویلایی خود را در اختیار امام گذاشته بود. یک حیاط کوچک هم این طرف خیابان بود که امام در آنجا سکونت داشتند. ساختمان مثل خانههای شمال بود. بالا فضای بزرگی بود و یک اطاق کوچکی در کنار سالن بزرگ قرار داشت. شبها امام ملاقاتهای چند دقیقهای را در این اتاق انجام میداد و هر شب هم بعد از نماز سخنرانی داشتند.
ما رفتیم بالا و در نماز جماعت شرکت کردیم. دیدیم جا نیست آمدیم پایین ایستادیم. نماز که تمام شد رفتیم پشت سر جمعیت تا امام سخنرانیاش تمام شد و رفتند داخل آن اطاق کوچک. یک مرتبه دیدم یک جوان عمامه مشکی آمد و گفت: حاج آقا توکلی شما کی آمدید؟ گفتم من شما را نمیشناسم. گفت: من پسر حاج آقا مصطفی هستم. بچه بودم که شما میآمدید پهلوی بابام. من شما را میشناسم.
گفتم من با آقای عراقی امروز پیش از ظهر رسیدم. ایشان هم رفت خدمت امام و جریان ورود ما را به ایشان اطلاع داد. امام فرمودند: بگویید بیایند. ما هم حدود پانزده سال بود که ایشان را ندیده بودیم. رفتیم خدمتشان. آن شب خیلی محبت کردند مخصوصاً به مهدی.
امام دست مهدی را گرفت، فرمود: مهدی آن بازوها کو؟ خوب مهدی خیلی قوی بود. بعد از 13 سال زندان تکیده شده بود. خوب آن شب امام شوخی هم میکرد. به مهدی محبت میکرد. خیلی هم صحبت کرد. حتی پرسید کی آمدید؟ وسایلتان کجاست؟گفتیم هتل ایفل پاریس. تا آن روز اداره آنجا هم خیلی سامان درستی نداشت امام رو کردند به من و شهید عراقی و فرمودند: بروید وسایلتان را بیاورید، اداره اینجا با شما دو نفر. گفتیم: چشم. همان شب با یکی از دانشجویان که اتومبیل فولکس واگن داشت صحبت کردیم. او هم قبول کرد و به اتفاق رفتیم پاریس و وسایلمان را از هتل برداشتیم و آمدیم نوفل لوشاتو.
آنجایی که امام در خیابان کشان وارد شدند منزل آقای غضنفرپور بود لذا امام چند روزی را در پاریس بودند. وقتی دولت فرانسه به امام اجازه سخنرانی و یا مصاحبه با خبرنگاران را نداد، این موجب شد که آقای عسگرپور ویلایی در نوفل لوشاتو را معرفی کنند که مورد موافقت امام قرار میگیرد.
صبح فردای آن روز یک ساعت و نیم با امام ملاقات داشتیم و من و شهید عراقی تمام گزارش داخل ایران را خدمت امام دادیم. امام هم خودشان اطلاعات کافی داشتند؛ نخبههای هر جمعیتی از هر گوشهای از کشور با اطلاعات گوناگون نزد امام میآمدند و اخبار را خدمت ایشان ارائه میدادند.
چیزی که برایم خیلی غامض و پیچیده بود مساله ارتش شاهنشاهی بود که تا ناخن مسلح بود. من آن روز صبح خدمت امام عرض کردم شما برای ارتش چه فکری کردید؟ ایشان یک خنده ملیحی کردند و بعد فرمودند: نگران نباشید مسائل حل میشود مشکلی نیست.
توجه داشته باشیم که امریکاییها از پنتاگون، سازمان سیا، مشاوران نظامی و سیاسی مثل هایزر، برژینسکی و... در ایران نفوذ داشتند و به اصطلاح پل هوایی زده بودند واز طریق سفارت امریکا لحظه به لحظه با وزارت خارجه آمریکا در تماس بودند. فرماندهان ارتش هم دیگر هیچ روحیه نداشتند، قیام مردمی هم شدت میگرفت. امام با صلابت سکان انقلاب را در دست داشت و پیامهای لازم را به مردم و قوای دولتی و ارتش میداد، و در یکی از همین پیامهایشان خطاب به افسران جوان ارتش فرموده بودند: شما بمانید و به سربازان فرموده بودند: از پادگانها فرار کنید.
* روزانه 300 الی 400 خبرنگار از سراسر جهان به نوفل لوشاتو میآمدند. اداره آنها به عهده ما بود و اداره چنین جمعیتی مشکل بود؛ مضافاً اینکه ظهر و شب هم غذا داده میشد، البته حاج مهدی عراقی یک مدیر قوی بود. ما هم سعی کردیم همان غذاهای سنتی و ساده خودمان را برای میهمانان آماده کنیم. لذا آبگوشت درست میکردیم، سیب زمینی میپختیم، تخم مرغ آب پز میکردیم. در مجموع دو وعده غذا میدادیم، یکی ظهر و یکی شب.
* در نوفل لوشاتو یک واحد نان صنعتی بود، یکی از برادران را گذاشته بودیم. هر چه او میپخت برای غذای ظهر و شب تحویل میگرفتیم. سعی میکردیم که غذاها ساده و در عین حال کم هزینه باشد. با همین نوع غذاها همه مراجعین را اطعام میکردیم و بدون غذا کسی را نمیگذاشتیم برود. خوب دانشجویان ایرانی و یا خارجی که برای دیدار حضرت امام میآمدند فقط کرایه رفت و آمد داشتند. لذا ما سعی میکردیم اینها را خوب پذیرائی کنیم. حتی شب هم امکانات استراحت و خوابشان را فراهم میکردیم. میدیدیم که اینها از آن سر دنیا به عشق دیدار امام آمدهاند، خوب دانشجویی که توانسته با هزینه دانشجویی یک بلیط تهیه کند و بیاید پاریس و از آنجا برگردد نیاز به مساعدت دارد لذا سعی داشتیم که وسایل راحتی و آرامش آنان را حتی الامکان فراهم کنیم.
* یک عده زیادی از طبقات مختلف دانشجویان و جوانان مسلمان از اقصی نقاط دنیا به نوفل لوشاتو میآمدند. بعضی از این افراد خصوصاً دانشجویان همان طور که گفتم فقط بلیط رفت و برگشت تهیه کرده بودند و هیچ بودجه دیگری هم نداشتند، این بود که ما سعی داشتیم اینها را اسکان بدهیم. برای این کار از امکانات موجودی که در نوفل لوشاتو بود استفاده کردیم. هتل کوچکی در نوفل لوشاتو بود که من با صاحب هتل درباره اجاره ماهانه آن صحبت کردم، وقتی مقایسه کردم دیدم پولی که بابت اجاره اتاق میگیرد اگر ما آن هتل را اجاره ماهانه کنیم خیلی ارزانتر برای ما تمام خواهد شد لذا من به فکر افتادم آنجا را اجاره کنم.
مرحوم شهید عراقی گفت: حالا میخواهی اجاره کنی پولت کو؟ گفتم: خدا بزرگ است. اتفاقاً شبی که هتل را برای یک ماه اجاره کردم صبح فردا یک وقت دیدم سراسیمه حاج احمدآقا فرستاده که آقای صدوقی با یک عده آمده و جا نداریم. گفتم:نگران نباش هتل را اجاره کردیم. آقای اعتمادیان و چند نفری هم دنبالشان بودند. آنها تشریف آوردند. مرحوم صدوقی پیر بود، اما از آنهایی بود که روح بلند و جوانی داشت. وقتی ایشان آمد دو تا اطاق بزرگ در اختیار ایشان گذاشتیم. در همان دیدار ایشان رو کرد به من و گفت: شنیدم هتل دار هم شدی. گفتم: حاج آقا، روزگار آدم را به خیلی کارها وا میدارد. درهمان بدو ورود گفت یک سوم هزینه اینجا را به حساب من بگذارید. به مهدی گفتم: ببینید ما نیتمان لِله بود و خداوند هم پیشاپیش برایمان فرستاد، دیشب اجاره کردیم امروز یک سوم پولش رسید. حالا هر کس آمد پول داشت از او هم میگیریم. هر کس هم نداشت به امان خدا. بله آنجا صحنههای خیلی جالبی بود.
* ملاقاتهای خصوصی امام در همان منزل مسکونی خودشان در نوفل لوشاتو انجام میشد. معمولاً هرشب حضرت امام سخنرانی داشتند. بحثهای سیاسی و حکومتی میکردند. روز هم ملاقات داشتند، با شخصیتهای داخلی و خارجی که وقتهای منظمی برای آنها تنظیم میشد. لذا امام سر تا سر روز تقریباً گرفتار همین ملاقاتها بودند. این ملاقاتها در همان محل سکونت امام و در یکی از اطاقهای کوچک انجام میگرفت، البته شبها بعد از نماز مغرب و عشاء وقتی سخنرانی حضرت امام تمام میشد اطاقی در کنار آن بود که از دانشجویان ایرانی و خارجی و هر کسی که میخواست چند دقیقهای با امام ملاقات کند به آن اطاق میرفت. شبها بعد از نماز مغرب و عشاء جلسه عمومی بود و همه میتوانستند شرکت کنند.
جمله آن زن مسیحی در دیدار با امام
پنج نفر زن از کلیساهای جنوب فرانسه به نمایندگی فرستاده بودند برای خوشامد گویی و دیدار با حضرت امام که به ملاقات آمدند. قبل از اینکه اینها با امام ملاقات کنند حضرت امام دستور داده بودند برای آنها هدیه بگیرند، گل بگیرند. ایشان خیلی خوش ذوق بودند. وقتی برای ملاقات وارد شدند یکی از خانمها که رئیس آن جمع بود جملهاش را این گونه آغاز کرد: «ای امام، ای کسی که آمدهای تا حاکمیت خدا را در زمین برقرار کنی»، این جمله آن زن مسیحی بود، او وقتی این جملات را میگفت برادران در جلسه اشک شوق ریختند. این ملاقات خیلی اثرگذار بود.
چهارصد ژاندارم در نوفل لوشاتو
قویترین پلیس فرانسه ژاندارم است. چهار صد ژاندارم در 24 ساعت، حفاظت امام را به عهده داشتند. من رئیس مرکز امنیتی پاریس را که در فیلمهای مربوط به آن ایام در تلویزیون نشان میدهد میشناسم. این شخص از24 ساعت بدون اغراق 18 الی 20 ساعت را در محل حضور داشت و مراقب اوضاع بود. امام که میآمد، ژاندارمها خیابان را میبستند. در فرانسه برای کسی جز رئیس جمهور این کار را نمیکنند اما این کار برای امام انجام گرفت. این چهار صد ژاندارم در سه شیفت از امام حفاظت میکردند. گاهی شبها چون اداره آنجا در دست ما بود میآمدند و میگفتند: ما خبرهایی شنیدیم و میخواهیم خانه امام را بصورت حلقه نظامیحفاظت کنیم. ما هم بر حسب وظیفه این مسأله را با امام مطرح کردیم، ایشان هم فرمودند: اختیار با شما است ما هم اجازه دادیم اینها شب تا صبح مثل یک حلقه مسلح، دور محل سکونت امام را حفاظت کنند. فرانسویها در این زمینه خیلی خدمت کردند.
دولت فرانسه دخالتی در امور نداشت و فقط بحث محافظت و امنیت امام بود. البته آن دو سه روز اول که امام پاریس بودند دولت فرانسه از مصاحبه و مراجعات جلوگیری کرد، ولی بعد که امام به ویلای نوفل لوشاتو تشریف آوردند از آنجا که یک ده ییلاقی خوش آب و هوا و دور از پاریس بود دخالتها کمتر شد. بدین ترتیب نوفل لوشاتو تبدیل به مرکز و کانون خبری سراسر دنیا شد و شخصیتهای متعددی از سراسر دنیا به آنجا مراجعه کردند، بنابراین نوع مراقبت و حفاظت ژاندارم فرانسه فرق کرد.
نوفل لوشاتو کانون خبری سراسر دنیا
امام در مدتی که در نوفل لوشاتو حضور داشتند ندای حق طلبی خودشان را به گوش مردم سراسر دنیا رساندند. امام خمینی اعتراضشان را به جهانیان از طریق سیصد تا چهار صد خبرنگاری که روزانه در نوفل لوشاتو در تردد بودند، اعلام کردند. رژیم شاه که بشدت عصبانی بود کاری نمیتوانست انجام بدهد. ولی امام همه جنایات رژیم پهلوی را نقش بر آب کرد. در مجموع امام در فرانسه سکوی مناسبی برای تظلم خواهی ملت ایران بدست آورده بود.
نوفل لوشاتو یک کانون خبری برای سراسر دنیا شده بود. اگر میلیاردها تومان خرج میکردند نمیتوانستند این زمینه را فراهم کنند، قیام و نهضت امام خمینی یک پدیده جدیدی در جهان بود. سیمای عارفانه امام آن قدر جاذبه داشت که هر کسی با او روبرو میشد جاذبه امام او را میگرفت و به راحتی نمیتوانست او را رها کند. عرفا میگویند که انسانها چون ذهنیتشان پاک است وقتی به هم میرسند همدیگر را نمیشناسند یا میگیرد یا رد میکند. بارها اتفاق افتاده است کسی را نمیشناسی ولی برق او تو را میگیرد، امام خمینی آن سیمای عارفانهاش و جاذبهاش همه کس را گرفت و آن کلام حقی که میگفت چنان اثرگذار بود که انسان را رها نمیکرد و کسی که با ایشان روبرو میشد آن جاذبه در او تاثیر میگذاشت.
جاذبه امام و آن سیمای ملکوتی همه را تحت تاثیر قرار داد و در مواقعی هم که ضرورت داشت مترجم حضور پیدا میکرد. ولی این سیما و چهره امام و آن کلام حقی که از او ساطع میشد، تاثیرگذار بود. امام خمینی این معمار مجدد اسلام ناب محمدی، راه رسیدن به حکومت اسلامی را کاملاً ترسیم کرده بود و همه کسانی که در آن حدود چهار ماهی که امام خمینی در نوفل لوشاتو بودند از جمله شخصیتهایی مانند دکتر بهشتی، آیتالله صدوقی و دیگران که به پاریس آمدند خط و راه آنها را تعیین کرده بودند. مثلاً دکتر بهشتی قبل از آمدن به پاریس به عنوان عضو شورای انقلاب تعیین شده بودند.
ویژگیهایی از رفتارهای فردی امام در نوفل لوشاتو
در فرانسه هم حضرت امام همان زندگی سادهای را که از ابتدای طلبگی در قم داشتند، ادامه دادند. غذای ایشان همان یک پیاله آبگوشت بود و همان سیره شب زنده داری ادامه داشت. ابتدا که هوا مناسب بود زیر همان درخت سیب نماز ظهر و عصر و مغرب را میخواندند و بعد از مدتی شبها نماز مغرب و عشا را در اطاق بالا که نسبتاً وسیع بود اقامه میکردند. بعد از نمازمغرب هم برنامه سخنرانی داشتند.
صبح برای نماز جماعت شرایط مهیا نبود. درکشورهای اروپائی وضعیت فرق میکند. بنابراین صبح نماز به صورت فرادی خوانده میشد. امام هم مقید بودند و کسی را بدون اجازه بیدار نمیکردند.
حضرت امام همان طوری که ازنوجوانی در ایران نیمههای شب به راز و نیاز با خدا مشغول بودند در نوفل لوشاتو و در همان منزل کوچکی که زندگی میکردند نیز این سیره را عمل مینمودند.
محور صحبتهای امام بعد از نماز ، هدایت انقلاب از خارج از کشور بود. ایشان نسبت به حکومت آینده ایران نظراتی داشتند و در همین سخنرانیها پاسخ افراد مغرض و ضد انقلاب داده میشد. به عنوان نمونه در هفته اولی که امام به نوفل لوشاتو تشریف بردند. علی امینی سخنرانی کرد و گفت: این مردمیکه سر و صدا میکنند و قیام کردهاند نان و آبشان لنگ است، باید یک جوری مشکل نان و آب آنها را حل کرد.
اخبار ایران و بریدههای روزنامه همه روزه در اختیار امام گذاشته میشد. ایشان ازنظر اطلاعات و اخبار کشور کاملاً به روز بودند. به همین خاطر بدنبال مصاحبه علی امینی، امام - رضوان الله تعالی علیه - یک موضع مستحکمیگرفتند و فرمودند:قیام ملت شریف ایران برای نان و آب نیست. مردم میخواهند از وابستگی نجات پیدا کنند. کشور را از شرّ رژیم شاهنشاهی نجات بدهند. آن شب امام سخنرانی جذاب و تندی بر علیه رژیم وابسته شاه داشتند. بیشتر سخنرانیها جهت دادن و آماده کردن مردم برای حکومت آینده انقلاب بود. بخصوص بعد از خارج شدن شاه از ایران حرکت حضرت امام خمینی هدایت مردم به سمت پیروزی انقلاب بود.
بزرگترین درس امام
یکی از روزها، وقتی حضرت امام تشریف بردند به دستشوئی، مشاهده میکنند که دستشوئی تمیز نیست آستین و شلوار را بالا میزنند و همه دستشوئی را کاملاً شستشو میدهند، دوستان میبینند که بیرون آمدن امام خیلی طول کشید، بعد از ساعتی درب دستشوئی باز شد و ایشان دست و پا بالا زده بیرون آمدند. شخصیتی که دنیا را در سیطره خبری خود قرار داده بود، این طور دنیا را کوچک میشمرد و خود را اسیر این زندگی دنیائی قرار نمیدهد. این نحو زندگی کردن از نظر اخلاق عملی، درس بزرگی است برای همه مردم.
* درخت سیب تکیه گاهی بود که امام تشریف میآوردند و مینشستند پای آن درخت و به آن تکیه میدادند. چون معمول علماء و بزرگان است که قبل و بعد از نماز بنشینند و به سؤالات مردم پاسخ بدهند. لذا امام هم یک چند دقیقهای زودتر میآمدند و کنار آن درخت سیب مینشستند و به سئوالات مردم پاسخ میدادند.
هدایای امام برای اهالی نوفل لوشاتو
از زمانی که من و شهید عراقی در نوفل لوشاتو بودیم شکایتی از ناحیه همسایهها نشد، اما امام که خود معلم اخلاق بودند بارها از اینکه در این روستا آسایش مردم به هم خورده بود عذرخواهی داشتند؛ ضمن اینکه این روستای سرسبز ظرفیت این همه ایاب و ذهاب و جمعیت خبرنگاران و شخصیتهای جهانی را نداشت، آنچه مسلم است، اگر چه آسایش آنها تا حدودی بهم خورده بود ولی رونقی هم برای آنها ایجاد شد. شهید مهدی عراقی میگفت: پایان روزهائی که امام نوفل لوشاتو را ترک میکردند برای اهالی آن روستا هدیه فرستادند و از اینکه برای اهالی مزاحمتی ایجاد شده، عذر خواهی کردند.
نقش مؤثر مرحوم حاج احمد خمینی در نوفل لوشاتو
همانطور که می دانید یک مدیر توانا مدیری است که کارها را تقسیم کند و ناظر بر اجرای خوب آن باشد اگر یکوقتی اشکالی پیش آمد بداند اشکال را چطور برطرف کند. همانگونه که ما در پاریس می دیدیم ایشان مدیریت خوبی در اداره منزل حضرت امام داشتند. در نوفل لوشاتو روزی سیصد، چهارصد خبرنگار از سراسر دنیا مراجعه می کردند. نامههای مختلف از ایران میآمد. مراجع، شخصیتهای سیاسی و ... مکاتبه میکردند و ایشان با نهایت بزرگ منشی و مدیریت خوب بیت امام را در پاریس اداره کردند.
من با مرحوم حاج احمدآقا در ایران هم که بودم ارتباط تنگاتنگی داشتم. شهرکی در سالاریه قم احداث شد و من مدیرعامل شرکت بودم لذا هفتهای دو روز در روزهای سه شنبه و چهار شنبه در قم بودم، در یکی از همین روزها بود که برای اولین بار حاج احمد آقا من را دعوت کردند به منزلشان و نهاردرخدمتشان بودم. ارتباط و آشنایی مان ازهمان موقع شروع شد. بعضی از گروهها و بعضی از طلاب جوان که میخواستند حرکتی داشته باشند ایشان واسطه بودند و من نیازهای آنها را برطرف میکردم. از جمله حجتالاسلام محمد علی رحمانی که از طرف حاج احمد آقا معرفی شد مبنی بر اینکه اینها میخواهند فعالیت کنند و برای این کار دستگاه تکثیر لازم دارند. من هم یک دستگاه تکثیر خریداری کردم و در اختیار اینها گذاشتم.
در کنار این کارها ارتباط مالی هم داشتیم به طوری که من ماهانه مبلغی را در اختیار حاج احمد آقا قرار میدادم و یا غیر از مسأله مالی گاهاً بعضی از طلاب و دوستان به ایشان در رابطه با تهیه امکانات در جهت مبارزه مراجعه میکردند و ایشان هم بوسیله اینجانب مشکل آنها را حل میکردند. در هر حال تا زمانی که مرحوم حاج احمد آقا درقم بودند ارتباط تنگاتنگ بود. بعد که تشریف بردند به نجف ارتباط قطع شد تا اینکه در نوفل لوشاتو کنار ایشان بودم. باید اذعان کنم که وجود حاج احمد آقا در نوفل لوشاتو به عنوان فرزند امام وجود پر خیر و برکتی بود. الحق ایشان فردی با هوش، مخلص و سراپا در اختیار امام بودند. مرحوم حاج احمدآقا خیلی مبادی اخلاق بودند و هدایت کلی تشکیلات در نوفل لوشاتو به عهده ایشان بود. از جمله کسان دیگری که در نوفل لوشاتو همکاری خوبی داشتند، آقای محتشمیپور و مرحوم آقای فردوسی پور بودند.
حاج احمد آقا در ایران هم همین سیره را عمل می کردند. امام فقط یک شب مدرسه رفاه خوابیدند و از شب بعد به مدرسه علوی رفتند. آن شب هم در مدرسه علوی وقتی به همراه ستاد استقبال به خدمت امام رسیدیم حضرت امام فرمودند: بروید برای اداره اینجا هیأت مدیره تشکیل بدهید و مرحوم حاج احمد آقا در اجرای این برنامه موفق بود و خیلی از کارها از قبیل رفت و آمدهای امام، کنترل وضعیت آنجا، حفاظت و حراست از حضرت امام، تدارکات و ... زیر نظر ایشان انجام می گرفت.
منبع: دیدار در نوفل لوشاتو، ص 217-250
. انتهای پیام /*
نظر شما