تحليل زبان شناختي شعر جنگ تحميلي
يکشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۳۴
جنگ تحميلي، به عنوان حادثه¬اي تاريخي و اجتماعي بر زندگي و ذهن و زبان مردم ايران تأثير بسيارگذاشت. از اين رهگذر شعر به عنوان يكي از مهم¬ترين عرصه¬هاي تجلي اين رخداد و از قضا قابل بحث¬ترين آن مطرح است.
شعر در دوره¬ي جنگ به نوعي نقشي ابزاري دارد. پرشتاب، لحظه اي و شعاري كه كاركرد انگيزشي، عاطفي و هم دلي در آن بسيار برجسته است. اما بعد از پايان جنگ، كاركرد زيبايي شناختي و ادبي با ورود تأملات شاعرانه، تا حد زيادي جاي گزين كاركردهاي دوره¬ي جنگ مي شود.
اين مقاله بر آن است كه شعر جنگ را با توجه به نقش هاي ششگانه¬ي زبان(عاطفي، هم دلي، ترغيبي، ارجاعي، فرازباني، ادبي) ياكوبسن منتقد و نظريه پرداز مكتب فرماليسم بررسي نمايد و نشان دهد كه كدام يك از اين كاركردها در شعر دوره¬ي جنگ و كدام يك، در شعر پس از جنگ نمود بيش تري دارد. با نظر به اين كه ياكوبسن معتقد است كاركرد ادبي، يگانه كاركرد هنر زباني نيست، اما كاركرد مسلط و تعيين كننده¬ي آن است.
چكيده
جنگ تحميلي، به عنوان حادثه¬اي تاريخي و اجتماعي بر زندگي و ذهن و زبان مردم ايران تأثير بسيارگذاشت. از اين رهگذر شعر به عنوان يكي از مهم¬ترين عرصه¬هاي تجلي اين رخداد و از قضا قابل بحث¬ترين آن مطرح است.
شعر در دوره¬ي جنگ به نوعي نقشي ابزاري دارد. پرشتاب، لحظه اي و شعاري كه كاركرد انگيزشي، عاطفي و هم دلي در آن بسيار برجسته است. اما بعد از پايان جنگ، كاركرد زيبايي شناختي و ادبي با ورود تأملات شاعرانه، تا حد زيادي جاي گزين كاركردهاي دوره¬ي جنگ مي شود.
اين مقاله بر آن است كه شعر جنگ را با توجه به نقش هاي ششگانه¬ي زبان(عاطفي، هم دلي، ترغيبي، ارجاعي، فرازباني، ادبي) ياكوبسن منتقد و نظريه پرداز مكتب فرماليسم بررسي نمايد و نشان دهد كه كدام يك از اين كاركردها در شعر دوره¬ي جنگ و كدام يك، در شعر پس از جنگ نمود بيش تري دارد. با نظر به اين كه ياكوبسن معتقد است كاركرد ادبي، يگانه كاركرد هنر زباني نيست، اما كاركرد مسلط و تعيين كننده¬ي آن است.
واژه¬هاي كليدي: زبان، زبان شعر، زبان شعر جنگ، زبان شعر پس از جنگ، نقش هاي ششگانه زبان از نظر ياكوبسن
بيان مسأله
شعر جنگ، گونه اي فرعي از ادبيات پايداري است كه در مقطع زماني خاصي، كه معمولا در بحبوحه ي درگيري نظامي با كشوري خارجي است، سروده مي شود و به دليل زمينه¬ي ويژه¬ و متفاوت پيدايي خود، از مشخصه¬هاي ويژه¬اي نيز برخوردار است.
جنگ تحميلي در كشور ايران، افزون بر مسأله¬ي دفاع از وطن، از همان آغاز با مؤلفه¬هاي ديني نيز پيوند مي خورد و چه بسا ماهيت ديني آن بر موضوع دفاع از سرزمين، غلبه مي يابد و حضور در جنگ، وارد ساحتي معنوي مي شود. مهم ترين ابزار براي تبيين چنين رويكردي، بهره¬گيري از زبان شعر است. شعر همان گونه كه در طول تاريخ، مهم¬ترين رسانه¬ي فرهنگي ما بوده است، در بازتاب اين رخداد ويژه نيز، كاركردي خاص مي يابد؛ اما از آنجا كه فضاي جنگ، فضايي نامعمول و آكنده از بحران است، متناسب با ماهيت خود، گونه اي خاص از بيان را مطالبه مي كند. به طور طبيعي، ضروري¬ترين وجه آن، استفاده از زباني ترغيبي به منظور جذب نيروهاي بيش تر در اين عرصه است. نگرشي به شعر معمول مي شود كه آن را ابزاري براي تهييج مخاطبان مي داند؛ از نوع نگرشي كه شاعران دوره¬ي مشروطه به اين مقوله داشتند و طبيعتا شعر دوره ي مشروطه را به شعري تاريخ¬دار مبدل كرد كه وزن و موسيقي- به عنوان دو عامل مهيج- زبان شعر را تحت سيطره¬ي خود گرفت. بنابراين شعر هر دو دوره¬ي مشروطه و جنگ از پشتوانه ي نظري همانندي برخورداراست. در هردو مقطع، كشور با شرايطي خاص و متفاوت از هميشه مواجه است و اين وضعيت بايد در شعر انعكاس يابد. در هر دو، مخاطب توده هاي مردمند و بايد براي جلب حمايت آنان، از زباني انگيزشي بهره برد. اما با اين تفاوت اساسي كه شاعران عصر مشروطه، ماهيتاً شاعرند درحالي كه اغلب شاعران جنگ، از دانش شعري برخوردار نيستند و به ويژه در سال هاي آغازين جنگ، شعر از جوهر شعري- كه محصول رفتار ويژه با زبان است- تهي و ره به شعارگونگي مي برد؛ اما با تداوم جنگ و در سال هاي آغازين پس از جنگ، اين گونه¬ي شعري نيز تطور مي يابد و شعر دوره¬ي دوم جنگ درصدد بازنگري دوره¬ي آغازين برمي آيد و از موجوديت خود دفاع مي كند. اما هم چنان به دلايل غيرادبي، مجال بال گشايي در عرصه هاي بازتر را از خود مي ستاند. شعر جنگ، واژگان خاص و فضاي خاص خود را دارد. طبيعي است كه اين فضاي تازه و تجربه ي تازه، عناصر زباني و فكري متناسب با خود را نيز به همراه خود به عرصه¬ي شعر بكشاند؛ اما آيا شاعران جنگ توانسته¬اند از ظرفيت سيال و وسيع اين فضا بهره گيرند؟ حال آن كه اندك ظرفيت چنين فضايي مي تواند تلاقي عرفان و حماسه باشد كه هر دو در ادبيات ايران به طور مجزا شاهكارهاي پهناوري را خلق كرده¬اند.
چارچوب محتوايي
تعريف زبان به نحوي كه مورد قبول همه ي زبان شناسان و ديگر دانشمنداني باشد كه با زبان و مطالعه ي آن سروكار دارند، مقدور نيست، اين اشكال از طبيعت خود زبان ناشي مي شود. زبان پديده ي بسيار پيچيده اي است؛ از يك طرف وسيله ي ارتباط بين افراد جامعه است، از سوي ديگر، وسيله ي بيان افكار و احساسات ماست. زبان تنها وسيله يا مؤثرترين وسيله اي است كه جهان انديشه و دنياي درون ما را با جهان بيرون مرتبط مي¬كند. (باطني، 1371: 9)
هستي به خودي خود خاموش است زبان او زبان پديداري است. خود را مي گشايد و نمايان مي كند، گشايش و نمايش و جلوه گري اوست كه ترجمان خويش را در زبان بشري مي يابد، هر زبان بشري و هرگونه اي از گويش بشري با رنگ ها و سايه روشن هاي خويش، بازگوينده ي پرتوي از هستي و گوشه¬اي از صحنه نمايش آن است. هر زبان بشري و هرگونه اي از گويش بشري ديدگاهي است واگوينده¬ي صحنه اي از نمايش هستي، اما انسان از آن جا كه بازيگري است در عين حال تماشاگر و گزارش گر، از اين جهت زبان او زباني است انساني كه صحنه و بازي را به زباني انساني گزارش مي كند. پس، زبان از سويي از آن هستي است و از سويي از آن انسان. (آشوري، 1373: 1.)
شاعر، با زبان تصويرگري باريك بينانه و دقيق و زبان رمزي پرمايه و سرشار از معناي تهي نشدني، يك رخداد ساده ي طبيعي و يا چيز ساده ي پيش پا افتاده را كه چشم هاي ديگر نيز آن را دمي مي بينند و زود فراموشش مي كنند، به ساحت رخدادهاي بزرگ مي كشد و در اين رخداد ساده و كوچك نگرشي ژرف مي كند. (همان: 53)
مهم¬ترين هدف زبان، اعم از گفتار و نوشتار، ايجاد ارتباط است. فرايند ارتباطي از نظر ياكوبسن(نظريه پرداز و منتقد مكتب فرماليسم) كه نخستين بار بر روي زبان به منزله ي مهم¬ترين عنصر ادبيت متن تأكيد ورزيد، داراي شش جز مي داند.
اين شش جزء فرايند ارتباط؛ يعني، گوينده، مخاطب، مجراي ارتباطي، رمز، پيام و موضوع را كه حاصل معني است، تعيين كننده ي نقش هاي شش گانه ي زبان است. اين نقش ها عبارتند از:
1- نقش عاطفي: به اعتقاد ياكوبسن در اين نقش از زبان، جهت گيري پيام به سوي گوينده است. اين نقش زبان تأثيري از احساس خاص گوينده را به وجود مي آورد خواه گوينده حقيقتاً آن احساس را داشته باشد و خواه وانمود كند كه چنين احساسي دارد.
2-نقش ترغيبي: در اين نقش، جهت گيري پيام به سوي مخاطب است. ساخت هاي ندايي يا امري را مي توان بارزترين نمونه هاي نقش ترغيبي زبان دانست. صدق يا كذب اين گونه ساخت ها قابل سنجش نيست.
3-نقش ارجاعي: در اين نقش، جهت گيري پيام به سوي موضوع پيام است. صدق و كذب گفته هايي كه از نقش ارجاعي برخوردارند، از طريق محيط امكان پذير است. به اين دليل كه جملاتي اخباري به شمار مي روند.
4-نقش فرازباني: به اعتقاد ياكوبسن، هرگاه گوينده يا مخاطب يا هر دو احساس كنند لازم است از مشترك بودن رمزي كه استفاده مي كنند مطمئن شوند، جهت گيري پيام به سوي رمز خواهد بود. در چنين شرايطي زبان براي صحبت كردن درباره ي خود زبان به كار مي رود و واژگان مورد استفاده شرح داده مي شود. از اين نقش به ويژه در فرهنگ هاي توصيفي استفاده مي شود.
5- نقش هم دلي: در اين نقش، جهت گيري پيام به سوي مجراي ارتباطي است. بنا به گفته ي ياكوبسن، هدف برخي از پيام ها اين است كه ارتباط برقرار كنند، موجب ادامه ي ارتباط شوند يا ارتباط را قطع كنند و برخي ديگر، عمدتاً براي حصول اطمينان از عمل كردن مجراي ارتباط است.
6-نقش ادبي: در اين نقش از زبان، جهت گيري پيام به سوي خود پيام است. دراين شرط، پيام في نفسه كانون توجه قرار مي¬گيرد. به اعتقاد ياكوبسن، پژوهش درباره ي اين نقش زبان بدون در نظر گرفتن مسايل كلي زبان به ثمر نخواهد رسيد و از سوي ديگر بررسي زبان نيز مستلزم بررسي همه جانبه ي نقش شعري آن است. (صفوي، 1373: 34-32)
زبان شعر با زبان هر روزه يا زبان طبيعي تفاوت دارد. ياكوبسن شعر را «كاركرد زيبائي شناسيك زبان و هجوم سازمان يافته و آگاه به زبان هر روزه» مي نامد.
در متون [ادبي]، پيام وابسته به شيوه ي بيان است. پيچيدگي يا حتي رازهاي زباني اين جا امتيازي به حساب مي آيد، زيرا پيام چيزي جز اين پيچيدگي نيست. در اين متون معناي نهايي يا وجود ندارد و يا در پشت تأويل هاي بي شمار پنهان مي شود. در زمان خواندن اين متون، زبان حضور دارد، زنده است و ما را وادار مي كند تا به آن بينديشيم، گاه نامتعارف و دشوار است، گاه اين احساس را ايجاد مي كند كه در اساس سد و مانعي است براي درك. اما به راستي اين جا زبان راه گشاي طرح و درك معناهاي بي شمار است. خواننده بايد خود معنا را، از راه تأمل و دقت به پيچيدگي هاي زبان، بيافريند. به هر رو او ابهام و ايهام معنايي را مهم ترين عنصر متن ادبي مي داند. (احمدي، 138.: 68)
اكنون بر اساس اين نظريه، با روش اثباتي به تبيين جايگاه ادبي ژانر شعر جنگ تحميلي مي پردازيم؛ از آن رو كه با وجود اين كه كشور ما در طول تاريخ همواره در معرض تهاجم بيگانگان بوده است– به جز البته حماسه¬ي عظيم شاهنامه كه نوع عالي ادبيات پايداري است، چنان كه در آغاز مقاله، شعر جنگ را گونه¬اي فرعي از آن محسوب نمودم. - حتي نمونه هاي اندك و گه گاهي هم تا دوره¬ي معاصر در گنجينه¬ي عظيم شعر فارسي ديده نمي شود. اين گونه ي ادبي، گونه¬ي نوظهوري است كه محصول سه دهه¬ي اخير ادبيات ايران است. بنابراين، تحليلي شناخت شناسانه و نه احساسي وسطحي از آن، بايسته است.
از آنجا كه اين مقاله در صدد است تطور زباني اين گونه¬ي ادبي را بنماياند، گستردگي زمينه¬ي پژوهش و عدم تعيين محدوده¬ي خاص، مسألهاي ناگزير است. بنابراين محدوده¬ي پژوهش شعر جنگ تحميلي است.
تحليل زباني شعر جنگ
يكي از رخدادهاي شعري در دهه هاي اخير در كشور ما، پيدايش گونه اي با عنوان ادبيات جنگ است اين گونه ي ادبي در شكل گسترده ي خود، ادبيات حماسي و سياسي و حتي به گونه اي غيرمستقيم ادبيات عرفاني را نيز دربر مي¬گيرد. اما در اين نوشتار به طور خاص ادبياتي را در نظر مي گيرد كه با شروع جنگ تحميلي در عرصه¬ي ادبيات ايران، پديدار مي شود.
ادبيات مقاومت چه از سوي مردم آفريده شود و چه از طرف هنرمندان يك جامعه، مخاطبي جز توده ي مردم ندارد. اين ادبيات نمي تواند براي خوشامد يك فرد، يك حاكم و حتي يك گروه اجتماعي به وجود آيد. صله و بخشش نيز توانايي عموميت بخشيدن به اين ادبيات را ندارند. بنابراين ادبيات مقاومت، در نفس خود دگرخواه است واين خصلت ذاتي آن است؛ چون اين ادبيات حامل آرمان هاي ملي و ايماني جامعه ي خود است.
جنگ تحميلي در سال 1359 انقلاب را وارد عرصه ي تازه اي از استقامت كرد. اين تجاوز گسترده كه در يك زمان به پنج استان مرزي در غرب كشور انجام گرفت، زمينه ي ديگري را براي خلق ادبيات مقاومت فراهم ساخت. اين بار نيز آن چه پايداري و ايستادگي مردم را در برابر دشمن خارجي نمايان ساخت، قبل از اين كه صورتي از قالب¬هاي نوين ادبي چون داستان، فيلم نامه، رمان و نمايش نامه باشد، به شكل شفاهي در سروده ها، زيارت نامه ها، مراثي و شعارها تجلي يافت... سرودهاي آهنگين و شورآفريني كه قبل از آغاز حمله ها در اردوگاه ها و مقر تجمع رزمندگان به شكل گروهي خوانده مي شد، تأثير فوق العاده اي در تقويت روحيه ها داشت. در كنار ادب شفاهي كه صورت غالب ادبيات مقاومت در طول جنگ به شمار مي رفت، شعر به دليل راه كوتاه تري كه بين تحريك قريحه و آفرينش مي پيمايد، نسبت به ديگر قالب هاي ادبي از فراواني بيش تري در بين آثار مكتوب برخوردار بود. (بهبودي، 1373: 81)
شعر جنگ از نظر زباني به دو مرحله¬ي مشخص قابل تقسيم است:
شعري كه هم زمان با جريان جنگ سروده مي شود، كه لحظه اي، شعاري، بدون تفكر زيباشناختي است و جنبه¬ي ترغيبي و عاطفي در آن نمود بيش تري دارد.
برخيز اي برادر/ بستيز با سپاهي اهريمن و نفاق در كشور عراق
(سنگري، 138.، ج 2: 17)
پاسدار، ارتشي، اي شرف ساز/ اي تو در سنگر غرب و اهواز/ قصر شيريني، اي كرد جانباز شهر خود گور صداميان ساز/
(همان: 19)
شعري كه پس از جنگ درباره ي جنگ تحميلي سروده شده، شعر با درنگ و تأمل بيش تر، كه به زبان و فرم و ساختار توجه بيش تري شده است. و كاركرد ادبي نمود بيش تري دارد.
مظلوم كوچك من
هر روز نارنجك قلبش را از خانه به مدرسه مي برد
و مشق هايش را
بر ديوارهاي كوچه هاي شهر مي نوشت
مظلوم كوچك من راز دريا را در چشمانش پنهان كرده بود و
رمز طوفان را در دلش (عبدالملكيان/ ريشه در ابر)
***
صبح، دو مرغ رها
بي صدا
صحن دو چشمان تو را ترك كرد
شب، دو صف از ياكريم
بال به بال نسيم
از لب ديوار دلت پركشيد (عليرضا قزوه/ از نخلستان تا خيابان)
آثار و تبعات جنگ، ادبيات را با تحولاتي رو به رو ساخت؛ شعر به سنگرها رفت و برخي از شاعران با استشمام بوي باورت و دود ناشي از بمباران ها، واقعيت جنگ را آزمودند و مضمون ها و تصويرهاي بكري از واقعيت هاي زندگي به آنان الهام گرديد. (ياحقي، 1375: 253) مضمون هايي تازه و وسيع كه چندان مجال پردازش نيافت. زيرا اين وضعيت تازه، هدفي جمعي را مطالبه مي كرد كه بيش تر با فرياد و شعار هم خواني داشت تا با فرديتي كه تجربه¬ي يكه ي شاعر را رقم مي زند. در ازدحام جنگ و آشوب، طنين موسيقي بيش از عمق كلام كارايي دارد؛ به ويژه براي ملتي كه لبريز از حماسه¬ي ديني است و اين جنگ نيز براي او آوردگاه كفر و دين است.
شعر، صورتي از ادبيات است كه تأثيرگذارترين و شايد ماناترين تصوير از جغرافياي رواني جنگ را ارائه مي دهد. عنصر عاطفه، كه در شعر جنگ بر ديگر عناصر چيرگي انكارناپذيري دارد، چهره اي را از «جهان جنگ زده» باز مي تاباند كه شاعرانه است. اين چهره ي شاعرانه در زمان جنگ چهره اي است آشنا كه جامعه با آن زندگي مي كند. اما هرچه از روزهاي جنگ دورتر مي شويم، اغراقي كه اين چهره ها را پوشانده و اين لازمه ي زبان شعر است، خود را بيش تر و پيش تر مي نماياند تا آن جا كه به نظر مي رسد از كاركرد ارتباطي اين شعر به تدريج كاسته شده است. (نادمي، 1384)
عنصر عاطفه، در شعر جنگ بسامد بالايي دارد و بر ساير ويژگي ها غلبه دارد. مي توان شعر فارسي را براساس دو عنصر عاطفه و معني به انواع زير تقسيم نمود:
الف) شعري كه معني بر آن غلبه دارد و نيت شاعر از سرودن آن، انتقال معني به خواننده است.
بسيج و ارتش، شيران پاسدار و جهاد
پي نبرد ببستند برگ و بار سفر
همه به دانش و تقوي نمونه ي مسلمان
همه شجاع و سخنور به گونه ي بوذر
همه چو حمزه به نخجير كفر هم چون شير
همه به عرصه ي پيكار مالك اشتر (رستاخيز- گلشن كردستاني)
ب) شعري كه عاطفه بر آن غلبه دارد و معني چنان در زبان حل شده است كه قابل تشخيص نيست. در اين شعرها شاعر از پيش معني اي در ذهن ندارد(كه نيت وي انتقال آن معني باشد). نقش عاطفي و هم دلي در نمونه هاي زير نمود بيش تري دارد.
با پوستيني مندرس/ از پوسته هاي زخم/ آواره بودند آن عاشقان/ آه دستمالم را بدهيد/ آواره و غريب/ در سفر و حضر/ (سنگري، ج 2: 37)
من مسلمم/ بر گونه ام هزار سيلي سرخ/ بر پشت نازكم/ جاي هزارزخم زمانه بر شانه ام/ يك بيستون ستم/ اندازه هاي جور/ قد غرور دماوند (همان: 23)
ج) شعرهايي كه عنصر عاطفه و معني در كنار هم در آن ها وجود دارد و نيت شاعر آن است كه هم معني و هم حالت عاطفي خود را به خواننده منتقل كند. (پورنامداريان، 138.: 162).
دسته گل ها دسته دسته مي روند از يادها
شمع روشن كرده اي در رهگذار بادها
(عليرضا قزوه)
شعر جنگ، ابزارمحرك احساس و عاطفه است كه بر اساس شعار، آن هم آراسته و موزون و صريح با هدف جلب مخاطب شكل مي گيرد. شعار، نظمي است كه براي هم خواني گروهي سروده مي شود و قرار است كه مخاطب آن نيز گروه باشد. به طور طبيعي، اين نوع سروده نمي تواند حاصل بي تابي هاي روح و تجربيات ويژه ي شاعر باشد.
«حالت شاعر در سرودن اين گونه اشعار، حالت رزمنده اي است كه تنها براي لحظه¬اي كوتاه سر از سنگر به در مي آورد و تيرهايي را به سمت دشمن شليك مي كند و سپس به سرعت به سرجاي خويش بر مي گردد، يا چون جنگنده اي كه مي خواهد در زير آتش باري مداوم دشمن براي خويش سنگري تهيه كند تا براي لحظه اي هم كه شده در آن پناه گيرد، سنگري كه مي¬داند هر آن ممكن است آن را ترك گويد و در جايي ديگر سنگري بسازد، طبيعي است كه او چندان به شكل و شمايل و نوع مهندسي ومعماري سنگر خويش نينديشد ازاين رو، اگر شاعر اين جريان در اوج شور و حرارت آن سال هاي بحراني چندان به شكل شعر خويش توجه نداشته باشد، چندان دور از انتظار نيست. او مي بايست حرف هايش را سريع، بريده بريده، بي شكل و با حالتي خشن و پرخاش گونه بر زبان آورد. »(حسين پورچافي، 1384: 347)
بيهوده است اگر بكوشيم تا با فلان بحر شعري كه مخصوص حرف هاي درگوشي است، هياهوي كركننده انقلاب را منعكس كنيم، نه! بايد با يك ضربه، همه حقوق اجتماعي را در زبان نو وارد كنيم. به جاي نغمه سرايي فرياد بكشيم و به جاي خواندن لالايي طبل بزنيم. (رستگار، 1373: 246) اين نوع نگا خود آفريننده ي شعرهاي و البته نظم¬هاي انگيزشي است
ما همان ايليم، ايل سربدار ما همان قوميم، قوم مرگ خوار
اي بسيجي زمان را باد برد! تيشه ها را آخريان فرهاد برد.
بيان ساده و صراحت، كه به شعارگونگي نيز راه مي برد، از ويژگي هاي اصلي كاركرد انگيزشي است. اين نقش، مؤلفه¬هاي زباني خاص خود را دارد: بيان خطابي، يادكرد افتخارات اسطوره¬اي ملي، مذهبي و تاريخي، لحن تهديدگرانه و گاه توأم با سرزنشي نهفته و البته رويكرد توده¬اي.
شعر اين دوره به ويژه در سال هاي آغازين جنگ، شعري شعارگونه، پرتپش و عريان است كه تنها مي خواهد فريادهاي شورانگيز مردم را گزارش كند. اما هرچه زمان مي گذرد با هيجان هاي جامعه فرو مي نشيند، شعر نيز آرام تر مي¬شود، در خود بيش تر فرو مي رود و شكل هنري به خود مي گيرد. (حسن لي، 1383: 65)
در دفاع از زبان و بيان صريح و غيرسمبليك شعر جنگ، مي توان گفت كه علت وضوح و روشني شعر اين شاعران، رويكرد به زبان اكثريت است نه اقليت. توده ي مردم نه فرصت و نه سواد كشف رمزها و كنايات اين آثار را دارند، پس بالطبع روح ساده ي مردم شعر ساده و روشن مي طلبد.
ويژگي هاي بارز نخستين سروده هاي دفاع مقدس را مي توان اين چنين برشمرد:
1-بهره گيري گسترده از قالب نيمايي
2-انتخاب زبان روايي
3-بلند وطولاني بودن سروده ها، كه تا حدي از زبان روايي سروده تبعيت مي كرد.
4-غلبه زبان رجز و شعار.
5-بهره¬گيري كمتر از زبان تصوير و نيز آرايه هاي بديع
6-حضور روشن فرهنگ اسلام و انقلاب
7-تلفيق رقيق نمادهاي ملي با نمادهاي ديني و مذهبي(مانند كاوه، سياوش، رخش، البرز، خزر، ديو، اهريمن، و... با نمادهاي فرهنگ اسلامي مثل عاشورا، بدر... (سنگري، 138.: 2.)
با تغيير در نوع نگرش شاعران اين دوره، در نوع گزينش آن ها از واژه ها و اصطلاحات زبان نيز تغيير ايجاد شد. بي شك شاعري كه شعر را سلاحي مي انگارد براي مبارزه و معارضه با دشمن، انقلاب و جنبش مسلحانه را يگانه راه نجات مي داند، به واژه هاي ويژه اي نيز براي سخن گفتن از عواطف و عقايد خود نيازمند است، واژه هايي كه بايد نشان دهنده¬ي خشم، خروش، عصيان و عصبانيت او باشند؛ واژه هاي خشن و حماسي كه مظلوميت او را فرياد زنند. به همين دليل، در شعر اين شاعران، به گستردگي، به واژه هايي چون جنگ و جهاد و جنگل شهيد و شقايق، خون و خنجر، تير و تفنگ، گل و گلوله، فجر و انفجار و مانند اين ها بر مي خوريم. (حسين پورچافي، 1384: 346)
رنج، درد، زخم، آشوب و بحران، به هيچ وجه از عمق عاطفي اين نوع شعر نمي كاهد و اساساً صميمي و عاطفي بودن از خصوصيات برجسته ي شعر اين دوره است. شماري از سروده هاي اين دوره نمونه هايي ماندگار از شعر عاطفي است، زيرا احساسات شاعر با معنويات شديداً گره خورده است. او در تحمل اين مرارت ها، به پالايش روح مي رسد و تعالي ايمان را مي بيند.
شعر دوره¬ي اول جنگ به علت شرايط خاص زمانه و شتاب شاعر براي بيان آنچه در دلش مي¬گذرد و نداشتن دل آسوده براي خيال پردازي بي شباهت به شعر دوره مشروطه نيست. «در دوره ي انقلاب، قالب افراد، گروه ها و نهادهاي اجتماعي به خدمت انقلاب در مي آيند، شعر نيز به وسيله و ابزار بدل مي شود، سلاح مي شود، آينه مي شود و به تصويركردن و بزرگ نمايي واقعيت مي پردازد. شعر مشروطه شمشيري است بركشيده از ميان كه هر چه عريان تر، تيزتر و كوبنده تر باشد، كاراتر و كاري تر است. هم چنين شعر براي اين كه بتواند حوادث و تحولات پرشتاب اجتماعي را بازتاب دهد، ناگزير است هم چون جامعه ي در حال دگرگوني و تجديد، در محتوا و شكل نو شود، انتقاد كند، واقع گرا باشد، طنزآميز باشد. تا عامه¬ي مردم آن را دريابند به ويژه چون مهم ترين عرصه نشر اين شعرها، روزنامه ها و مجلات است؛ شعر هم روزنامه اي و گزارش گونه است زيرا روزنامه چنان كه از نامش پيداست، روزنامه است. يعني؛ نامه اي كه امروز نوشته مي شود تا هم امروز و يا فردا منتشر شود. جنبه¬ي خبري، آموزشي، افشاگري، بيدادگري و برانگيزندگي دارد. بنابراين در نوشته هاي منثور و منظوم آن، فرصت ظرافت كاري، صنعت گري و اظهار فضل نيست. از سوي ديگر چون مخاطبان روزنامه غالباً مردم كم سوادند، زبان شعر هم بايد ساده و نزديك به محاوره باشد و براي اين كه شعرها زبان به زبان بگردد و به اطلاع همگان برسد، بايد به سادگي از بر شود، پس بايد موزون و مقفي و منظم باشد. صور خيال آن هم لازم نيست كه چندان تازه و پيچيده باشد و پر از استعارات و كنايات و صنايع سنگين؛ بلكه بهتر است تعبيرات آن مستعمل و آشنا باشد تا مخل ارتباط و انتقال سريع اطلاعات نشود. (امين پور، 1384: 3.7)
شعري كه گرچه به ظاهر گزارشي ساده است، اما با بيان واقعيتي تلخ و جانگزا، تأثيري تكان دهنده بر مخاطب دارد:
باور كنيد/ من با دو چشم مات خود ديدم/ كه كودكي ز ترس خطر تند دويد/ اما سري نداشت/ لختي ديگر به روي زمين غلتيد/ و ساعتي دگر/ مردي خميده پشت و شتابان/ سر را به ترك بند دوچرخه/ سوي مزار كودك خود مي برد. (امين پور/ تنفس صبح)
هم چنين شعر اين دوره خودجوش، بي غرض و بدون تكلف است. شاعر دغدغه هايي بالاتر از خيال آفريني دارد؛ چون واقعيت تلخ جنگ عرصه را بر تخيل تنگ مي سازد. شاعردر فرصت هاي ناياب مي سرايد زيرا با از دست نهادن آن، ديگر مجال سرايش نيست.
در دوره هاي شورش، آشفتگي، و انقلاب سياسي– اجتماعي، علي رغم پديدآمدن فضا و انگيزه هاي تغيير، فرصت چنداني براي ريشه دواندن، رشد و كمال تحولات عميق فرهنگي و ادبي نيست. درست است كه جرقه بسياري از تحولات فرهنگي در اين دوره زده مي شود، اما غالباً فرصت به بار نشستن و ثمر دادن اين تحولات در زمان هاي آرامش و سكون پس از آن فراهم مي آيد(امين پور، 1384: 379)
شاعر در سنگر و زمان جنگ در واقع روايت گر حس دروني خويش است. هر حسي را بايد در زمان خودش گفت اگر نگويي، دير مي شود بايد با شتاب گفت و رفت. شعرهايي كه اگه گفته نشود با حركت زمان از ذهن تاريخ بيرون مي رود هرچند كه نزديك و شبيه به هم باشند و اغلب كليشه اي و تكراري چون از نظر زماني و جغرافيايي فاصله بين آن ها نيست. همه يك نوع اطلاع دارند و تجربه هاي مشترك. بايد زماني سپري شود و نسل هاي بعد بتوانند آثاري متفاوت با زاويه هاي ديگر بيافرينند.
«زبان شعر جنگ در آغاز، زباني تند و برانگيزاننده و درميانه، نرم و عميق تر است. شعار گونگي و صراحت در بيان در سال هاي بعد از 1364 به سمت نمادها، حركتي محسوس دارد و به همين دليل زبان شعر دفاع مقدس رو به پختگي و ساختگي بيش تر مي گذارد. زبان آركاييك(باستان گرايانه) در مثنوي هاي علي معلم، زبان چالاك، گستاخ و پويا در شعر احمد عزيزي و زبان موفق شاعران غزل سرا چون قيصر امين پور، سلمان هراتي، عليرضا قزوه، عبدالجبار كاكايي، زكريا اخلاقي و... از بارزترين و درخشان ترين تجربه هاي شعري اين دوره به شمار مي آيند. (حسين پور، همان: 22)
در شعر اين دوره، پرحجم نويسي و احساساتي نوشتن كندتر مي شود. صراحت و عريان نويسي جاي خود را به ابهام گويي، كاركردهاي ادبي و زيبايي شناختي مي دهد. شاعران در اين دوره پخته تر و با تأملات شاعرانه به سرودن مي پردازند. سعي شان بر اين است كه از ويژگي هاي زباني شعر بهره مند شوند و نقش هاي ترغيبي و عاطفي و همدلي جزء نقش هاي فرعي و جنبي شعر مي شود.
... بايد گلوي مادر خود را/ از بانگ رود رود بسوزانيم/ تا بانگ رود رود نخشكيده است بايد سلاح تيزتري برداشت... (سنگري، 1387، ج 3: 222)
بهره¬گيري از موسيقي در شعر دوره¬ي دوم تغيير مي¬يابد و توجه شاعران به موسيقي دروني و كناري شعر معطوف مي شود كه به زيبايي ضربآهنگ شعر مي¬افزايد.
ما را ز آزمايش آتش هراس نيست
ما بارش هميشه¬ي باران كينه را
با چترهاي ساده¬ي عرياني
احساس كرده ايم
شولاي ما برهنگي ماست
ما را بجز برهنگي خود لباس نيست(ترابي، 1384: 25)
قافيه هاي كناري(هراس– لباس)(عرياني– برهنگي)
قافيه هاي دروني(آزمايش– بارش)
و تكرار صامت(ش– س) و مصوت بلند(آ) نيز در ايجاد فضاي موسيقايي بيش تر مؤثرند.
هم چنين استفاده از تركيبات جديد؛ چون "حرف غزلواره"، " تفكر سرخ"، "باران مرگ"، "سعي سرخ"، "آفاق شهود"، "نسيم صلوات"، "كرامات آب".
بيا كه ساغر شعرم ز شكوه لبريز است/مگو كه حرف غزلواره ها غم انگيز است
گرفته ذهن مرا موجي از تفكر سرخ نمي رسد به خيالم مگر تصور سرخ(ترابي، 1384: 319)
براي برجسته كردن زبان، گاهي مي توان از ساختارها و واژه هايي سود برد كه در دوره هايي از تاريخ گذشته رواج داشته اند و اينك در زبان رايج به كار نمي روند. احياي واژه هايي كه در دسترس عامه نيست، سبب تشخص زبان مي شود. شكستن هنجارهاي زباني از راه باستان گرايي هنگامي پسنديده است كه بر ارزش هنري كلام بيفزايد:
لبخند سروري كو، سرمستي و شوري كو
هم كوزه نگون گشته، هم ريخته پيمانه
آتش شده در خرمن، واي من و واي من
از خانه نشان دارد، خاكستر كاشانه
(پرويز بيگي آبادي)
اما هم نشيني واژه هاي كهنه با واژه هاي نو يا به كارگيري ساخت هاي كهنه ي نحوي در كلام امروزي، چنانچه با هوشياري لازم همراه نباشد و با طبيعت هنري سخن سازگاري نداشته باشد، نه تنها سخن را بر نمي كشد، بلكه باعث فرو افتادن آن نيز ميشود. (حسن لي، 1383: 173):
ره توشه بايد، مرغوا مشو ز هركس
ره توشه ي ما را شوق ديدار حرم بس
اگر شعر جنگ را از آغاز تا امروز مقايسه كنيم، به خوبي تغيير زبان شعاري به زبان توصيفي و روايتي و بياني را احساس خواهيم كرد. شاعراني كه مواد و معلومات شعري گذشته، پشتوانه كارشان بوده است، مي دانند كه چه مي خواهند بگويند و چه بايد بگويند. تعداد اين دسته از شاعران، چندان زياد نيست. شاعراني كه از آن هيجانات فاصله مي گيرند و كم كم از سطح پديده ها، اشياء و كاراكترهاي شعري به عمق آن ها رسوخ مي كنند. شگردهاي زباني به جاي بازي هاي سادة فرميك زباني، جزء نگري به جاي كلي نگري، عيني گرايي به جاي معناگرايي اشكار، آرمان گريزي و معناگريزي(تأخير معنا) به جاي شعارسرايي به آن ها امكان مي دهد حركتي منطقي را به سمت ايجاد يك گونه¬ي شعري مستقل آغاز كنند.
نتيجه گيري
اكنون، پس از سال ها فاصله از جنگ و حتي پايان جنگ، مجال بازنگري و نقد ادبيات جنگ فراهم آمده است، زمان آن است تا با رويكردي واقع¬بينانه به بررسي اين گونه¬ي ادبي و تحليل علمي آن پرداخته شود، تا نقد شعر جنگ نيز به كلي گويي و سطحي¬نگري سروده¬هاي آن مبتلا نگردد.
اما اگر سروده¬هاي زمان جنگ به دليل زمينه¬هاي خاص اجتماعي، تاريخي و فكري آن- همان گونه كه در متن مقاله بر آن تأكيد شد- قابل پذيرش باشد، ضعف زباني، تصويري، زيبايي شناختي و درنهايت فقدان شعريت در شعر جنگ پس از جنگ، به دليل عدم برخورداري اغلب شاعران اين ژانر، از پشتوانه ي مطالعه و درك عميق ادبيات كلاسيك از سويي و غور و تعمق در ادبيات معاصر و نظريه هاي ادبي از ديگر سو، قابل اغماض نيست و تهديدي جدي براي ماندگاري و تثبيت گونه¬اي از شعر با عنوان شعر جنگ در ادبيات ايران است.
منابع و مآخذ
- آشوري، داريوش. (1373). شعر و انديشه، تهران، نشر مركز.
- امين پور، قيصر. (1384). سنت و نوآوري در شعر معاصر، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.
- احمدي، بابك. (138.). ساختار و تأويل متن، تهران، نشر مركز،
- باطني، محمدرضا. (1369). زبان و تفكر، تهران، فرهنگ معاصر.
- باقري، ساعد، و محمدرضا محمدي نيكو. (1372). شعر امروز، تهران، انتشارات بين المللي الهدي.
- بهبودي، هدايت اله. (1373). ادبيات انقلاب» مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها، «سمت»، قم، مهر
- بيگي حبيب آبادي، پرويز، ادبيات پايداري، شعر امروز و تذكره شاعران دفاع مقدس» كتاب هفته، ش 51..
- پورنامداريان، تقي. (138.). در سايه ي آفتاب(شعر فارسي و ساخت شكني در شعر مولوي، تهران، نشر سخن.
- ترابي، ضياء الدين. (1384). شكوه شقايق(نقد و بررسي شعرهاي دفاع مقدس)، قوم، سماء قلم.
- حسن لي، كاووس. (1383). گونه هاي نوآوري در شعر معاصر ايران، تهران، نشر ثالث.
- حسين پورچافي، علي. (1384). جريان هاي شعري معاصر از كودتا(1332) تا انقلاب(1357) تهران، اميركبير.
- رستگار، مهدي. (1373). نوآمدگان شعر انقلاب اسلامي(نقد و بررسي زبان، قالب و تصويرسازي شعر معاصر، مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها، «سمت»، قم، مهر.
- رادفر، ابوالقاسم. (1373). دگرگوني ها و ويژگي هاي ادبيات انقلاب اسلامي در يك نگاه،
- سنگري، محمدرضا. (1378). نقد و بررسي ادبيات منظوم دفاع مقدس، تحليل سبك شناسانه، بررسي قالب ها و گزينش نمونه ها، ج سوم، تهران، پاليزان.
- شكارسري، حميدرضا:(بي تا) «در جنگ شاعر شدم» نشريه كتاب هفته.
- صفوي، كورش. (1373). از زبان شناسي به ادبيات، تهران، نشر مركز.
- كمري، عليرضا. (1373). خاطره نگاشته ها و خاطره نويسي در گستره ي ادب مقاومت و فرهنگ جبهه، مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها، سمت، قم، مهر.
- نادمي، سيداحمد. (1384). آن روز شعر لباس جنگ بر تن داشت، همشهري.
- ياحقي، محمدجعفر. (1378). چون سبوي تشنه(تاريخ ادبيات معاصر فارسي، تهران، جامي.
نظر شما